این مطلب در شماره روز دوشنبه
روزنامه صبح دانشگاه تهران منتشر شد.
-------------------------------------------------------------
مردم آمریکا در انتخابات 4 نوامبر جهان را نویدی تازه دادند. نوید دورانی نو با شخصیتی که از قلب تاریخی 500 ساله از درد و رنج رنگین پوستان در تمام سرزمینهای غربی و سایر نقاط جهان آمد و بر صدر رهبری ایالات متحده و جهان نشست. صحنههای هیجان و شادی ملتهای جهان در واپسین ساعتهای روز انتخابات نشان داد که چقدر همه مردمان دنیا از اهمیت این تغییر آگاه هستند. شاید اگر حضور دائمی پلیس شهری در خیابانهای تهران نبود، باز هم جوانانی در میدان محسنی جمع میشدند و میشد شور و شعف ایرانیان را نیز به نمایش گذاشت. مردمی که اگر نگوییم بیشترین سهم، اما بی گمان یکی از عمده ترین نقشها را در این تغییر داشتند. مقاومتی که با رهبری مصدق در نخستین سالهای دهه 30 آغاز شد. اگر چه زمانی سیاه جامگانی در لباس فرشتگان، پنهانی با دیگرانی در ینگه دنیا هم پیمان شدند و در این سو ندای مبارزه با آمریکا را سر دادند تا مقاومت مدنی عمده مردم ایران دربرابر نه تنها ایالات متحده، بالاتر از آن روسیه و شوروی در طول یک تاریخ 200 ساله را به سوی جنگ و خون رهنمون شوند تا منافع راستهای افراطی آمریکا را تامین کنند، اما اکثر مردم ایران راه خود را رفتند. جنبش 2 خردادشان اگر در کشور خود راهی نگشود، اما ثمره هایش در ترکیه و به قول آن نویسنده بی بی سی به آمریکا رسید. چه خوش بود نوشته کریستین امان پور در روزنامه نیویورک تایمز وقتی که نوشت، صحنههای روز انتخابات 4 نوامبر او را به صحنه هایی برد که در نخستین انتخابات آفریقای جنوبی پس از سرنگونی آپارتاید و انتخابات 2 خرداد 76 ایران دیده بود.
آری، مردم آمریکا که معمولا میانه خوبی با صندوقهای رای ندارند، از جوان و پیر، از زن و مرد، از سیاه و سفید، 4 نوامبر را به تاریخ پیوند زدند و شاید به جرات میتوان گفت مسیر حرکت بشر در قرن بیست و یکم را تغییر دادند. بشری که در نخستین سال این قرن، فاجعه 11 سپتامبر را آفرید و در طول هفت سال پس از آن تا به امروز، آشوبی در دنیا به پا کرده که آرام کردنش سالها وقت و انرژی میخواهد، اما خواهیم کرد و خواهیم دید مذهب گرایان افراطی چه در لباس اونجلیکال و چه در لباس اسلام گرایی بن لادن، طالبان و شیعه افراطی، به موزههای تاریخ سپرده خواهد شد.
