آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
دوستانم یک به یک می آیند
"از ترم اول عضو انجمن اسلامی شدم .ترم دوم در انتخابات انجمن شرکت کردم و توانستم به عضویت شورای مرکزی درایم.عضویت در شورای مرکزی انجمن اسلامی، نماینده علم و صنعت در دفتر تحکیم وحدت به مدت حدود3سال.مدیر مسئول اولین روزنامه دانشگاه علم و صنعت(بهترین نشریه اجتماعی دانشجویی کشور در سال 1383)، 2 دوره عضویت در شورای صنفی دانشگاه و از طرفی مدیر انجمن علمی نجوم دانشگاه به مدت 3 سال قسمت اعظم فعالیت های من در دوران 4 ساله دانشجوییم بود که متاسفانه با حکم کمیته انظباطی در بهمن سال 1384 ادامه انها عقیم ماند و من هم مجبور به ترک دانشگاه شدم."
با مصطفی خسروی در همان بدو ورودش به دانشگاه آشنا شدم. آن موقع در انجمن نجوم بود. سری بی باک داشت. آقا مصطفی 70 روز زندان سپاه بوده و از خیلی ها برای دانشجویان بیشتر زحمت کشید و رنج هم. خوش آمدی به بلاگستان و طوفانی هم آمدی ای یار دوران تنهایی. وبلاگ به فکر فردا نوشته های این مبارز دانشجوی رنج کشیده اصلاح طلب است. در دومین نوشته یادی از یاشار قاجار و عابد توانچه کرده. دوران انتخابات و اصلاحات خیلی اذیت کردن مصطفی را ولی بزرگوارانه غمگین است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
ماهرخ گوخر شناس، شورمندی تلاش و مبارزه مطلب دیگری از نویسنده توانا فرناز سیفی عزیز از ستون محبوب من رنگ خاطره در سرمایه. حتما بخوانید!!!! آمریکا توقف غنی سازی را پیش شرط گفتگوها با ایران کرد. این یک فرصت تاریخی است برای گفتگوی مستقیم علنی به نظر من.
اقتدارگرایان در وادار کردن جامعه به خشونت موفق شدند
چند استاد دانشگاه به بهانه بازنشستگی پیش از موعد، اخراج می شوند، تعدادی از فعالان دانشجویی که عمدتا وابسته به طیف های لیبرال و ملی مذهبی هستند، از دانشگاه ها اخراج می شوند، انتخابات انجمن اسلامی امیرکبیر با فرمان رییس دانشگاه لغو می شود، روزنامه ایران در اقدامی نابخردانه کاریکاتوری چاپ می کند که بوی اهانت به قومیتی خاص از آن می آید. اعتراض ها شروع می شود، دانشکده فنی در اعتراض به اخراج اساتید، دانشگاه امیرکبیر در اعتراض به محدودیت های سنگین مدیران جدید دانشگاه برای فعالان دانشجویی به تحصن می نشینند، و دانشگاه های زنجان، تبریز و ارومیه اعتراض به کاریکاتور چاپ شده را آغاز می کنند.

به احتمال زیاد همگان از آن چه در کوی اتفاق افتاد آگاهند. در کوی دو حادثه متفاوت اتفاق می افتد. دانشجویان به طور مسالمت آمیزانه به اخراج اساتید ودانشجویان اعتراض می کنند. عده ای آشوب طلب که عمدتا وابسته به جریان مارکسیست-لنینیست دانشگاه تهران هستند، با سوار شدن بر موج اعتراضی دانشجویان شعارهایی را مطرح می کنند که حساسیت ویژه ای دارد، در حالی که از پیش گالون های بنزین و تعدادی کوکتل مولوتوف آماده شده است، به درب کوی حمله می برند و با از جای کندن آن به خیابان می ریزند، در این حال تعداد معترضین که در آغاز بالغ بر 500 نفر بود از جریان جدا می شوند و حیران به صحنه های تلخی می نگرند که حاصل درگیری دو جریان خشونت طلب داخل و خارج کوی است. نیروهای نظامی و دانشجویان مربوطه به رد و بدل فحش های رکیک ناموسی می پردازند و همین امر سبب جدایی بیش تر دانشجویانی می شود که با اعمال خشونت لفظی و فیزیکی از هر سوی مخالفند. حاصل حماسه دون کیشوتی معترضین زخمی و مجروح شدن بیش از 40 دانشجو و بازداشت نزدیک به 10 تن از دانشجویانی می شود که بعضا حتی در جریان اعتراضات خشونت آمیز نقشی ندارند. سرانجام حادثه بسته شدن کوی و پلیسی شدن فضای خیابان امیر آباد می شود و جریان در آغازین لحظات بامداد به پایان می رسد.

اعتراضات ترک زبانان نیز در حد مقابله با یک کاریکاتور نیست، پرچم آذربایجان واحد در تظاهرات ها دیده می شود، دفتر روزنامه ایران و صدا و سیما در ارومیه در شعله های آتش می سوزد. در تبریز شعارهای جدایی طلبانه شنیده می شود و خبرهایی تایید نشده از جان باختن 7 تن در جریان تظاهرات ها دارد که بخشی از آن ها از نیروهای انتظامی بوده اند.

