آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
شکست دموکراسی اجباری
عبدالرحمان جوان افغانی که سال ها زیر چتر آموزش های اسلامی مجاهدین افغان و بعد حکومت بنیادگرای طالبان بوده، با خواندن انجیل یا آن چه مسیحیان به آن کتاب مقدس می گویند، به دین مسیح روی آور شده است. روحانیون افغانی و قریب به اکثریت مردم کابل معتقدند بر طبق قوانین اسلام وی "مرتد" است و باید سر از تن وی جدا کرد

اعلامیه جهانی حقوق بشر که دولت افغانستان آن را تایید کرده است و به آن متعهد می باشد، در ماده 18 چنین بیان می دارد: "هر شخصی حق دارد از آزادی انديشه ، وجدان و دين بهره مند شود. اين حق مستلزم آزادی تغيير دين يا اعتقاد و همچنين آزادی اظهار دين يا اعتقاد، در قالب آموزش دينی ، عبادت‌ها و اجرای آيين‌ها و مراسم دينی به تنهايی يا به صورت جمعی ، به طور خصوصی يا عمومی است". این ماده آن چنان صریح است که جای هیچ تفسیر و تعبیری ندارد. به هر روی در ماده 19 این اعلامیه درست پس از تصریح در حق تغییر مذهب صرحتا بیان می دارد:" هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است كه كسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد و در كسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افكار، به تمام وسايل ممكن بيان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد". لذا در پس آن آزادی فرد باید در صورت اقدام به تغییر مذهب از امنیت کامل برخوردار باشد و هیچ بیم و ترسی چه در اجتماع و چه به عنوان شهروند نداشته باشد. معمولا اسلام گرایان در چنین مواردی چنین استدلال می کنند که این مواد کلی است و باید متناظر با فرهنگ کشورهای مختلف تعبیر شود. در این جا فرصت آن نیست که به عامل چنین تفسیری بپردازم، اما همین اعلامیه در ماده 2 چنین بیان می دارد: "هر كس می‌تواند بی هيچ گونه تمايزی ، به ويژه از حيث نژاد، رنگ، جنس ، زبان ، دين ، عقيده‌ی سياسی يا هر عقيده‌ی ديگر، و همچنين منشا ملی يا اجتماعی ،ثروت ، ولادت يا هر وضعيت ديگر، از تمام حقوق و همه‌ی آزادی‌های ذكرشده در اين اعلاميه بهره مند گردد. به علاوه نبايد هيچ تبعيضی به عمل آيد كه مبتنی بر وضع سياسی ، قضايی يا بين المللی كشور يا سرزمينی باشد كه شخص به آن تعلق دارد، خواه اين كشور يا سرزمين مستقل ، تحت قيمومت يا غير خودمختار باشد، يا حاكميت آن به شكلی محدود شده باشد" . لذا هیچ دولتی نمی تواند به نام فرهنگ، قوانین ایدیولوژیک و... این مواد را زیر پای بگذارد

جای هیچ مناقشه ای نیست که حتی محاکمه این فرد بر خلاف تمام اصول انسانی و آزادی های بنیادین اوست. اما آن چه در این جا می خواهم به آن بپردازم توضیحی است که باید دولتمردان آمریکایی نسبت به چنین اقداماتی به جهانیان ارایه کنند. این که پس از صرف آن همه سرمایه، پس از انفجار و آزمایش آن همه محصولات کارخانه های اسلحه سازی آمریکایی و انگلیسی در سرزمین غم زده افغانستان به نام برقراری آزادی و دموکراسی نتیجه همان شود که قبل از آن نیز چنین بود پس آن همه سر وصدا در جنگ علیه تروریسم که نتیجه اش احیای وحشت شده است، چه بود؟

خانم دکتر رایس وزیر امور خارجه مقتدر آمریکا که به شخصه به قدرت دیپلماتیک ایشان و دانش بسیطشان اعتقاد دارم، این روزها بزرگترین کمپین را علیه این مساله در افغانستان برقرار کرده اند. اما واقعا چرا؟ مگر اگر غیر نظامی دیگری به جمع هزاران غیر نظامی کشته شده در جریان آزادسازی افغانستان بپیوندد خواب خانم رایس آشفته می شود؟ اما آن چه ایشان را ناراحت می کند این نکته است که در صورت هرگونه آسیبی به جان عبدالرحمان، آن چه ویران می شود کاخ به ظاهر عظیم دموکراسی و حقوق بشر در افغانستان است. کاخی که پرزدینت بوش و حامیان نیومحافظه کارشان اصرار دارند که نه تنها پوشالی نیست که بنایی محکم و پایدار است

اما به نظر این جانب، همین که اکثریت قریب به اتفاق مردم و روحانیون افغان در مستحق اعدام بودن این جوان اشتراک نظر دارند و دولت برآمده از جنگ آمریکایی قوانینی دارد که به موجب آن این انسان یی گناه را می شود به دادگاه کشاند، خود نشان شکست و پایان دموکراسی در افغانستان و دولت حامد کرزای است. چه نشانی از دموکراسی توان جستن در سرزمینی که هنوز مردم آن به چنین مجازات هایی اعتقاد دارند. آقای بوش شما باید نه فقط به جهانیان بلکه به وجدان های بیداری که اندیشه حقوق بشر و دموکراسی خواب از چشمانشان ربوده است پاسخ دهید. چگونه به خود اجازه می دهید نام زیبای دموکراسی این نهاد زنده خشونت گریز را بر سر در دولتی بچسبانید که نه تنها با خشونت به روی کار آمده است که امروز نیز خشونت را وجهه همت خود ساخته است

آقای بوش در سومین سالگرد آغاز تهاجم نظامی به عراق از این ایالت به آن ایالت می روند، دایما کنفرانس مطبوعاتی تشکیل می دهند. ایشان نه فقط بر طبل پیروزی می کوبند بلکه دیگران را نیز به عاقبتی مشابه افغانستان و عراق تهدید می کنند. حمایت مردمی از جنگ طلبی های ایشان در پایین تر سطح قرار گرفته است و دموکراسی اجباری آمریکایی در دشت های عراق و افغانستان آفتاب سوخته شده است. اینک حال آقای بوش به انسانی در حال احتضار می ماند که تفنگی در دست دارد و در حالی که آخرین نفس ها را می کشد بی هدف تیری شلیک می کند. آقای بوش این یک قانون است دموکراسی و حقوق بشر با خشونت هیچ میانه ای ندارند و کوله پشتی سربازان شما حامل این میراث بزرگ بشری نمی تواند باشد
جای خالی زنان در سال نامه شرق
فهرست را نگاه می کنی جز نام تک و توکی نویسنده زن نمی بینی. آن هم معمولا نوشته هایی که چندان اهمیتی ندارد. اول فکر می کنی که خوب شاید تعداد نویسندگان زن شرق کم است اما بعد با دیدن نام افرادی که روزنامه نگار هم نیستند و صرفا فعال سیاسی یا اجتماعی محسوب می شوند، افسوس می خوری که نمی شد مثلا مقاله ای از شیرین عبادی، مهرانگیز کار هم می بود. یا در کنار مقاله محمود دولت آبادی نامی هم از سیمین بهبهانی دیده می شد. هر چه فکر می کنم بعضی از زن ها نه تنها درک بالاتری از بسیاری از نویسندگان داشتند که آگاهی وسیع تری هم از موضوع مورد بحث دارند. اما آن چه من را بیشتر ناراحت کرد نبود حتی یک پاراگراف مستقل برای جنبش زنان و آن چه در سال 84 توسط این جنبش صورت گرفت بود. تنها مقاله در این زمینه متعلق به "ثمانه قدرخان" آن هم در ذیل بخش جامعه است و آن هم تنها بررسی مواضع زنان عضو دولت احمدی نژاد است. واقعا عزیزانی مثل جناب آقای عطریانفر و یا قوچانی احساس نمی کنند اهمیت جنبش زنان به عنوان تنها جنبش فعال حال حاضر ایران از "سلطان علی پروین" بیشتر بوده است. باید خدارا شکر کرد که همان دوصفحه را در 8 مارس به زنان اختصاص دادند. روزها می رود و گلایه ها می ماند، عزیزان شرق می دانند که خوانندگانشان خواهان روزنامه ای متفاوت از کیهان و اطلاعات و همشهری و حتی اعتماد ملی دیگر روزنامه اصلاح طلبان هستند
پ.ن. شماره دوم نشریه زنستان منتشر شده با کلی مطلب عالی
درس هایی از جنبش دانشجویی فرانسه
از بدو تاسیس دانشگاه های مدرن غربی هم چون سوربن در فرانسه، آکسفورد و کمبریج در انگلستان این دانشگاه ها بارها نقاط عطفی را در تاریخ کشورهایشان و گهگاه سراسر جهان آفریده اند. مبارزات این دانشجویان در جریان انقلاب کبیر فرانسه که اولین انقلاب بزرگ دوران مدرن بود. نزدیکترین این حوادث که مدت ها جهان را تکان داد و باعث تغییرات فرهنگی گسترده ای در دنیا شد، مبارزات دانشجویی دهه 60 است که در سال 1968 شاهد اوج گیری آن بودیم. نکته بسیار تفکر برانگیزی که در تمام این جریانات تاریخی نهفته است این است که در تمامی آن ها یک خواسته صنفی بسیار کوچک به جریانی عظیم، عمیق و دنباله دار تبدیل شده است. اما آن چه بیش از هر چیزی در این جنبش دیده می شود تفکر مستقل و آزاد اندیشانه دانشجویان است. آن ها فارق از هر ایدیولوژی و گروه قدرتی بسیار پیش از ان که حرکتشان سبقه سیاسی به خود بگیرد تفکر ازاد و عمیق را آموخته اند. چنان است که با رفتن دانشجویان از دانشگاه هیچ گاه این جنبش خاموش نشده و دچار تغییرات ناگهانی و غیر منتظره نبوده است