روز 4 نوامبر، روز پیروزی ایدئولوژی بشر بود. وقتی که اشکهای شوق و امید را در چشمان مردم میدیدی، ناخودآگاه یاد مقاومت تاریخی بردگان در «جهان نو» میافتادی. همه آمده بودند، فرزندان همانها که از مزارع کنتاکی و ویرجینیا تا کارخانههای آتلانتا، در خون غلطیدند. همانها که ضربات شلاق بر پیکره شان برای آن که قصرهای فرعونها را برپا کنند، ذغال بر آتش کشتیهای بریتانیا بریزند تا آنها بردگان بیشتری را به سرزمینهای جدید انتقال دهند یا نقش گاو را در شخم زدن مزارع بازی کنند، فرود میآمد. از روز 4 جولای 1776 که مردم ایالات متحده به عنوان نخستین جنبش مقاومت ضد استعماری، امپراطوری بریتانیایی را به زانو درآوردند و نخستین ضربه را به استعمار پیر زدند تا زمانی که رهبر تاریخی آمریکا، آبراهام لینکلن، قوانین برده داری ملغی کرد و تا به امروز، مردم آمریکا پرچم دار تغییرات بنیادینی در تاریخ بشر بودند. چه زیبا بود یادآوری تاریخی اوباما در سخنرانی پیروزی خود، از آن پیرزن 160 ساله آمریکایی که چه تاریخی از تغییرات را دیده است. مقایسه میکنی با تغییراتی که آن پیرزن پیر دیگر در شوروی دید. یکی تاریخ تکامل، تاریخ پیشرفت، تاریخ مقاومت و دیگری تاریخی سراسر وحشت. کاش اوباما یادی میکرد از تغییرات دیگری که آن پیرزن دید و سهمی به سزا در پیروزی او داشت. کاش اوباما میگفت که حاکمان کشورش در دهه 50 و 60 چگونه نابخردانه جوانههای دموکراسی را در خاورمیانه و آمریکایی لاتین از بین بردند تا نبرد 50 ساله دیگری از «مذهب علیه مذهب»، رنج جهانیان را سبب شود. کاش اوباما یادی میکرد از مصدق و آلنده، از مقاومت مردم ویتنام که به جنبش مقاومت مدنی ایالات متحده جان بخشید و آن را متبلور کرد. همان جنبشی که مسیر تغییر را از دهه 60 در آمریکا گشود و در چهره جیمی کارتر، نخستین رئیس جمهور دوران تغییر، ظهور کرد. کاش اوباما یادی میکرد از این رهبر ایالات متحده که اتفاقا عقایدی بسیار مترقی تر از اوباما داشت و دارد. درست است که مردم جهان امروز در پیروزی اوباما جشن به پا میکنند، اما میشد اگر دانشجویان ایرانی در 13 آبان 58، کمی دوراندیشانه فکر میکردند، جهان مجبور نبود 30 سال نئوکانها را تحمل کند.
به هر حال، 15 سال پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی امپراطوری وحشت، امروز فردی رهبری ایالات متحده را در دست گرفته است که حکایت چگونگی برپا کردن این جنبش توسط او، حکایتی بسیار آموزنده است. فارغ التحصیل دانشگاه کلمبیا که پیشنهادهای شغلی با حقوق بسیار بالا را در بهترین موقعیتهای سیاسی رد کرد و در محلههای فقیر شیکاگو با درآمد سالانه 13000 دلار (بسیار کمتر از یک کارگر عادی پاره وقت) به آموزش لایههای پایین اجتماعی پرداخت، بنیان قوی در لایههای پایین تشکیل داد تا این که گام به گام به ریاست جمهوری قدرت مندترین کشور جهان رسید. بسیارانی میگویند، اوباما توان تغییر زیادی ندارد. اما اساسا مگر ما خواهان تغییر نا گهانی هستیم؟ چگونه از جهانی که 5 میلیارد سال طول کشیده است تا آن چیزی باشد که اکنون هست، انتظار دارند یک شبه تغییر کند. پیام آن جوانان، زنان و اقلیتهای جنسی که در پای صندوقهای رای، تاریخ قرن بیست و یکم را به گونهای دیگر ورق زدند، آن مردم صبوری که بیش از 200 سال، آجر بر آجر گذاشته اند و الگویی جهانی ساخته اند، نه تغییر گذرا هر چند بزرگ، بلکه تغییر بنیادین هر چند کوچک در مسیر بشر هستند. زندگی اوباما نشان میدهد لیاقت رهبری تغییر را دارد. باشد که جنبشهای مقاومت که بی تردید در این سالها نقش به سزایی در این تغییر داشته اند نیز تغییر کنند و با اقدامات اشتباه، به دست راستهای افراطی، بهانه بحران آفرینی ندهند. دیگر همه از جنگ و خون ریزی خسته شده ایم، بگذارید مسائل به گونهای دیگر حل شود.