آن چه در جریان اعتراضات اخیر دیده می شود، خشونت های غیر مدنی از هر دو سوی جریان و اعتراض هایی است که متناسب با اقدام های صورت گرفته نیست. از دوستان دانشجو سوالی دارم، گالن بنزین و کوکتل مولوتوف آن وسط چه کاره هستند؟ سنگ پرانی دانشجویان؟ فحش های رکیک از سوی فرهیختگان؟ از هم میهنان ترک زبان که حق آن را داشته و دارند تا به گونه ای مسالمت آمیز، قانونی و متناسب با ابعاد به اعتراض برخیزند نیز می پرسم، پرچم آذربایجان واحد آن وسط چه می کرد؟ آن همه خشونت و شعله های آتش پاسخ یک کاریکاتور در روزنامه ای با تیراژ محدود است؟

چندی پیش از جریانی گفتم که می خواهد جامعه را به اعمال خشونت وادار کند و بهانه لازم برای سرکوبی هرگونه اعتراضی را به دست آورد. این جریان کار خود را با ضرب و شتم وحشیانه زنان در 8 مارس آغاز کرد و با حمله به دانشجویان دانشگاه شریف ادامه داد. در همان زمان هشدار دادم که گول نخورید و اسیر این دام خشونت نشوید.

در سال های کمی که از عمرم می گذرد بارها رنج هایی مشابه کشیده ام، اما هیچ گاه طریق برخورد مشابه خشونت بار و هوچی گری برنگزیده ام، که باورم بوده است، آرمان هایم با خشونت نسبتی ندارد و با خشونت هم ایجاد نمی شود. دوستان دانشجوی عزیزم، مگر آرمان مان دموکراسی و حقوق بشر نیست؟ مگر هدفمان نیست جامعه ای به دور از خشونت و صلح آمیز داشته باشیم؟ سال هاست درد و رنج حماسه سرایی برای کلاش و کوکتل مولوتوف را در عمق جانمان احساس می کنیم، چه سود اگر ما بار دیگر ترانه سرای خشونت شویم؟ در این بین اعتراضمان به اخراج اساتید و دانشجویان و محدودیت ها گم نشد؟

سخن آخر این که اقتدارگرایان موفق شده اند تا جامعه را وادار به خشونت متقابل کنند و به این بهانه فعالان دانشجویی و... را محدود کنند. اما بدانند که این سرکوب ها اثری جز شعله ورتر کردن پاسخ های خشونت بار ندارد. دانشجویان باید آزاد شوند، اقلیت های قومی باید محترم داشته شوند، با آن ها گفتگو شود، و صدایشان شنیده شود. این دور خشونت را باید جایی پایان داد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
زنستان نظرسنجی جالبی کرده از اولویت های نابرابری زنان که خوب است در آن شرکت کنید. لینک را هم از فرناز عزیز کش رفتم. شنیدم دوست و هم دانشگاهی سابق عزیزمان فرید مدرسی حکم زندانش تایید شده، واقعا شرم آور است. فرید از بهترین و پاک ترین فعالان دانشجویی است، که علی رغم اختلاف نظر همگی دوستش داریم. چه می کنه ای صفحه زنان سرمایه، البته از زمانی که فرناز رفته توش. این مطلب را توصیه می کنم حتما بخوانید. علمی و دقیق است.
خجسته آزادی خرمشهر گرامی باد
امروز سالروز آن روز تاریخی است. می رود که در 24 امین سالگردش یادی از آن روز بکنیم. تاریخ هر ملتی سرشار است از پیروزی ها و شکست ها و یادمان هایی که گاهی در یادش زانوی غم به بغل می گیریم و برای دیگری جای آن دارد تا بطری گشوده شود و پایکوبی به راه انداخته شود.

3 خرداد 1361 یکی از آن روزهای تاریخی و به عقیده من بهترین و برترین روز تاریخ ایران است. روزی که سربازان وطن و شجاع دلان صف شکن،ریشه بعثی های جنایت کار را از خرم شهر عزیزمان زدودند.

مردمان قهرمان ایران از زن ومرد، از کوچه های به غم نشسته اهواز تا خیابان های زاهدان و ایرانشهر، تا البرز سرفرازمان، تا خلیج همیشگی پارس و تا قلب میهن در تهران به کوی و برزن ریختند. شیرینی خوردند، نوشیدنی نوشیدند و رقص و پایکوبی عظیمی به راه انداختند. چونان شادی عظیمی این سرزمین به خود شاید تنها در شامگاه پیروزی انقلاب رهایی بخش 22 بهمن 57،آن هنگام که مریم ریاضی به همراه آن پسرک انقلابی خبر پیروزی انقلاب را به جهان رساندند، ندیده باشد. هیچ پیروزی دیگری حتی قهرمانی در جام جهانی شیرینی آن ندارد و نخواهد داشت.