معتقدم در ایران نسبت به جنبش دانشجویی اغراق صورت گرفته و تاثیرات آن بیش از آن چه در واقع بوده است بیان شده. حقیقت این است که جنبس دانشجویی ایران به علت فقدان تفکر مستقل، غیر ایدیولوژیک و همین طور غلبه سبقه سیاسی هیچ گاه نتوانسته پلات فرم مناسبی برای تولید فکر و هدایت جامعه باشد. عدم دنباله داری و تغییرات گسترده در شکل عمل این به اصطلاح جنبش در زمان های محدود خود نشان دیگری از ریشه ضعیف این جنبش در ایران دارد. باید توجه داشت وظیفه دانشجو و انتظاری که جامعه ناخودآگاه از دانشجویان دارد تولید اندیشه و فکر در وحله اول است. مورد دیگر فراموشی خواسته های صنفی دانشجودر اغلب اعتراضات است. چنین جنبش سطحی که به صورت فصلی گاه گاهی توانسته یک هیجان عمومی اندکی هم ایجاد کند به هیچ وجه نمی تواند و قابلیت آن را ندارد که "دیده بان جامعه مدنی باشد."

بار دیگر نگاهی به فرانسه بیندازید دانشجویان با اعتراض به قانون جدید کار چند روزی است پلیس فرانسه را دچار مشکل کرده اند. طبعا انتظار می رفت که قبل از دانشجویان این کارگران و احزاب سوسیالیست باشند که به این قانون اعتراض کنند، اما شروع اعتراض از دانشجویان حکایت از تفکر عمیق و آینده نگر آنان دارد و حتی باعث آگاهی سایر جنبش های مدنی در فرانسه شده اند. جدای از این که خود با این قانون مخالفم یا موافق اما حرکت کاملا مستقل و غیر ایدیولوژیک جنبش دانشجویی فرانسه در اعتراض به یک قانون به زعم ما بی اهمیت، درسی بزرگ برای دانشجویان ماست. زمان آن فرا رسیده است تا دانشجویان ما به جای تقلید از این و آن (روزی حجاریان و روز دیگر حاتم قادری)، اندیشه آزاد را سرلوحه خود کنند و با تولید فکر در جهت حل مشکلات و دردهای اجتماع بتوانند به واقع "دیده بان جامعه مدنی" و از همه مهمتر هدایت کننده آن باشند. از همه مهمتر زمان آن فرا رسیده تا مهر پایانی بر تک صدایی گروه "دفتر تحکیم وحدت" زده شود

پ.ن. این نوشتار دو روز پیش آماده شده بود امروز در سی ان ان دیدم که دانشجویان موفق شدند نخست وزیر را به بازبینی این قانون وادار کنند. همین طور اقای بوش با سنگین ترین لحن در ماه های اخیر ایران را به حمله نظامی درست ده دقیقه پیش از ساعت تحویل تهدید کرد و این چنین وفاداری خود را به تاریخ و فرهنگ غنی ایرانی اعلام فرمود
می بوسمتون
دوستای گلم، همراهان روزهای درد و شادی، در آستانه سال هزار و سیصد و هشتاد و پنج خورشیدیف در حالی که چشمانمان به روی اکبر عزیز روشن شد. امیدوارم شورای امنیت هم عیدی مناسبی به ایرانیان بدهد و امیدوارم دولتمردان ما هم خردورزی پیشه کنند
از همین جا سالی پر از شادی، آزادی، صلح، صفا و نیکروزی برایتان آرزو می کنم
هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز
بيانيه بسيار مهم جبهه مشاركت راجع به پرونده هسته‌اي ايران
در آستانه سال نو در حالي که ملت ايران آماده ورود به سال نو مي‌شود، به تدريج دل‌نگراني‌هاي گسترده‌اي آسمان دل ايرانيان را غبارآلوده مي‌کند و آسمان زندگي ايران با ابرهاي متراکم ابهام در آينده کشور پر مي‌شود. سياست‌هاي هسته‌اي حاکميت يکدست که مقابله‌ جدي و يکپارچه همه جهان با اين سياست‌ها را برانگيخت وضعيت را به گونه‌اي در آورده است که همه دلسوزان و علاقه‌مندان به ايران و تماميت ارضي آن را سخت نگران‌ آينده کشور ساخته است و همه دريافته‌اند که تداوم اين روند تنها به سلب دائمي حق ايران در برخورداري از يک دانش و فناوري محدود نخواهد ماند بلکه همه امور زندگي ايرانيان را به سختي تحت تأثير قرار خواهد داد و حتي خطرات بزرگتري چون استقلال و تماميت ارضي کشور را مي‌تواند هدف قرار دهد
ادامه مطلب «بيانيه مهم جبهه مشاركت درباره پرونده هسته‌اي» لينك از‌ الپر
تجاهل روشنفكران ايراني در باب ليبراليسم
روشنفکران ایرانی غالبا از 50 سال پیش به این سو به اندیشه لیبرال تاخته اند و هر وقت خواسته اند تا کسی را تکفیر کنند به او گفته اند لیبرال. آن ها کاری نداشتند که فرد چه اندیشه ای دارد تمام افرادی که از چارچوب های غربی سخن می گفتند لیبرال بودند. هر کس که وابسته به غرب بود نیز نام لیبرال می گرفت. این روزها نیز چنین است، اندیشمندان لیبرالیسم را متاردف با کاپیتالیسم، دولت آمریکا و انگلیس می شمرند. بحث کامل در حوصله وبلاگ نمی گنجد و بسط کامل و سلسله وار این مطلب را برای انتشار در نشریات برگزیده ام. انگیزه اصلی من در این جا توصیف مختصری از لیبرلیسم و ارایه تعریفی مختصر از آن است

لیبرالیسم از لغت لبیریته به معنای آزادی می آید. آزادی مفهومی گسترده است که هیچ تعریفی بهتر از خود آن ندارد. در این جا است که لیبرالیسم به عنوان یک بستر اندیشه و نه یک ایدیولوژی مطرح می شود. لیبرالیسم که در ادامه تجربه آزادی در اروپا پس از قرون وسطی ایجاد شده هیچ معنایی جز آزادمنشی، آزادی اندیشه و بیان فردی به همراه آزادی عمل چه در برابر دولت و چه در برابر خداست. لیبرالیسم وقتی که از عرصه اندیشه یه حکومت می آید وظیفه اصلی دولت را تلاش در جهت حفظ آزادی های فردی انسان ها می داند. تا آن جا که می گوید آزادی انسان در فردیت هیچ حدی ندارد و در حالت عمومی آن جا آزادی او پایان می پذیرد که آزادی دیگری شروع می شود. همین معنای کوچک مشخص می کند که لیبرالیسم سعی می کند آزادی فرد فرد (به فرد توجه شود و با جمع گرایی دموکراتیک سوسیالیسم اشتباه نشود) انسان ها را بدون ایجاد هیچ تقابل و خشونتی به پیش ببرد. اندیشه های بی خشونتی نیز از چنین بستری آمده اند. در بحث اصلاح هم لیبرالیسم اعتقادی به اصلاحات حکومتی و از بالا ندارد و فردیت بنیادین خویش را در غالب سازمان های مردمی پایین فردی، یا جمعی و سازمان هایی مستقل از دولت نشان می دهد. باید توجه داشت که لیبرالیسم بر عکس مکاتب دیگر هیچ رهبر و بنیان مشخصی ندارد بلکه اندیشه پویایی است که مبتنی بر وجدان آزادی خواه انسانی بنیان گذاشته شده و در طول 300 سال دچار تغییرات بنیادین شده است. در اندیشه اقتصادی لیبرال (و نه آن چه دوستان سوسیالیست و یا عده ای محافظه کار اصرار دارند نیو لیبرال بنامند )، هر فردی آزاد است تا با اراده خویش کار و شغلی که دوست دارد را بنیان بگذارد. این که اگر اقتصاد به دست دولت باشد ناچار قدرت در دست دولت است و قطعا به استبداد منجر می شود. نکته دیگر در باب لیبرالیسم عدم اعتقاد آن به اتوپیایی خاص است. لیبرالیسم برای انسان ها مدینه فاضله نمی سازد و آن ها را در رویای سراب به سوی استبداد دینی، کمونیستی، کاپیتالیستی و... نمی برد. نوعی از لیبرالیسم که امروز بیشتر طرفدار دارد لیبرالیسم چپ است که در چارچوب آن دولت علاوه بر حفظ آزادی های فردی انسان ها (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و...) اندیشه برابری حقوقی را نیز دنبال می کند تا انسان ها از حداقل های زندگی راحت برخوردار باشند. اندیشه ها ی فمینیستی، برابری کارگری، سندیکالیستی، حقوق بشر و... در چنین بنیانی شکل گرفته اند که نه در تقابل با لیبرالیسم که در اصلاح اندیشه ها و تلاش در جهت رسیدن به بیشترین آزادی و برابری بوده است. لیبرالیسم اگر چه اصل را بر آزادی می گذارد اما آزادی و برابری برای او تا جایی مقدس است که در جهت زندگی آرام و لذت بار بشری باشند. از آن جا که لیبرالیسم در طول زمان به صورت پویا جلو آمده و منطبق بر وجدان انسانی شکل گرفته است، اندیشمندانی چون فوکویاما پایان تاریخ را پایان عصر ایدیولوژی می دانند. انتقادات فراوانی به حکومت های داعیه دار لیبرال وارد است اما باید توجه داشت همین حجم انتقادات ناشی از فضای باز و نقذ پویای لیبرالیسم است. خود من به عنوان یک لیبرال انتقاداتی به آن چه امروز به اسم لیبرالیسم انجام می شود دارم، اما این نباید باعث شود در برابر این اندیشه تجاهل پیشه کنیم و مثلا نقش بنیادین انسان ها در عقب ماندگی خویش را به گردن لیبرالیسم بیندازیم. روشنفکران ایرانی همواره پس از مشروطه به ستیز با این اندیشه آزاد پرداخته اند و لاجرم نتوانستند بذر آزاداندیشی و اگاهی را در جامعه بپراکنند. آن ها باید پذیرای مسوولیت خود در دروغ پردازی نسبت به اندیشه ای که بنیان گذار این همه پیشرفت، آزادی و... بوده اند باشند. مترادف گرفتن نیو محافظه کاران مستبد اندیش حاکم بر آمریکا و یا دولت اتفاقا کارگری انگلستان با لیبرالیسم، فروکردن سر چون کبک در برف است. لیبرالیسم با تمام انتقاداتی که به آن وارد است بنیان گذار ارزش هایی چون عدم خشونت، اصلاح گام به گام، دوری از انقلاب، برابری حقوق فردی انسانی و... بوده است و در چنین منظری تنها آنارشیسم است که در آزادی انسان از این اندیشه جلوتر است. با کمک گیری از شاملو به شخصه آنارشیسم را تابلوی زیبایی می دانم که تنها کارکرد آن آویزان بودن به دیوار و تلطیف روح است. همین طور اگر حکومتی به هر نامی به این ارزش ها به ستیز برخواسته است نمی تواند نام زیبا و آزادمنش لیبرال را بر خود بگذارد. از یاد نبریم تنها انسان هایی می توانند اندیشه را زندگی کنند که ورای ایدیولوژی و با پذریش مسوولیت گذشته خود، بیندیشند
هوا دلپذير شد
عزيز دربندمان، اكبر گنجي آزاد شد.. من از بس بغض دارم بيشتر نمي‌تونم حرف بزنم
خشونت در بلوچستان
این قدر خوش قدم بودم که تا وارد زاهدان شدم، شبش 22 نفر از مسوولین نظامی، بسیجی و سیاسی استان سیستان و بلوچستان در حادثه ای تروریستی جان باختند. در حالی که فضایی شبیه حکومت نظامی در زاهدان بر قرار است و رفت و آمد جوانان سنی مذهب که شمایلی متفاوت از فارسان دارند، با مشکلات زیاد امنیتی مواجه است. در این میان عده ای از شیعیان تندرو که در یکی از مساجد معروف شهر حضور دارند از فرصت استفاده کرده اند و به اقلیت های مذهبی و نژادی توهین های شدیدی می کنند. (البته این به اصطلاح اقلیت ها اکثریت 70 % این استان را دارند

فرمانده نیروهای انتظامی کشور در استان هست و جالب است در حالی که هنوز 12 ساعت از حادثه نگذشته دستان نیروهای امنیتی انگلستان و آمریکا را در این ماجراها مشاهده می کنند. اما نگاهی می اندازم به آن چه در سال های پیش در این استان اتفاق افتاده است

جناب آقای اسلامی ندوشن نویسنده و تاریخ دان معروف در کتابی ذیل عنوان "سخن ها را بشنویم" می نویسند:"بنده در سال 1356 از استان سیستان و بلوچستان بازدید کردم و تا این تاریخ اثری از درگیری قومی ومذهبی و قاچاق مواد مخدر در این استان مشاهده نکرده ام". این جانب که خود از فارسان شیعه تبار بوده ام و سالیانی در شهر زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان زندگی کرده ام، خاطره ای از اختلاف و درگیری بر سر عقاید و نژاد در این استان ندیده ام. در حالی که در سال های پس از انقلاب عده ای با سو استفاده از مذهب رسمی کشور ظلمی وصف ناپذیر بر ملت ستم دیده بلوچستان رانده اند و آن ها نه تنها از داشتن حتی کوچکترین پست اداری در منطقه خود محرومند، و در حالی که کوچکترین نشانی از سنی بودن و یا بلوچ بودن باعث عدم استخدام رسمی از جانب مسوولین می شود، این مردم نه تنها چون برخی مناطق دیگر کشور دستی بر خشونت دراز نکردند بلکه با روی آوری به کارهای خصوصی، تجارت و... روزگار می گذرانندو تنها مورد خشم عمومی در زاهدان بر می گردد به هنگام تخریب مسجد سنی مذهب ها در مشهد، که سرکوبی تظاهرات آرام سنیان به وسیله اسلحه گرم و حتی تعرض به مسجد مکی، بزرگترین مسجد سنیان ایران همراه بود. در برابر تمام این فشارها آن ها هیچ گاه دستی به خشونت دراز نکردند و توسل به این حادثه تروریستی برای اعمال فشار بیشتر به این مظلومان جای هیچ توجیهی ندارد

فرمانده نیروی انتظامی کشور می گوید دست های آمریکا و انگلستان در کار است و ما از مدت ها پیش شاهد رفت و آمد این افراد به استان و تماس با اشرار مسلح مستقر در این استان بوده ایم. سووالی که باقی می ماند این نکته است، که ببخشید ها، جسارت هم هست، شما که ماشالا این قدر دستگاه قوی امنیتی دارید و نه تنها از هویت اشرار مسلح و نیروهای امنیتی خارجی بلکه از محتوای این بحث ها اطلاع دارید چرا نتوانستید جلوی این حادثه را بگیرید؟ در دنیا معمولا در چنین مواقعی مسوول مربوطه استعفا می دهد. بحث دیگر این سووال است می شود بفرمایید آمریکا و انگلستان چه سودی از این تحرکات می برند. استراتژی ترور سال هاست از دستور کار سازمان های امنیتی جهان خارج شده و دیگر به عنوان یک عمل کور که نتیجه ای جزخشونت و پاسخ شدید متفابل ندارد شناخته می شود. البته هستند هنوز افرادی در میان روشنفکران ایرانی که هنوز در فضای گانگستری سال های 1960فکر می کنند و هنوز مانند مقام های انتظامیمان هر خونی را که می چکد از دستان انگلستان و امریکا می بینند. این فرضیات همان قدر درست است که عده ای حادثه تروریستی 11 سپتامبر را کار سیا و موساد می دانند و هر کس هم که قبول نکند متهم به نادیده گرفتن واقعیات می شود. سیاست امروز به یک علم تبدیل شده است و حتی دستگاه های امنیتی جهانی نیز از بزرگترین دانشمندان و متفکران برای طرح ریزی استفاده می کنند. به هر روی برای من بسیار جالب است شما که می دانستید این حوادث قرار است کی و کجا و با چه هدفی اتفاق بیفتد جلوی آن را نگرفتید؟

این حادثه پس از مراسم تدفین شهیدان در شهر و دانشگاه زابل اتفاق می افتد و پس از اعتراض گسترده دانشجویان به این طرح ها. و همین طور سرکوب گسترده ای که در شهر زاهدان و سراسر شهرستان ها و مرزهای این استان حاکم است. مردم به گونه ای دیگر مراسم را تفسیر می کنند و از شواهد نتایج دیگری می گیرند که با نتایج رسمی یکی نیست

به هر روی به نظر می رسد انداختن گناه هر اتفاقی به گردن انگلستان و امریکا مدت ها اثربخشی خود را از دست داده است و مردم دیگر توجه چندانی به این استدلالات نمی کنند. این نکته ای است که نه فقط مسوولان امنیتی باید به آن توجه کنند بلکه روشنفکران ما مسوولیتی سنگین تر دارند. بی گمان تفکر توطیه نگر تحفه ای است که روشنفکران به ارمغان آورده اند. در همین وبلاگستان ، هنوز رگه هایی از این تفکر را به صورتی قوی می بینم. باید به یاد داشت چنین تفکری به صورت ناخودآگاه باعث مشروعیت دادن به خشونت هایی می شود که می تواند آن چنان دامنه دار باشد که حاصلش جز عقب ماندگی نیست. توطیه نگری در بهترین شکل برای ما عاملی خواهد شد که در پاسخ به این توطیه ها حیله ای بیندیشیم و توطیه ای. و خود بنگر حاصل آفند و پد آفند را. باید توجه داشت که اولین شرط آزاداندیشی پذیرش مسوولیت نتایج کارهایمان است و تا زمانی که مردمی این مسوولیت را نپذیرند و ملکه این کشور یا پادشاه آن کشور و یا رییس جمهور ینگه دنیا را مسوول عقب ماندگی تاریخی ما بدانند، در همان جهل مرکب می مانیم