ارتشیان و سپاهیان ایران که درست از روز 31 شهریور مردانه در برابر دشمن استاده بودند، اگر چه در شروع به دلیل بی نظمی نظامیان و دلایل دیگر ناگزیر از عقب نشینی شد، اما شجاعانه ایستاد تا در شامگاهی دیگر از تاریخ پر فراز و نشیب سرزمین عزیزمان پس از شکست حصر آبادان، در درخشان ترین عملیات نظامی تاریخ ایران، فتح المبین، عملیاتی که همه عشق بود و ایثار در راه وطن و سرافرازی مردمان ایران از هر نژاد و رنگ و مذهب و زبانی، خرم شهر را به دامان پاک میهن آریایی مان بازگرداند. در هنگامه پشتیبانی سنگین نظامی، اطلاعاتی و سیاسی جبهه شرق و غرب از صدام جنایت پیشه، پاک دلان وطن تا پشت دروازه های بصره نیز رفتند.

از آن جا که ما آغاز کننده جنگ نبودیم، هدفمان هم تنها دفاع از خاک ایران بود، و در خاک دشمن بودیم، پس از فتح خرمشهر بهترین زمان برای پایان جنگ، اعلام آتش بس و آغاز مذاکرات صلح بود. صلحی که می توانست جلوی کشته شدن بسیاری از نیروهای جوان ایران را بگیرد، غرامت های متنابهی به ایران پرداخته شود ، وزن سیاسی ایران در جهان را به شدت بالا ببرد، و بسیاری از سرمایه های مادی و معنوی ایران در سال های ادامه جنگ از دست نرود. به هر روی تحت تصمیمی که تاریخ درباره آن به انصاف قضاوت خواهد کرد، جنگ 5 سال دیگر ادامه یافت، عراق کنام نیروهای تروریست مخالف نظام شد، سرمایه های مادی و بسیار از آن مهم تر انسانی بسیاری بر باد رفت، در شرایطی ناچار به پذیرش صلح شدیم که در ضعف بودیم و موقعیت ضعیف سیاسی ما را وادار کرد تا از بسیاری از حقوق خود از جمله غرامت یک تریلیون دلاری خود بگذریم و...

فارغ از هر نتیجه ای که ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر داشت یا نداشت، آن چه مهم است آن است که این روز بزرگ ترین و شکوه انگیزترین روز تاریخ ماست. روزی که ایرانی هویت خویش را جهانی ساخت و پیوندی با نبردهای آزادی بخش ملی جهانی هم چون آزادی استالین گراد در جنگ جهانی دوم برقرار کرد. در چنین روزهایی در سراسر جهان مردم شادی می کنند و یاد آن ها که در راه خاک وطن جان باخته اند را زنده نگه می دارند. این روزها نشان اتحاد ملت های جهان است علیه جنگ و خشونت. باشد که تمامی دولت های جهان که چشمان ناپاک خویش را به این سرزمین دوخته اند بدانند که برای ایرانی هیچ چیزی مهم تر از خاکش نیست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
دیروز به مناسبت دوم خرداد با بچه های صبح رفتیم دیدار معین و بعد هم مشارکت. جلسه خوبی بود و از همه بهتر گنجی بود که با شجاعت در جو چپ گرای جلسه از سرمایه داری و لیبرالیسم دفاع کرد و اگر چه سوسیالیت ها و غیر سکولارها را خوش نیامد، اما آن قدر متین، عقلانی و مستدل بود که شاید تنها لیبرال ها بتوانند آن را از درون نقد کنند. که اتفاقا می خواهم این کار را بکنم. (چشمک) متن سخنان گنجی در این جا بیابید. اما به طور مفصل در پست بعدی راجع به دیدار معین، مسایل تبریز و دور جدید خشونتی که می رود اقتدارگرایان به کشور تحمیل کنند و بسیاری مسایل دیگر می نویسم.
دوم خرداد تکرار یک خواست تاریخی
سرمقاله من در روزنامه صبح، روزنامه دانشگاه علم و صنعت
------------------------------------------------------------------------------------------------
حماسه دوم خرداد، نهمین سالگرد خود را در سکوت رسانه ای چه از جانب تلویزیون زیر سلطه اقتدارگرایان و چه از جانب نیروهای
موسوم به تحریمی طی می کند. یک سالی می شود که دولت برآمده از آن وفاق اجتماعی شگفت انگیز، در انتخاباتی که بی شباهت به تراژدی های تاریخی نبود جای خود را به تندروترین و بنیادگراترین نیروهای سیاسی ایران داده است. اما تراژدی سوم تیرماه 1384 به هیچ عنوان از بزرگی و عظمت این روز که به حق نقطه عطفی در تاریخ 100 سال مبارزه مردم ایران برای آزادی، برابری و قانون، بود، نمی کاهد.

امروز که تمام آن وفاق بزرگ اجتماعی در سایه بحران های شبانه روزی محافظه کاران، اشتباهات تاکتیکی و استراتژیک اصلاح طلبان، بی صبری های بخش هایی از نیروهای تحول خواه، آرمان گرایی تندروانه بخشی از دانشجویان و در نهایت سازمان دهی پیچیده نظامی نه محافظه کاران که بنیادگرایان اقتدارگرا از هم پاشیده است، جای آن دارد تا به تعمقی راستین و به دوراز قضاوت های شخصی در دلیل بروز آن شگفتی میانه دهه 70 بپردازیم. اگر آن روز رای به خاتمی را عده ای به نه بزرگ به حاکمیت در طول 19 سال گذشته تعبیر کردند، اوهام پردازانی نیز بودند که آن را حتی رفراندوم علیه نظام می دانستند، در این میان اکثر نیروهای سیاسی درخواست مردم ایران برای تغییر در چارچوب نظام سیاسی موجود دانستند و اولویت مردم را در توسعه سیاسی تعبیر کردند.

اما واقعیت چه بود؟ خاتمی از چه چیز سخن می گفت که توانست تمام مردم ایران از عام و خاص، از روستایی و شهری، از دانشجو و نیروهای پیشرو تا منفعلین را زیر لوای گفتمان خویش بیاورد. به نظر می رسد در بین تمام نیروهای سیاسی فعال از اصلاح طلب و محافظه کار گرفته تا مخالفین نظام، خاتمی تنها کسی بود که پیام و خواست حقیقی و شکل گرفته تاریخی مردم ایران از انقلاب مشروطه تا دولت ملی دکتر مصدق، تا انقلاب 22 بهمن 57 و تا دوم خرداد 1376 درک کرد و شنید. این گفتمان که شعار خاتمی بود چیزی نبود جز قانون گرایی و عدم خشونت. اگر روزگاری شادروان بازرگان دایما تاکید می کرد که قانون بد بهتر از بی قانونی است. شهر بر نمی تافت، جوانان به سخره اش می گرفتند، اما در نتیجه حماسه سرایی برای خشونت و ترور انقلابی و حوادثی که ده ها کشته بر جای گذاشته بود، روند تاریخی مردم را به جایی رسانده بود که گفتمان قانون گرایی خاتمی بتواند برآیند خواست ها و مطالبات بیش از 80% مردم ایران باشد. تاکید به جا و درست خاتمی بر پیوند دوم خرداد با 90 سال مبارزه مردم ایران پیش از آن تاریخ حکایت از درک صحیح مردی داشت که هرگز نخواست تا رهبری جریان تحول خواهی را بپذیرد.

در این میان سایر نیروهای اصلاح طلب با دست یازیدن به تیوری ها و نظریه هایی که ناشی از عدم تبیین بومی و غیر ایرانی بود، در عمل دوم خرداد را گسستی تاریخی فرض کردند و بدون روی آوردن به نقد تاریخی و برقراری پیوند با تمام لحظات حساس تاریخی ایران، تیوری هایی مطرح کردند که یکی از عوامل مهم فروپاشی وفاق اجتماعی شکل گرفته در دوم خرداد شدند. رای دوباره و این بار بزرگ تر مردم در انتخابات هشتم ریاست جمهوری حکایت از آن داشت که مردم ایران هنوز هم گفتمان قانون گرا را بالاتر از هر برنامه و هدف دیگری می دانستند و خاتمی را صادقانه جویای آن می دیدند. نشانه های بسیاری می توان یافت که خاتمی هنوز محبوب ترین شخصیت سیاسی ماست. به نظر نگارنده این امر نشان دهنده آن است که هنوز هم گفتمان قانون گرایی و دوری از خشونت تنها و تنها گفتمانی است که می تواند تولید کننده وفاق ملی و اجتماعی باشد.

خاتمی با تمام درک صحیحی که از خواست تاریخی مردم ایران داشت، در عمل هیچ گاه حاضر نشد رهبری اصلاحات که تنها برازنده شخص او بود بپذیرد. اشتباهی که او داشت در یکسان نگری رهبر اجتماعی و اسطوره تاریخی قهرمان بود.

در پایان، امروز جای آن دارد تا تمام نیروهای سیاسی ایران خواست تاریخی مردم را درک کنند و گفتمان قانون و عدم خشونت و تحولات درون زا را به تفکر صادقانه خویش تبدیل کنند و بدین ترتیب طیفی گسترده و در نتیجه وفاق اجتماعی بزرگی در برابر آن ها که به دنبال جایگزینی جنگ و خشونت در ایران و جهان هستند، ایجاد کنند.
زنستان 5 منتشر شد
راستش را بخواهید، اگر چه من به همه مردم علاقه دارم ولی از این الفاظ بورژوازی، کارگری، طبقه ضعیف و قوی خوشم نمی آید. نمی دانم شاید هم اشتباه می کنم ولی برایم ناملموس هستند. برای همین هم زیاد از شماره قبلی زنستان لذت نبردم. ولی این شماره خیلی فرق دارد. کلی مطلب عالی و زیبا دارد ،از استراتژیک و راهبردی تا نقد و داستان و... به هر روی توصیه می کنم تمام مطالب زیبا و خواندنی این شماره زنستان را بخوانید. در ضمن این شماره بدون حضور مردان تهیه شده و بالاخره بچه ها به خود کفایی رسیدند. من از بین بچه های وبسایت فرناز را می شناسم در نتیجه اول به او تبریک می گویم و بعد به همه. امیدوارم این تلاش ها ثمری پایدار و پربار داشته باشد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
طرح پیشنهادی اروپا به ایران به نظر من خیلی نکات عالی برای منافع ملی ما دارد. ناوگان فرسوده هواپیمایی ما می تواند بازسازی شود. راکتورهای آب سبک که تکنولوژی بسیار بهتری دارد و برای محیط زیست بسیار کم خطرتر است و از آن برای تولید بمب اتمی هم نمی توان استفاده کرد.
متاسفانه پرونده هسته ای ایران ماجرای خط لوله گاز ایران و هند را تعطیل کرد. این خط لوله می توانست سالانه میلیاردها دلار درآمد بی هزینه برای ما به ارمغان بیاورد. کارهای بسیاری در منطقه بلوچستان ایران ایجاد می شد و قسمت عمده ای از مشکل مردم منطقه برای روی آوردن به قاچاق و عدم امنیت از بین می رفت.
یک اصل در دنیا حاکم است و آن هم منافع ملی کشورهاست. امیدوارم به 27 سال نادیده گرفتن منافع ملی در سیاست خارجی پایان داده شود و بیش از این ضرر سیاست های نادرست به مردم نرسد. من می دانم که هیچ انسانی دوست ندارد مردمش ضرر کنند، ولی اشکال آن جاست که منافع ملی را به تعبیر خودشان مطرح می کنند، منافع ملی امر مبهمی نیست اگر علمی به امر سیاست پرداخته شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
این دوست عزیزم فرناز دارد کولاک می کند در سرمایه. ستون زیبای رنگ خاطره و این بار فخر آفاق پارسا
ورود هرگونه جنس مونث به تریا ممنوع