در هر حال مردمان جنوب شرقی ایران و داغداران این حادثه پاسخی قانع کننده می طلبند. آنان ریشه های خشونت را در جای دیگری می بینند و خواهان ریشه کنی هرگونه تفکری خشونت بار هستند. معمولا کسانی چنین حوادثی را می آفرینند که از عواقب آن سود می برند، استفاده هایی که از این حادثه شده است، پاسخ دیگری در برابر سووال مردم ستم دیده بلوچستان گذاشته است
قدم نحس من
مثل اين‌كه از اين به بعد بايد تصميم بگيرم قبل از اين‌كه جايي برم با تروريست‌ها و خشونت طلبا هماهنگ كنم به علت حضور بنده با ملت كاري نداشته باشن. امسال كه رفتم تجمع 8 مارس گرفتن ملت رو زدن. يه چند روزي اومديم ايران‌گردي و سر از زاهدان در آورديم. هنوز قدم نحسم 1 ساعت نشده بود كه در اين مكان ظاهر شده بود كه 22 تن از مسوولين استان كه اخبار علاقه‌اي وي‍‍ژه به عادي معرفي كردن آن‌ها داشت ترور شدند. آقا من از اين به بعد نه توي هيچ تجمعي مي‌رم و نه مسافرت چون اگه اين‌جوري ادامه پيدا كنه فكر كنم تا چند سال ديگه خودم بمونم و خودم :دي. يه مطلب آماده كردم در اين ارتباط كه به زودي پستش مي‌كنم
واقعیات موجود درباره اقدام افشاری و عطری/ محمد جواد روح
چه اقدام افشاری و عطری را مشمئزکننده بدانیم و چه اقدامی بی بدیل تلقی اش کنیم، در این مورد که نیروهای سیاسی ایران برای کاهش مصایب آینده ایران (بعنوان اصلی ترین وظیفه یک سیاستمدار) ناچار به تعامل با آمریکا بعنوان بازیگر تعیین کننده هستند، شکی نیست. حال، چه این نیروها اقتدارگرایان حاکم باشند که بقای خود می خواهند و چه اپوزیسیون مسالمت جو که میانه روی آرزو دارد و چه اپوزیسیون تروریستی که خشونت و انتقام
ادامه مطلب محمد جواد روح رو در این جا بخوانید
مهرانگیز کار برنده جایزه زنی با صدای متفاوت شد
به گفته ی لوییزا فامیلییتی(Luisa Famiglietti) رییس این کمیته، ملاک هایی که برای انتخاب درنظر گرفته می شوند عبارتند از: شجاعت، تلاش و شور و علاقه ای که این زنان در کار خود به خرج می دهند
این جایزه که از دوره های قبل با استقبال شایان توجهی رو به رو شده است در دو سطح ملی و بین المللی به زنانی که از ارزش های انسانی دفاع می کنند تعلق می گیرد
پ.ن.نقد بسیار زیبا آرش بر آقای شیرزاد و آن ها که خود را قهرمان ملی می پندارند. لینک ها رو از فرناز کش رفتم
تکرار پروسه دفن شهدا در دانشگاه های دیگر
پس از وقایع اخیر در دانشگاه صنعتی شریف، این بار نوبت به دانشگاه علم و صنعت رسیده است تا شاهد این گونه مراسمی باشد. در حالی که از مدتی پیش در دانشگاه شاهد خاکبرداری و ایجاد میدانی در جلوی مسجد دانشگاه بودیم. امروز خبر رسید که دانشگاه می خواهد در ایام تعطیلات این دانشگاه که از هفته آینده اغاز می شود در این محل که شبیه به میدان فکه آماده شده است، 4 تن از شهدای گمنام جنگ را دفن کند. این تصمیم که با اعتراض دانشجویان مواجه شده است، تا کنون توسط مسوولین تکذیب نشده. به نظر می رسد که این پروسه با اغاز از دانشگاه شریف در حال تسری به سایر دانشگاه هاست و مسوولین تبدیل دانشگاه ها به گورستان را با نام دفاع از ارزش ها توجیه می کنند

به نظر می رسد مسوولین دانشگاه هفته آینده را که دانشگاه برای ایام نوروز تعطیل است و دانشجویان حضوری در دانشگاه ندارند برای این امر انتخاب کرده اند تا شاهد اعتراضی نباشند
جنبش ضد زن چهارشنبه سوری/ فصل زن
اين عنوانی که انتخاب کردم برای مطلبی که می خوام بنويسم بيش از حد جديه. اما آيا واقعا چهارشنبه سوری با اون زوم کردن پسرها روی دخترهای تنها برای انداختن ترقه و نارنجک و ... جلوی پاشون، می تونه به زنان کمکی کنه؟ و آيا واقعا حضور تعداد زيادی از مردم در خيابون و حالت بی نظم شهر صرفا برای گذاشتن نام جنبش بر روی اين شب کفايت می کنه؟
ادامه مطلب در وبلاگ مریم میرزا
پ.ن. آزادی گنجی منتفی شد ایشالا درست نباشه
سهراب پور رییس مقتدر دانشگاه شریف کتک می خورد
سال ها بود آقای سهراب پور رییس دانشگاه صنعتی شریف بودند و هیچ وزیر علومی نمی توانست این مدیر توانا که هدایت یکی از بهترین دانشگاه های فنی کشور را به عهده دارند تغییر دهد. در دانشگاه علم و صنعت دو بار شاهد درگیری دانشجویان و رییس دانشگاه بودم. یکی هنگامی که قریب به 2000 دانشجو در اعتراض به اخراج گسترده آقای شهرتاش دفتر ایشان را به مدت یک هفته اشغال کردند و بار دیگر پارسال هنگامی که دکتر یزدی در دانشگاه سخنرانی داشت رییس دانشگاه علم و صنعت آقای دکتر صالحی توسط بسیجیان گروگان گرفته شد و این استاد دانشگاه از آنان کتک نیز خورد. من در هر دو مورد ضاربان را محکوم کردم زیرا معتقدم احترام استاد یک چیز است و اعتراض مساله ای دیگر
قضیه از آن جا شروع می شود که از سالیانی پیش دایما بسیج و سپاه اصرار دارند تا تعدادی از شهیدان دوران جنگ تحمیلی برای حفظ ارزش ها در دانشگاه ها به خاک سپرده شوند. در دوران وزارت دکتر معین به شدت با این طرح غیر عقلانی مقابله شد. اما در دوره جدید از همان ابتدا این مساله پیگیری می شد. این در حالی است که دانشگاه های ایران مشکلات بسیار اساسی چون رکود علم و تحقیقات دچار هستند و کسی اصلا به آن فکر هم نمی کند. دیروز عده ایی از دانشجویان نزدیک به 600 نفر در برابر مسجد تجمع می کنند تا با بانیان این امر مخالفت کنند. اما بسیجیان و نیروهای لباس شخصی که ریاست دانشگاه باید مانع حضور آن ها در دانشگاه می شد بار دیگر پرونده حمله وحشیانه به تجمعات اعتراضی را تکمیل می کنند و دانشجویان این دانشگاه که از افتخارات ایران و جهان هستند را هدف ضرب و جرح قرار می دهند. دوستانی که در ان جت حاضر بودند از انفجار دو شی خبر می دهند و در حالی که دسته ای آن را گاز اشک آور می دانند دسته ای دیگر ترقه هایی به دود و صدای بالا. در تمام این صحنه ها جناب سهراب پور حاضر بوده اند و سپس به دفتر خود می روند تا شاید دانشجویان را ارام کنند اما عده ای از دانشجویان خشمگین پیش از رسیدن ایسان به دفترشان ضمن اشغال این دفتر اقدام به ضرب و شتم اقای سهراب پور می کنند. هم اکنون کلاس های درس در دانشگاه شریف تعطیل است و این دانشگاه که در 8 سال اخیر هیچ گاه روی خشونت ندیده بود و دانشجویان آن از منفعل ترین ها محسوب می شدند جوی به شدت ملتهب دارد. به نظر من باید قاطبه دانشجویان شریف از اقای سهراب پور عدر خواهی کنند. دوران مدیریت ایشان از بهترین و طلایی ترین سال های این دانشگاه بوده و نمی بایست به خاطر آن چه که شاید در اختیار ایشان نبوده به مقام این استاد گرانقدر توهین می شد. اما شعله های اندک اعتراضی که امروز دارد سرکوب می شود خاموش نخواهد شد و من امیدوارم صبر از کف نرود و دوباره شاهد دور خشونت نباشیم. که حجم گسترده اعمال خشونت در برابر هر نه! نشانی دیگر در خود دارد
اشک منو که در آورد
چند روزی بیشتر نمانده به روزی که قرار است بیایی٬ شش سال نبوده‌ای٬ خیلی‌ها فراموشت کرده‌اند٬ خیلی‌ها خسته شده‌اند٬ خیلی‌ها هنوز هم می‌گویند حقت بوده است٬ جای تعجب ندارد٬ با آن برنامه‌سازی‌های صدا و سیمای وقت آدم‌ها سنگدل می‌شوند٬ اما هنوز هستند بچه‌هایی که همیشه اسم تو را می‌آورند٬ هنوز هستند کسانی که غیر از انتظار سال نو٬ منتظر اتفاق دیگری هم هستند و آن آمدن توست.می‌آیی٬ در را که باز می‌کنند آفتاب چشمانت را دقیقه‌ای می‌زند٬ پلکهایت را ببند٬ تنفس کن٬ با اینکه آلوده است٬ با اینکه بوی دود می‌دهد اما آزاد است که هوای زندان را از خاطر می‌برد٬ لبخندت کجا رفته است٬ چهره‌ات خسته است٬ اما امید عمق چشمانت خانه کرده است
تنها


بابا تماس می گیرد. سینا جان فردا "یک روزی میام اون جا، خوش حال می شم ببینمت...". 3 ماهی می شود بابا را ندیدی

پسرک در خیابان جلویت را می گیرد:"آقا توروخدا به من کمک کنین، من خواهرم گرسنه است...". عصبانی شده ای پسرک دستان کثیفش را به تو مالیده، خواهرش را می بینی مفلوک، پوست بر استخوان چسبیده

"پژمان! خوشگل شدم امروز؟..."، "این هارو ول کن میای خونه؟...". "چند بار باید بیام، همه اش شده خونه، شمردن گل های قالی تا جنابعالی...". "برو بینم، چی فکر کردی شما دخترا فقط به درد زیرخوابی می خورین...". دخترک محذون تنها اشک ساکتی بر چشمانش جاری می شود... نگاهی به پژمان می کند، پسری خوش تیپ، قذ بلند، قوی هیکل، "باشه میام فقط چون دوست دارم ولی تو..."

"سلام سینا جان ساعت 6 بیا باشگاه فرمانیه جلسه انبوه سازان...". خوش حال می شوی، دیدار پدر و این که در جریان پیشرفت تولید کشور قرار می گیری. چقدر ساختن زیباست

مثل همیشه به گدا کمک نمی کنی خنده ای و می گذری. دخترک از گرسنگی به خود می پیچد. انگار صد ها سال است که هیچ نخورده

"پژمان توروخدا یواش، داری منو می کشی...". "برگرد به شکم بخواب می خوام از پشت ترتیبت رو بدم...". "نه، درد داره. پس من چی یکبارم بزار منم بشم...". "خفه شو...". دخترک جیغ می کشد. خانه اش در نیاوران در کوچه ای زیبا با خانه هایی بزرگ، اما حتی اتاقش "بی حفاظ" مانده است

داخل باشگاه همهمه ای است. مردان خوش تیپ، جنتل من،... مشغول بلعیدن شیرینی ها و کیک و نوشیدنی و چای و قهوه. با خود می گویم من که دیر رسیدم ساعت 7 بود، این ها قرار است آدم های منظمی باشند و چرخ های تولید کشور را جلو ببرند. جلسه با کش و فش مجری طناز ساعت 7:45 شروع می شود

"محمد علی چقدر درآوردی امروز؟". "اونقدر هست که تا یه هفته دوام بیاری". "وای! چه خوب تا حالا این همه غذا نخوردم.."

"دهنتو باز کن ج_نده عوضی می خوام بریزم توش...". دخترک اشک می ریزد، "نمی تونم، بدم میاد...". صورتش به سیلی سرخ می شود. دهانش باز می شود... دختر فر ار می کند و در کنج اتاق کز می کند

برنامه شروع می شود و توکه منتظری از پیشرفت بشنوی. "بیاین سهام را بخرین...". جلسه تمام می شود و شام. 10 جور غذا، 7 جور دسر، مهمان ها 400 نفر... فکر می کنی دردندگانی را می بینی که به پاره کردن گوشت و استخوان و ... مشغول است. بابا مثل همیشه تنها می تواند اندکی غذا بخورد، اما غمگین است، "مگر نمی شد افرادی را آموزش دهند بیاید هرجا توضیح دهد یا توی روزنامه آگهی کنن...". حساب می کنی با شام و هزینه هر نفر که باید از جاهای مختلف می آمد و بر می گشت و... حداقل 15 میلیون تومن خرج شده بود... به عنوان طرفدار اقتصاد آزاد متاسف می شوی. "نه ه ه ه! من از درندگان بدم می اد، من پیشرفت می خوام..."

"دستت درد نکنه داداشی، خیلی دوست دارم...". محمد علی لبخندی به لب داشت اما هیچ نمی گفت. "داداشی جوابمو نمی دی...". "داداشی، داداشی....". چشمان بسته اش با لبخند لبانش بی روح و سرد شده بود. تنش سرد در گوشه جویی در شوش

براش آژانس می گیره که بره خونه. "فردا کی تنهایی؟...". "جواب می دهد همه اش تنهام هر وقت خواستی بیا". پسر سوار ماشین می شود، صدای گلوله ای کوچه را پر می کند. لحظه ای سرش را بر می گرداند،"لبخندی می زند، "برو شهرک غرب فاز 3، آدرس دقیقشو الان می گیرم... الو! بهناز...". دخترک برای همیشه تنها شده بود
دو گفتار از شیرین عبادی
در روزهای اخیر بعضی از دوستان از خانم عبادی گلایه داشتند که به مسایل ایران بی اعتنا هستند و از ظرفیتشان با توجه به برنده جایزه صلح نوبل بودن برای پیشبرد آزادی در ایران استفاده نمی کنند. که خوب در بعضی از موارد باید خانم شیرین عبادی خودشان به این سووالات جواب بدهند. به هر حال ایشان دیروز مساله خشونت بی سابقه در روز زن را محکوم کردند و امروز هم دو مطلب از ایشان در نشریه الکترونیکی روز. خانم عبادی در دیدار با فیلیپ دوست بلازی وزیر خارجه فرانسه و همین طور روزنامه مترو از غربی ها خواسته به جای تحریم سعی در اعمال فشار بر ایران در پیشبرد دموکراسی باشند. البته دوستانی که آن چنان بر علی افشاری و عطری تاختند که صحبت مشابهی را کرده بودند امیدوارم دیدار خانم عبادی با دولتمردان خارجی را مشمیز کننده ندانند
پ.ن. بچهها این شعر زیبای صفر مطلق رو از دست ندین فوق العاده است
جسم سوخته من و دل سوخته زن ایرانی/ لیلی پورزند
بچه ها این نوشته ارزشمند لیلی پورزند رو از دست ندید
برای جلوگیری از طرح جنگ طلبانه آمریکا چه میتوان کرد؟


من هنوز غمگین آن چه در روز زن اتفاق افتاد هستم. ولی این را می نویسم تا بعدها پشیمان نباشم که چرا ننوشتم. کاری هم ندارم که کسی کاری به حرف من ندارد

اغلب آن ها که مویی به صداقت در سیاست و جامعه ایران سپید کرده اند رفتن پرونده ایران به شورای امنیت را آغاز مرحله ای می داند که می تواند در بهترین حالت به گسترش فقر، عقب ماندگی و تکرار دور تاریخ برای ایران منجر شود. ایرانی که شاید در این ابعاد نماند و تکه تکه شود. تجزیه ایران به هفت منطقه و حکومت های موزاییکی طرحی است که از آغاز جنگ بالکان در 1993 روی میزهای کاخ سپید است، مطابق این طرح کشور ایران به هفت کشور با حکومت های به ظاهر دموکراتیک تجزیه می شود و امنیت آن تا سال ها زیر چتر نظامیان آمریکایی خواهد بود

باید توجه داشت که این طرح هیچ ربطی به حاکمیت دموکرات ها یا جمهوریخواهان ندارد و از آن روزگاران مطرح بوده و مساله هسته ای تنها به صورت کاتالیزوری عمل کرده است. اگرچه برخی سیاست ها در افزایش غلظت این کاتالیزور بسیار تاثیرگزار بوده است

در همان سال نشریه ایران فردا به قلم مهندس سحابی هشدار را داد و تنها چاره آن را برقراری آشتی ملی و گسترش دموکراسی دانست. پس از ماجرای دادگاه می کونوس در سال 1995 اتحادیه اروپا در بیانیه ای پایان گفتگوهای انتقادی با ایران را اعلام کرد و سفرای اروپایی به کشورهای خود فراخوانده شدند. ادبیات سیاسی اروپا در آن روزها هم چون امروز بسیار به آمریکا نزدیک شده بود، آمریکا پیروزمندانه شکست اروپاییان را جشن گرفته بود و مغرورانه سرخوش از اثبات این مطلب بود که تنها راه مقابله با ایران تحریم است. واردات کالاها به ایران بسیار کاهش یافت و همین طور صادرات غیر نفتی کشور دچار مشکل جدی شد، که بهترین نمونه آن تحریم واردات پسته ایران توسط اتحادیه اروپا بود. نیروهای نظامی آمریکا در منطقه در حال افزایش بودند، موشک های آمریکا در خلیج فارس، اقیانوس هند و دریای سرخ ایران و مخصوصا تاسیسات حیاتی آن را نشانه گرفته بودند. در آن روزها دولتی بر سر کار بود که اگرچه کارنامه ای منفی در حقوق بشر داشت و خود مسوول این بحران اما با درایتی به کمک آمد. انتخابات ریاست جمهوری ایران در 1997 پیش آمد و محمد خاتمی کسی که از آزادی بیان و تنش زدایی در سیاست خارجی می گفت در انتخاباتی شگرف با آرایی سنگین پیروز شد. این پیروزی آمریکا را به تعویق طرح خود برای مدت نا معلومی واداشت، حتی در واپسین روزهای دولت کاینتون رسما موجودیت خود را از میزهای سیاست آمریکا از دست داد