بدون شرح!!!
تریای دانشگاه علم و صنعت
"خواهران گرامی!
چایخانه خواهران کارمند و دانشجو در زیر زمین ساختمان دانشکده عمران با تجهیزات بسیار مناسب و انواع اغذیه و تنقلات آماده پذیرایی و خدمت به شما عزیزان می باشد.
خواهشمند است جهت استفاده از چایخانه و خرید اقلام غذایی و تنقلات مورد نیاز به محل مذکور مراجعه فرمایید.
مسیولین چایخانه مخصوص برادران دانشجو و کارمند مجاز به فروش مواد غذایی و تنقلات مورد نیاز به خواهران مراجعه کننده نمی باشند.
با هم کاری ارزنده خود ما را در ارایه خدمات بهینه یاری فرمایید"
---------------------------------------------------------
گزارش بسیار خواندنی مهشید راستی از جلسه سخنرانی اشکوری در سوید
وابستگی به متن تاریخی ضامن ایجاد تغییرات ریشه ای
خیلی دلم می خواست این نوشتار را در سالروز مشروطه بنویسم. اما تلاش دو دوست عزیز بر نقد دو رویداد تاریخی بزرگ ایران یعنی مشروطه و جریان سازمان مجاهدین، مرا بر آن داشت تا به اختصار مطلبی در این باره بنویسم.

این روزها می رود تا مبارزه مردم ایران برای آزادی، برابری و استقلال وارد صدمین سالگرد خود شود. البته این مبارزه کمی پیش تر و از آغاز جنگ های ایران و روس که برای اولین بار مفهوم دولت- ملت مدرن مطرح شد، آغاز شده بود.

سرزمین عزیزمان ایران، فراز و نشیب های بسیاری را پشت سر گذارده است. مساله بسیار جالبی که جلال عزیز در آن به شکل گیری مشروطه اشاره داشته است، نقشی است که شکست تاریخی مردم ایران در جنگ های ایران و روس در مطرح شدن بحث ابزارهای مدرن در جامعه ایران داشت. و عامل آن هم کسی نبود جز عباس میرزا. این امر دقیقا خود نقشی وسیع در انحطاط تاریخی ما داشته است که در آینده ای نزدیک به آن خواهم پرداخت.

اما نکته مثبت این سال ها تا نهضت ملی دکتر محمد مصدق، آن بود که در طول این سال ها مبارزان هیچ گاه شعارهای بنیادین انقلاب مشروطه را به فراموشی نمی سپردند و در نقد مشروطه به نفی اساس انقلاب نمی پرداختند. شاید یک دلیل این امر ادامه حیات مبارزان مشروطه تا سال های 1332 بود. در تمام مبارزاتی که علیه دربار شکل می گرفت مبارزین خود را به جریان تاریخی که مبدا آن مشروطه بود پیوند می زدند. در این میان 15 خرداد 42 اگرچه نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران بود، اما حاصلش گسستی تاریخی با متن مبارزاتی و اهداف تعالی بخش مشروطه ایران بود. این گسست تا انقلاب بهمن 57 ادامه پیدا کرد و اگر در زمان انقلاب یادی از مشروطه می شد نه به نیکنامی که به نفی بود. شیخ فضل الله نوری این روحانی که بر خلاف روحانیون آگاهی چون طباطبایی و نایینی، به مقابله با مشروطه برخاست، در دوران انقلاب بهمن 57 به عنوان اسطوره شناخته شد!!

نگاهی کوتاه به تاریخ مبارزات موفق و پیروز جهان برای برقراری آزادی، برابری و حقوق بشر نشان می دهد یک عنصر مشترک در بین تمامی آن ها وجود دارد و آن هم حفظ آرمان ها و اصلاح حرکت ها برای رسیدن به آن ها بوده است. چونان که در مبارزات اخیر فرانسه هم دیدیم که مبارزین علیه قانون کار آن را در ضدیت با آرمان های انقلاب کبیر فرانسه در بیش از 200 سال پیش می دانستند و با پیوند به این متن تاریخی توانستند مطالبه رادیکال خود را برآورده کند.

جریان اصلاحات پس از دوم خرداد به همین درد دچار بود. آن ها به نفی انقلاب رهایی بخش 22 بهمن 57 دست زدند و گسست تاریخی دیگری در مبارزه مردم ایران ایجاد کردند. در نتیجه اشتباه خود سعی در فروکاست مطالبات مردم کردند که تلاشی بیهوده بود. جدایی اصلاح طلبان از متن تاریخی مردم ایران به نظر من مهم ترین دلیل شکست آن ها بود. حرکتی که برای پیش برد توسعه سیاسی آغاز شده بود به آن جا رسید که برگزاری انتخاباتی با حضور حداقل تمام نیروهای حاضر در نظام حداکثر مطالباتش شد.

در میان جنبش های حال حاضر ایران، جنبش زنان تنها جنبشی است که خود را به جای گره زدن به مبارزان غیر وطنی و ذهنی، به متن تاریخی پیوند زده است. مطرح کردن زنانی چون صدیقه دولت آبادی و محترم اسکندری و... و برقراری پیوند تاریخی با آن ها نشان هوشمندی و قابلیت این جنبش در برقراری ارتباط با تمام اقشار و عقاید ایرانی دارد. بدین ترتیب بدون تلاش برای کاهش مطالباتش، می تواند رادیکال ترین مطالبات را بیان کند و هزینه پایین تری هم بپردازد. حرکت بسیار مثبتی که روزنامه سرمایه با مقاله ارزشمند فرناز عزیز در یادداشت اخیر داشت، نمونه ای از آن است.

در حالی که برخی از مبارزان ایرانی خصوصا مارکسیست ها به جای تکیه بر ارانی، بزرگ علوی، جزنی و... ارنستو چگوارای لاتین را سمبل خود ساخته اند و یا از آن سو گروه های دیگر شخصیت های ناشناخته برای جامعه ایران را رهبر و الگوی خود ساخته اند، بیش از گذشته نیاز به بازشناسی نقادانه تاریخ ایران داریم. تاریخی که این بار به دور از قضاوت های تبعیض آمیز مانند حذف نقش زنان، و به دور ازکینه توزی و انتقام جوی نقد شود و از گذر چنین نقدی است که مبارزه بی خشونت ایران برای آزادی، دموکراسی و حقوق بشر نیرو می گیرد و می تواند مطالبات ریشه ای و یا رادیکال خود را که منشا تحولات شگرف است، به پیش برد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
یک پرسش فلسفی
مطلب بسیار دقیق، زیبا و همراه با بیان فارسی کامل مساله و طرح پرسش فلسفی. کاری که روشنفکر می کند. علی افشاری پس از سال ها مبارزه به اندیشه روی آور شده است.
"مشاهده زندگی مشترک بدون ازدواج در جهان غرب برای ما ایرانیان عجیب به نظر می رسد .دیدن افرادی که بدون آنکه ازدواج کرده باشند ، صاحب فرزند نیز هستند ، قابل هضم نیست .اما این پدیده به گونه فزاینده ای در اکثر کشور های غربی رو به ازدیاد است ....به هر حال زندگی مشترک پدیده ای اجتماعی است و تابعی از تحولات شیوه زیست .الگوی خانواده و ازدواج نیز در جهان آینده دستخوش دگرگونی ها ی ژرف خواهد شد که هم بیانگر تغییرات اجتماعی گسترده تر است و هم به این گونه تغییرات یاری می رساند .چه بسا در آینده انواع گوناگونی از روابط اجتماعی و جنسی را شاهد باشیم که برای فهم امروزین ما قابل درک و پذیرش نباشد ! همانگونه که در باور نیاکان ما نمی گنجید که روزی زنان در محیط های ورزشی حاضر شوند و یا همچون مردان سر کار روند !"....ادامه مطلب
-------------------------------------------------------------
مادران شاغل سالم ترین زنان جامعه هستند. نتیجه تحقیقی انجام شده در انگلستان.
هفته گذشته در دو اپیزود
باید به جنبش زنان ایران آفرین گفت. آقای الگور کاندیدای ریاست جمهوری سال 2000 ایالات متحده در آخرین سخنرانی خود نطقی درخشان کرد. وی در این سخنرانی تاکید کرد که باید دوری از خشونت و قانون گرایی به گفتمان جهانی تبدیل شود و بدین ترتیب مخالفت خود را با جنگ طلبی های پرزیدنت بوش اعلام کرد. این گفتمان که پیش تر توسط آقای خاتمی در دوم خرداد 1376 مطرح شد و حمایت قاطع مردم ایران را به همراه داشت، هم اینک به گفتمان غالب جهانی در سطوح فرهنگی و ملت ها تبدیل شده است. کاهش محبوبیت آقای بوش به زیر 30 % نشان می دهد که جامعه آمریکا نیز به دنبال این گفتمان است.