خاتمی اگرچه نتوانست در درون ایران به آن چه وعده داده بود موفقیتی قابل توجه حاصل کند، اما 8 سال با کجدار و مریز اروپا را در کنار خود قرار داد. آمریکا از سال 2002 و به دنبال روشن شدن نشانه هایی بر شکست موج اول اصلاحات طرح گذشته را از بایگانی در آورد و این بار بهانه هسته ای روشد. در دنیای تکنولوژیک امروز که ماهواره ها تا چندین کیلومتر زیر پوسته زمین را اسکن می کنند و در روز روشن روزنامه ای بر دست عابری در خیابان را می خوانند، نمی شد چیزی را پنهان کرد. بازی شروع شد و آرام آرام اروپا به سمت امریکا رفت، اما در طول دوران خاتمی او توانست هدایت موثری را اعمال کند تا آن جا که بازگشایی کارخانه اصفهان را به دوش او گذاشتند و حتی در آن اخرین روزها هم مخالفت قابل توجهی را برنینگیخت

امروز 9 ماه از آن پایان می گذرد و طرح آمریکا مراحل تکمیل برای فاز اجرا را طی می کند. در خارج جای آشتی نمانده است. تنها راه پیش رو همان است که 13 سال پیش سحابی گفته بود یعنی آشتی ملی و دموکراسی. با وقایع اخیر امیدی به این آشتی نیز نیست

اما به نظر من ما وظیفه داریم که نفر به نفر با تحریم و جنگ مخالفت کنیم و تاریخ به قضاوت عملکرد همان پیران رنجور سیاست خواهد نشست. سازمان نهضت آزادی ایران به علت روابط دیرینه ای که با گروه های حقوق بشر در امریکا و اروپا دارد یکی از گروه هایی است که نقش موثری می تواند داشته باشد. نقش درخشان مهندس بازرگان در بازپس گیری بخش عمده ای از ثروتهای ایران از امریکا در دیدار با برژینسکی و... جلوه این کار است. اگر چه بعد ها با خامی جوانانی چون بهزاد نبوی و شادروان رجایی در مذاکرات الجزیره تا حد بسیاری به ضرر ایران شد و در آن دوران اصلاح طلبان امروز پیر ایران دوست و آزاده را خاین نامیدند اما دیری نپایید که پرده ها فروافتاد و بنیان گذار اولین سازمان فعال حقوق بشر در ایران (اولین کانون مدافعان حقوق بشر در ایران توسط مهندس بازرگان، حسن نزیه، عبدالکریم لاهیجی، کریم سنجابی و داریوش فروهر بنیان گذاشته شد) سربلند از دادگاه تاریخ بیرون آمد. امروز گروه هایی مانند نهضت آزادی، آقای هوشنگ امیراحمدی و سایر دگراندیشان که حتی حکومتی هم نیستند ودر عین حال می توانند رابطه هایی با ایالات متحده ایجاد کنند به نظر من وظیفه دارند مستقیما با دولت آمریکا وارد مذاکره شوند و پیام مخالفت جدی غاطبه ایرانیان با هرگونه تحریم و جنگ علیه ایران، که عواقب معلوم آن نیازی به بیان ندارد را به آن ها برسانند و آنان را وادار کنند که طرح مذکور را به کناری گذارند. مهم نیست الان حتی عده ای بخواهند شما را خاین، غرب گرا و... بنامند، اما تاریخ قضاوت کننده آنانی است که می توانستند و نشستند

از این طرف هم حداقل آقای رفسنجانی که مصرانه حفظ نظام به هر شکلی هدف اصلیشان است می توانند از این ظرفیت برای کاهش فشارها و باز کردن فضا استفاده کنند. تشکیل دولت آشتی ملی در انگلستان و فرانسه توسط ژنرال دوگل و سر وینستون چرچیل به همراه تجربه موفق آن ها نشانی دیگر از اهمیت تشکیل چنین دولتی در شرایط کنونی است. به نظر نگارنده در شرایط کنونی باید حداقل نیروهای آزادی خواه و دموکرات اختلافات گذشته را تا مدت نامعلومی به کناری بگذارند و در فکر تعمیق اندیشه آزاد از طرق مختلف که هزینه پایینی هم دارد، باشند. امروز وظیفه داریم تا هرچه می توانیم بیشتر مخالفت خود را با جنگ و تحریم نشان دهیم
پ.ن. یک مطلب جامع از فرناز در ارتباط با آن چه در سال 84 در جنبش زنان اتفاق افتاد. همین طور می تونین فیلم های مراسم رو از این جا دان لود کنین. اصطلاح کجدار و مریض غلط بود که به لطف نسرین به کجدار و مریز اصلاح شد
پاسخ سیمین به ددمنشان
به نقل از ایران ما
تا زنده هستم ، زنده هستم
تازنده برانصار بيداد
با اسبي از طوفان و تندر
با نيزه ايي ازشعرو فرياد
نذر عقل
پرونده هسته‌اي ايران به شوراي امنيت ارسال شد. امشب بعضي‌ها از غصه آينده نامعلوم تا صبح نمي‌خوابند، بعضي‌ها به اميد فردايي بهتر و خودكفايي و شكوفايي(!) استعدادهاي ملي خواب خوش مي‌بينند و بعضي‌هاي ديگر به اميد فردايي بهشت‌گونه در كنار چكمه‌پوشان آمريكايي در رويا به‌سر مي‌برند. بعضي‌ها مي‌خوانند: امشب شهادتنامه عشاق امضا مي‌شود... بعضي‌ها مي‌خوانند: فردا كه بهار آيد آزاد و رها هستي... و بعضي‌ها هم مي‌خوانند: واي اگر از پس امروز بود فردايي...
گزارشات مختلف امروز
تلویزیون ایران وقیحانه از روز جهانی زن در ترکیه و... و تظاهرات علیه آمریکا می گوید خدایاااااااااااااااااااااااااااا
به سیمین بهبهانی عزیزم که امروز زنانه ایستاد
تقدیم به سیمین عزیزم ودیگر دختران و زنان سرزمینم که در پارک دانشجو سرافرازانه برگی درخشان از تاریخ ایران و جهان ورق زدند
زخم
تنش را گرفتند هیچ نگفت
موهایش را به حصار کشیدند دمی بر نیاورد
گفتند دادگری نمی دانی
کرسی قضاوت را به کناری نهاد
ندا دادند حکومت را به تو چه کار
ردای دولت از تن به در کرد
صدایش را بریدند
آوایی که قرن ها خاموش شده بود
آن گاه که به پاسداشت تهمانده های روحش بپاخاست
ضربه های باتوم پاسخش شد
و داستان ادامه داشت
شب شکست
آوای رهایی زنان با باتوم خاموش نمی شود