هفته گذشته جمعی از زنان ایران وکالت خویش را به 6 وکیل مبرز و دانا سپردند تا دعوی آن ها را برای ضرب وشتم زنان ایرانی در 8 مارس امسال به قوه قضاییه جمهوری اسلامی تقدیم کند. ناظران و آگاهان سیاسی ایران معتقدند در طول دوران اصلاحات جنبش زنان ایران تنها جنبشی بود که صدای اصلاحات را به درستی شنید و با برنامه ای دقیق و حساب شده از تجمع 8 مارس 1378 در شهر کتاب به جنبش ریشه دار فعلی رسیده است. حرکت این جنبش در این دعوی از چند جهت بسیار مهم است. طبق قانون اساسی فعلی هرگونه تجمع بدون حمل سلاح که مخل مبانی اسلام نباشد آزاد است. این اصل سال هاست اجرا نمی شود و گروه های مختلف با وجود تاکید بر آن اما هیچ کدام در جهت احقاق این حق قانونی تلاشی نکرده اند. جنبش زنان پیش گام این احقاق حق شده است و جای آن دارد تا تمامی گروه ها و احزاب اصلاح طلب از آن دفاع کنند و پشتیبانی خود را از آن ها دریغ نکنند. از طرف دیگر هم اکنون توپ در زمین قوه قضاییه جمهوری اسلامی است و آقای شاهرودی رییس قوه قضاییه در آزمونی قرار گرفته اند که نتیجه آن میزان پایبندی ایشان را به آن چه اصلاحات در قوه قضاییه می نامند نشان خواهد داد. اما به نظر من مهم ترین نکته و درخشان ترین بخش این حرکت همان اصل دوری از خشونت و قانون گرایی است. در حال حاضر بخشی از حاکمیت دایما با طرح های مختلف سعی دارد مخالفان را وادار به خشونت و یا انفعال کند تا سرکوبی آن ها به سادگی صورت گیرد. این حرکت زنان ایران باید الگویی باشد برای سایر جنبش ها و حرکات سیاسی تا از ظرفیت های قانونی موجود برای احقاق حقوق خود تلاش کنند، هرچند که این راه دراز و بسی طولانی باشد.

در دوشنبه هفته ای که گذشت فرصت این را داشتم تا مهمان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی باشم. میثم عباسی عزیز در حقیقت دعوت کننده من بود. از آن جا که در هفته های اخیر انتقادات تندی از سازمان کرده بودم انتظار مهمان نوازی گرمی را نداشتم. برخلاف آن چه می پنداشتم بسیار هم گرم بود و هم صمیمانه. آرشیو نشریه عصر نو ارگان داخلی سازمان را دریافت کردم به همراه مرامنامه و متن کنگره های سال های اخیر سازمان تا از آن ها برای نوشته های بعدی استفاده کنم. مهم ترین بخش وقتی بود که بهزاد نبوی به گرمی دست مرا که جوانی با 40 سال سن کم تر از وی بودم فشرد و علی رغم تمامی حرف هایی که زده بودم با لبخندی صمیمانه از من استقبال کرد که تاحدی خودم از گفته هایم شرمنده شدم، اگرچه هنوز سر آن ها ایستاده ام. سازمان را قوی تر از جبهه مشارکت یافتم و صمیمانه تر. اگرچه لایه های جوان آن غیر مذهبی تر هستند ولی به نظر نمی رسد در طول عمر ما تغییر چندانی در مواضع کلی سازمان به وجود آید. به هر روی از این که با آغوشی باز نظرات بنده را گوش کردند و در مواردی هم پذیرفتند بسیار ممنونم.

دوشنبه روز مهم سازمان مجاهدین است، شورای سیاسی جلسه دارد و تنها در این روز از افراد پذیرایی می شود. پذیرایی بسیار مختصر بود، نان و پنیر و چای شیرین. یاد افرادی افتادم که از رفتارهای شخصی خود ریاکارانه در رسانه و ... استفاده کردند تا در انتخابات پیروز شوند. آفرین به نظر من بر امثال نبوی که نخواستند از ویژگی های خصوصی خود و سازمان و ساده زیستی شان برای اغفال مردم استفاده کنند. درسی باشد برای ریاکاران و ردای سالوس پوشان. خیلی دوست داشتم آرمین و تاجزاده را هم می دیدم، آرمین که در حال گذراندن تز دکترا است و مصطفی هم نمی دانم کجا بود. به هر روی روزی خوش و گفتگوهای مثبتی را پیش بردیم. امیدوارم تمام آن ها که دل در گرو سرافرازی و آبادانی و آزادی ایران دارند در کنار هم و متحد برای صلح، آسایش، رفاه و آزادی مبارزه کنند.
-------------------------------------------------------------------------------
پ.ن. یک مقاله خواندنی در باره خشونت خانگی علیه زنان از لیلا شعبانی. در متن اولیه به اشتباه تاریخ کاندیداتوری ال گور 2006 ذکر شد که به لطف توضیح وینستون اصلاح گردید. 80 % دختران اولویت اول زنان را اشتغال و ورود به بازار کار می دانند.
جهانبگلو در تاریک خانه اشباح
همیشه همان
اندوه
همان
تیری به جگر نشسته در سوفار
تسلای خاطر
همان
مرثیه ای ساز کردن
غم همان و غم واژه همان
نام صاحب مرثیه
دیگر
همیشه همان
شگرد
همان
شب همان و ظلمت همان
تا "چراغ"
هم چنان نماد امید بماند
راه
همان و
از راه ماندن
همان
تا چون به لفظ "سوار" رسی
مخاطب پندارد نجات دهنده یی در راه است
و چنین است و بود
که کتاب لغت نیز
به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت
به بند کشند
و واژه گان بی آرش را
به شاعران بگذارند
و واژه ها
به گنه کار و بی گناه
تقسیم شد
به آزاده و بی معنی
سیاسی و بی معنی
نمادین و بی معنی
ناروا و بی معنی
و شاعران
از بی آرش ترین الفاظ
چندان گناه واژه تراشیدند
که بازجویان به تنگ آمده
شیوه دیگر کردند
و از آن پس
سخن گفتن
نفس جنایت شد