مي­خواهم بنويسم دستم نمي­رود و اشک نمي­گذارد حتي اين صفحه را ببينم. همه چيز خوب است گردهمايي­هاي آرام و موفق. وعده ما ساعت 4 پارک دانشجو بود از 8 تا 8 راه مي­افتی به سمت وليعصر براي تجمع آرام و غير سياسي روز جهاني زن. دلشوره دارم, نکند کسي حرفي بزند, گروهي بخواهد سوء استفاده­اي بکند و براي بچه­ها گران تمام شود. دخترها با پلاکاردهايي حاوي اعتراض به انواع تبعيض عليه زنان و همين­طور نفي خشونت و تجاوز روي زمين خندان نشسته­اند برخي شاخه­اي سبز در دست و همه سرود جنبش زنان را زمزمه مي­کنند. جمعيت نزديک 500 نفر هستند و لحظه به لحظه زياد مي­شوند. ناگهان نيروي انتظامي به همراه افراد لباس شخصي مي­آيند. رييسشان از درون ماشين به جمعيت اخطار مي­کند که متفرق شويد و تجمع آرام و نشسته زنان را که هيچ رنگ و بوي سياسي ندارد غير قانوني اعلام مي­کند و زنان بدون توجه ادامه مي­دهند اما همه ملتهب شده­اند. اخطارها تکرار مي­شود و اين بار شديدتر اگر متفرق نشويد برخورد مي­شود. ناگهان توده­اي از نيروهاي انتظامي نزديک به صد نفر مجهز به باتوم و سپر وارد مي­شوند. زنان ايستادگي مي­کنند زيرا آنها که با کسي درگيري ندارند, آرام نشسته­اند و شعاري هم نمي­دهند. کم­کم توهين­ها و بازداشت­ها شروع مي­شود. دوربين يکي از بچه ها را مي شکنند و يک خبرنگار خارجي بازداشت مي شود. بچه ها پس از پايان قطع نامه بلند مي شوند و به صورت بسيار آرام و با لبخند به راهپيمايي کوچکي درون خود پارک مي پردازند. ناگهان مي بينيم دو نمي دانم چه بگويم ... ممم ... دو نفر مامور معذور به جان دختري بي گناه افتاده اند, مي زنند انگار و تو به ياد صحنه هاي سنگسار مي افتي. بچه ها احساساتي مي شوند و به مامور مي گويند "وحشي". دختر ناي بلند شدن ندارد. بچه ها ترک نمي کنند در پياده روي غربي خيابان وليعصر اينبار جمعيت بيشتري گام بر مي دارند، مردسالاران خون جلوي چشمانشان را مي گيرد، مي شنوي که سرکرده شان فرمان مي دهد "بزنيد" و تو در خود فرو مي ريزي. واژه اي که تنها در فيلمهاي مربوط به سه هزار سال پيش شنيده اي. باتوم ها بر سر و رو و پشت دختران فرود مي آيد. اشک چشمانت را فرا مي گيرد و ديگر نمي تواني ببيني. چشمانت را که باز مي کني مردي سياه پوش را مي بيني که به دنبال دختري افتاده چونان که انگار شهوت رميده اش را در خيابان مي خواهد ارضاء کند. شهوت جسمي و شهوت خشونت. چند پسر هم با او درگير مي شوند و دختر که روسري اش از سر افتاده و مانتو اش دريده شده بود نجات پيدا مي کند. همه را به زور باتوم متفرق مي کنند. از چهارراه وليعصر تا دانشگاه تهران پر از مأمور است. آنها از چه مي ترسند؟؟! وحشت از زن؟ در ميان تمام غمهايت کمي شاد مي شوي که با اين کار به نيروي زنان اقرار کرده اند. مأموران هم را از پارک مي رانند و هرکس چيزي بگويد باتومي و فحشي به انتظارش است. در برابر تمام اينها برخورد زنان را مي بيني که نه دست به خشونت لفظي و نه خشونت فيزيکي مي زنند. بي خشونتي عرياني به نمايش گذاشته مي شود و درسي براي همه. هنوز همه جا ايستاده اند، نسرين افضلي که از صبح چه در همايش 8 تا 8 و چه در پارک دانشجو حاضر بوده در ساندويچ فروشي نشسته است با دوستانش. دسته اي از نظاميان رد مي شوند، نسرين با موبايلش عکس مي گيرد ناگهان مي ريزند تو. باتومها را مي بيني که باز فرود مي آيد، موبايل نسرين که خود حتي کارت خبرنگاري دارد را مي گيرند، او به دنبالشان مي رود، مأموران باتومها را باز مي زنند. نايي برايش نمي ماند، مي ايستد، چند نفري دورش را مي گيرند، نفسي تازه مي کند و باز مي رود. در دل غبطه مي خوري به او و تمام زناني که در 8 مارس امسال به دور از هرگونه خشونت پيامشان را به جهانيان رساندند. پيام آنها نبود چيزي جز صلح، دوري از خشونت، رفع تبعيض جنسيتي، حق قضاوت زنان و رهايي. آنان با صداي آرام خويش باتومها را شکستند و روسياهي بزرگي براي مردسالاران به ارمغان آوردند. در دلت کمي نگراني که نکند اين سرکوب که در سالهاي اخير بي نظير بود جنبش زنان را خاموش کند اما به ياد تک تک دوستان زن آگاهت مي افتي که متحدانه و با جديت حماسه بزرگي آفريدند، از دانشکده حقوق دانشگاه تهران تا علم و صنعت و 8 تا 8 . اگرچه پايان غم انگيز بود اما ميزان آگاهي، ايمان و خروش آرام تک تک دوستانت روشنم مي سازد که آواي رهايي زنان با باتوم خاموش نمي شود. تا خانه زمزمه مي کني ... اي زن اي حضور زندگي ... به سر رسيد زمان بندگي ... جهان ديگري ممکن است.
زنستان هدیه روز زن به آزادگان
من همیشه تریبون فمینیستی رو بهترین گروه ایرانی می دونستم کاش زن بودم و توش فعالیت می کردم. این شما این هم آدرس جدید به نام زنستان
عکس هایی از مراسم روز زن در دانشگاه علم و صنعت ایران

ردیف اول از چپ. الهام شهسوارزاده سردبیر روزنامه صبح و برگزارکننده مراسم


گزارش کوتاه مراسم روز زن در دانشگاه علم و صنعت
وحشت از آزادی

پیش از مراسم: نگهبانی دانشگاه مانع از حضور زنان غیر دانشجو در دانشگاه می شود. عده ای از مخالفین شب گذشته تمام تبلیغات و پوسترها را کنده اند، اجازه پخش موزیک جنبش زنان داده نمی شود. تنی چند شب گذشته با خانم داوودی مهاجر تماس می گیرند و او را تهدید می کنند، التهاب در چهره همه نمایان است، ذختران دانشجو با حضور خود مخالفین برگزاری مراسم را ناکام می گذارند

مراسم شروع می شود. الهام شهسوارزاده سردبیر تنها روزنامه دانشگاه علم و صنعت پشت تریبون می رود و می گوید از آن جا که اقایان هیات نظارت با زنان مشکل داشتند نام مراسم را به وحشت از آزادی تغییر دادیم. خلاصه ای ارایه می شود از توهین ها و تهدیدهای مسولین دانشگاه. آن ها فعالان زن را مشتی هرزه که به دنبال نمایش اندام هایشان هستند می نامند. همین طور از لغو سخنرانی مرضیه مرتاضی لنگرودی گفته می شود به بهانه این که او زن پیمان از مبارزین ملی مذهبی است

سخنرانی داوودی مهاجر شروع می شود از خشونت علیه زنان، تبعیضات قانونی و عدم آزادی های زنان می گوید. این سخنان با کف زدن های دانشجویان همراه می شود. در بیرون سالن کتاب مردم شناسی جنسیت با استقبال گسترده دانشجویان مواجه می شود. تمام مراسم تنها به دست دختران می گردد. در طول این سال ها کمتر چنین مراسمی دیده بودم. دهان فعالان دانشجویی باز مانده است. مراسمی تاثیر گزار و در عین حال بدون هیچ خشونت. اما مهمتر از همه حضور نزدیک به 30 پسر در مراسم بود که نشان از عمیق شدن حمایت از زنان دارد

مراسم با خواندن بیانه ای که
نسرین زحمتش را کشیده بود و امضای بیش از 20 تن از فعالین حقوق بشر دانشگاه و گالری عکس پایان می پذیرد

مراسم 8 مارس علم و صنعت برگی روشن در تاریخ این دانشگاه از حضور و فعالیت زنان بود. تا هم اعتراضی باشد به قوانین ضد زن و هم چشمان دیگر فعالان را به قدرت آن ها باز کند


فریبا داوودی مهاجر در حال سخنرانی

ادامه عکس های مراسم

دانشکده حقوق دانشگاه تهران اولین سد شکنان محدودیت های زنان
با تمام مشکلاتی که داشتند بچه های دانشکده حقوق دانشگاه تهران کار خود را کردند و اولین گروهی بودند که امسال این مراسم را در دانشگاه ها برگزار کردند
آقای وزیر علوم محدودیت های زنان را لغو کنید
نسرین افضلی عزیز بیانیه ای تهیه کرده در اعتراض به محدودیت های فعالان زن در دانشگاه ها لطفا با مراجعه به وبلاگ نیما نسرین امضاش کنید
مراسم روز زن در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
حقوق زنان اولویت اول دیروز، امروز و فردا
اعلامیه جهانی حقوق بشر در تک تک بندهایش به خصوص در ماده 2 اعلام می دارد تمامی انسان ها صرف نظر از رنگ، نژاد، جنس، عقیده، مذهب و... از تمامی آزادی ها و حقوق مصرح در این بیانیه بر خوردار است. دولت ایران چه در رژیم گذشته و چه در دوران اخیر آن را امضا کرده و متعهد به اجرای آن است. باید توجه داشت که مبنای این حقوق حداقل حقوقی است که یک انسان باید برخوردار باشد. از آغاز اصلاحات که 14 سال بیشتر نداشته ام تا امروز همواره معتقد بودم که حقوق زنان و تلاش در جهت آزادی و برابری جنسیتی باید سرلوحه تمامی برنامه های اصلاحی قرار گیرد. سال ها شاهد ستم و خشونت جسمی و روحی زنان در تمام مناطق ایران بوده ایم و جای شکی باقی نمی گذارد که در جامعه سرشار از خشونت، تفکر استبدادی و نقض حقوق چه دولتی و چه بیش از آن درون خود جامعه هر تلاشی در راستای بسط آزادی ناکام می ماند. کاری به نتایج علمی و تحقیقاتی اخیر که قدرت تحلیل و مدیریت زنان را بیشتر از مردان نشان می دهد ندارم. به خود بنگریم از کودکی برایمان مادری تعریف کرده اند که وظیفه اش شیر دادن، تربیت کردن و تبدیل ما به انیشتن بوده تا مردی به نام پدر نشسته بر برج عاج پز بدهد و نام خانوادگی خویش بزرگ کند. مادری را شناخته ایم که در سر سفره عقد حقی برای دخالت نداشته است و پدری که ممکن است حتی در طول این سال ها یک لحظه صمیمی با دختر خویش نداشته فرمانروا و فروشنده دختر بوده است. از بچگی تربیت شده ایم که زنان مکمل مردان هستند و عجب که بسیاری از دختران نیز این تیوری غلط را پذیرفته اند. از کودکی این مرد است که انتخاب می کند و زن این حیوان زیبا بهر لذت ما و بخشی از اموال ماست که تا پیش از ازدواج مظهر ناز و پس از آن فرومایه ای که با کفن سفید و یا حتی غرق به خون ما بیرون می رود. این ها که خوب است، در دوران جوانی هر دختری را دیده ایم متلکی رکیک نثار او کرده ایم و هیچ نیندیشیدیم که چه آزار روحی عظیمی اگر جسمی نباشد به او روا داشته ایم. آقایان گل و ای پرچمداران راستی و صداقت لحظه ای فکر کنید و خود را جای زنی بگذارید که می خواهد برای کاری، تفریح که پیشکش، بیرون برود. به سر کوچه نرسیده شانس بیاورید فقط از تیر چراغ برق حرف نمی شوید. وای به حالتان اگر جوابی دهید که حالا باید تا اجداد مادریتان هم از صفات شنیع در گور بلرزند و یا اگر کمی ادامه دهید شاید باور کنید، سخت است نوشتنش، کتکی هم نوش جان کنید. خود می دانید که چه می گویم. آقایان روشنفکر و تیوری پرداز یا فیلسوف ویا.... کجا نشسته اید. خود را به خواب زده اید زنان 70 % دانشگاه ها را پر کرده اند و به حق و زیر تمام رنج هایی که به آنها روا داشته اید این کار را کرده اند. حاصل تلاش آن ها را با تنها 13% اشتغال کشور داده اید. در کشوری چنین چه حاصل اگر انتخاباتش از فرانسه آزادتر یا دادگاه هایش از آمریکا مردمی تر باشد. روی سخنم با شماست ای آقای برج عاج نشین، خود شکن این بنیان ضد بشری مردسالاری را، که گر نشکنی زیر بار آگاهی گسترنده زنان له می شوی. سرتان را از زیر برف بیرون بیاورید ای آزادیخواهان تمامت خواه که جایی بهتر از کنگره آمریکا برای گفتمان مردسالارتان نیافته اید، من نیز چون شما هستم و خود بزرگترین ناقض حقوق زنان. ای آقای تیوری پرداز اصلاحات که احساس می کنی هنوز در زمان لاک و هیوم زندگی می کنی این صدا را بشنو. آری دوستان، راه آزادی، حقوق بشر و دموکراسی بدون تلاش برای احقاق حقوق و آزادی زنان پیموده نمی شود. اصلاحاتی که نیمی از جامعه را فراموش کرده است عین استبداد است و راهش به ناکجا آباد. نیمی از جامعه که از کوچکترین حقوق خویش که انسان بودن است نیز محروم است. روز جهانی زن را در کنار زنان مظلوم ستم دیده اما استوار ایران و جهان گرامی می دارم و شمعی بر مزار خشک اندیشی شما مردسالاران روشن می کنم
هشت تا هشت
«هشت تا هشت» عنوان کلی برنامه‌ای است که با شعار «نه»، روز چهارشنبه، 17 اسفند برابر با 8 مارس با همکاری کانون زنان ایران، مرکز کارورزی سازمان‌های جامعه مدنی، سایت زنان ایران و موسسه‌ی راهی برگزار می شود.این برنامه که به طور هم‌زمان در دو سالن مجزا اجرا می‌شود شامل دو میزگرد است: «بررسی و تحلیل جنبش زنان؛ از 8 مارس گذشته تا 8 مارس امسال» با حضور شهلا لاهیجی، فاطمه صادقی، بابک احمدی، حمیدرضا جلایی‌پور و شادی صدر و میزگرد وبلاگ‌نویسان درباره‌ی «سانسور زنان در اینترنت» با حضور لیلا نظری (از کميته‌ی پی‌گيری سانسور زنانفرناز سیفی، مریم میرزا و پرستو دوکوهکی. نمایش فیلم «ماده 61»، ساخته‌ی مهوش شیخ‌الاسلامی و نمایش خیابانی «همچنان ایستاده و زنده‌ایم» نوشته و اجرای آینا قطبی‌یعقوبی و هنرمندی گروهی از دانشجویان دختر دانشگاه هنر دانشگاه آزاد اسلامی، فلش «8تا8» و سه اسلایدشو با موضوع عکس‌ها و نقاشی‌هایی درباره‌ی زنان و وقایعی که از سال گذشته تا امسال در حوزه‌ی زنان رخ داده است بخش‌های دیگری از این برنامه را تشکیل می‌دهد. مرور مطبوعات در یک سال گذشته نیز جزئی از برنامه است. برنامه که از ساعت 9:30 صبح شروع می شود و تا ساعت 5 عصر ادامه دارد، در مجموعه‌ی فرهنگی شقایق واقع در خیابان ولی عصر، پایین تر از پل پارک‌وی، پلاک 1541 برگزار خواهد شد
پ.ن. نمی دونم چرا این اسم منو یاد لایو 8 لایو هاید پارک می ندازه
مراسم روز زن در دانشگاه علم و صنعت
صبح مهدی می گوید مراسم سه شنبه است تبلیغ کن و پوسترها را پخش کن. عصر در وبلاگ پرستو می خوانی وزارت علوم دستور داده هیچ مراسمی در دانشگاه ها در روز زن برگزار نشود. نگران می شوی. مهدی را می بینی می گوید دارم میرم هیات نظارت. چرا؟ مراسم را لغو کرده اند. مهدی والهام می روند آن جا می گویند ما خودمان روز زن داریم می خواهید به این بهانه روسری هایتان را ببرید بالاتر؟!!! الهام می خواهذ عصبانی شود، آرام می شود گفتگو می کند تا راضی می شوند با محدودیت هایی مراسم برگزار شود. به مرضیه مرتاضی لنگرودی گیر می دهند می گویند زن پیمان!! هرگز!!! نمی دانم همسر کسی بودن جرم است؟؟؟؟ لابد هست دیگه.. دیگر از کوره بدر می روی پس از 3 ساعت بحث تنها با داوودی مهاجر موافقت می کنند. تلخ است اما دوستان مراسم روز زن در دانشگاه علم و صنعت از ساعت 12:30 تا 15 روز سه شنبه 16 اسفند با سخنرانی فریبا داوودی مهاجر و پخش فیلم و گالری عکس برگزار می شود. مکان برگزاری نارمک، خیابان فرجام، دانشگاه علم و صنعت ایران، آمفی تیاتر بهرامی. از همین جا از تمامی دانشجویان، فعالان زنان و حقوق بشر دعوت می کنم تا با حضور خود اندیشه های ضد زن را که حتی برنامه ای کوچک را بر نمی تابند ناکام گذارند. این رویه مدتی است در دانشگاه ها شروع شده و تنها با حضور و همبستگی همه آنان که دل در گرو آزادی و حقوق بشر دارند ناکام می ماند.
کسانی که دیگر نمی شناسی

خواندن رمان جهالت آخرین اثر میلان کوندرا همزمان می شود با این نوشته صنم دولت شاهی. چند ماه دیگر حتی پیش از جشن تولدم شروع می شود. داستان جهالت داستان مهاجرانی است که 20 سال از کشور خویش دور بوده اند. نظام بسته رسانه ای کمونیستی آن روز چک هیچ جای ارتباطی نگذاشته و حتی علاقه ای هم در ارتباط باقی نمی گذارد. حالا هدف هرچه باشد. آزادی، تحصیل... دوستان دیگرم که گاهی برایم ایمیلی می زنند. احساس می کنم دیگر نمی شناسمشان. حتی وقتی بر می گردی انگار دیگر خانه ات را نمی شناسی. داستان تلخی است مهاجرت. سخت است که می بینی دوستی میگوید دلم برای دود تهران تنگ شده و اگر پس از سالیانی سری می زند، نه دیگر خانه او گم شده است. فقط چند ماه به بی خانمانی مانده است
فراخوان گردهمایی برای 8 مارس
این مطلب از وبلاگ دوست مبارز فرناز است

«جهان ديگري ممکن است»هشت مارس روز جهاني زن گرامي باد:ما جمعي از زنان ايراني براي اعلام همبستگي با زنانِ جهان و محو هرگونه نابرابري، تبعيض، خشونت؛ و برقراري صلح، عدالت، برابري، و آزادي؛در روز جهاني زن (چهارشنبه ۱۷ اسفند – ۸ مارس) از ساعت ۱۶ الي ۱۷ در پارک دانشجو گردهم مي آييم.از علاقه مندان دعوت مي کنيم در اين جشن حضور يابند.«هم انديشي زنان» و «هواداران حرکت جهاني زنان در ايران (WMW)»
-----------------پ.ن: دقت کنید! پارک دانشجو....نروید اشتباهی پارک لاله ها!
مغول ها هنوز می درند و می سوزانند
آرشیو قدیمی ترین روزنامه کنیا سوزانده شد و تلویزیون رسانه ای آن توسط دولت نابود گردید. اولین کتابخانه تخصصی زنان بسته می شود. لیست کتاب های بابا را می دیدم. بالغ بر 5000 کتاب و تنها 1500 تا از آن ها باقی مانده بود. بابا بقیه چه شدند؟ روزهای آغازین دهه 60 بود. بوی نفرت وخون می آمد. هرکس پی قدرت بود و اکثر بچه ها قربانی کتاب ها و مجلاتی بودند که می خواندند. تنور خانه حاج خانم شاهد سوزاندن ده ها هزار کتاب بود. هفت قرن پیش بود مغول ها در حمله به ایران همه چیز را نابود می کردند، کتاب ها را و تمام منابع علم، فرهنگ و تاریخ را سوزاندند. قرن 21 است. عصر ارتباطات. یکی می سوزاند، یکی سانسور می کند و همه به نام خلق ها و برای آن که خود را خیرخواه مردم می دانند. در دهه 60 اصلاح طلبان امروز حاکم بودند، به کتابخانه ملی رفتند آگاه شدند و پشیمان، بخشیده شدند. آیا زمانی می رسد که همه آگاه شوند و اقرار به پشیمانی کنند. مردم بخشنده اند، اگرچه آرشیو و حاصل زحمت روزنامه نگاران بر باد رفته است و یک نسل قربانی دگم اندیشی شده است. گفتار مصدق را به یاد می آورم که بعدها توسط ماندلا تکرار شد: اگرچه نمی توانم فراموش کنم، اما می توانم ببخشم