ا.ش

اوایل دهه 70 بود. هنوز نشریه آدینه منتشر می شد. سردبیر این نشریه وزین ادبی کسی نبود جز فرج سرکوهی، نویسنده ایرانی. خانه فرج که تماس می گرفتی و با او کار داشتی، همسر مهربانش هیچ نمی گفت، اشکی، بغضی و یا آهی تمام پاسخی بود که می شنیدی. فرج گم شده بود، اما گم نشده بود به قول مسعود بهنود، روزنامه نگار فرزانه، می دانستیم در کدام ناکجا است. فرج آمد از ترکمنستان!!! سفری بدون اطلاع، بی هدف و بی اعلام. دیگر بار فرج گم شد، این بار سر از آلمان در آورد

دوم خرداد آمدو نسیم خاتمی. فضا بازتر شده بود، مردم می پرسیدند فرج اگر آلمان بوده، چرا به دیدار نزدیک ترین دوستانش در آن جا نرفته است و... ناکجا پیدا شده بود، فرج نه در ترکمنستان بود و نه در آلمان، بلکه در همین ایران بود و در پیشگاه دستگاه بازجویی سعید امامی. صفحه ها اعتراف و اقرار به جاسوسی را امضا کرده بود. فرج از ایران رفت و به آلمان پناهنده شد

آذر ماه 1376 بود. پاییز بود، اما در وادی امید انسان هایی که خاتمی را نماد تمام آرزوهایشان می دانستند، خانه و کوچه و خیابان سبز بود. آذر ماه اما برای مبارزین ایرانی ماه تلخی بود، یادآور سرخی بستر تن مثله شده شهید دکتر کاظم سامی بود. سعید امامی و عالیجنبان سرخ پوش را سبزی نگاه مردمان، تاب نیاورد، باید خانه و کوچه و خیابان سرخ می شد. حکم ها صادر شد، لیستی از بیش از 150 نفر تهیه شد و کار آغاز گشت. پروانه مجد اسکندری و داریوش فروهر نخستین قربانیان فرامین جدید شدند. آن دو مهربان که مبارزه را از آغاز دوشادوش هم به پیش می بردند، تقدیر بود تا در آغوش یکدیگر جانشان را فدای آزادی و آبادی ایران کنند. البته درگذشت مشکوک مجید شریف، نویسنده و مترجم در اکثر گفته های غیر رسمی به عنوان نخستین قربانی سعید امامی، به شمار می رفت

محمد مختاری ناپدید شد. همه امید داشتند که او نیز مانند فرج در ترکمنستان و یا آلمان باشد. تن پاکان وطن، پروانه و داریوش را در آرامگاه ابدیشان می گذاشتیم که آن خبر تلخ آمد. تن بی جانش را در گوشه ای از تهران یافته بودند

"آن روز این جا جلسه داشت، در همین دفتر، آمد و ناهار هم ماند،می خواست کتاب جدیدی را بنویسد و یا شاید هم ترجمه کند، بعد از ظهر باید به یک جلسه می رفت ولی هیچ وقت به آن جلسه نرسید...همسرش با اینجا تماس گرفت و پرسید که یعنی چه شده است؟ همسرش نگران شده بود، و دو روز بعد جسدش رو در حالی که با ضربه های چاقو کشته شده بود، پیدا کردند، پوینده این طوری کشته شد، از روبروی همین دفتر در خیابان ایرانشهر دزدیده شد و بعد ...". تا کنون زیباتر از این توصیف محبوبه حسین زاده عزیز از فاجعه قتل محمد جعفر پوینده، ندیده ام

دفتری که پوینده آخرین نگاه را به یاران انداخته بود، نبود جز دفتر پژوهش های فرهنگی، یعنی همان جایی که رامین (دکتر جهانبگلو خود دوست دارد چنین صدا شود)، در اتاقی می نشیند ودر آن پذیرای اساتید و فلاسفه بزرگان جهان می شود، گفتگوها انجام می دهد، دامن دامن بذرهای اندیشه را مزرع سبز میهن و جهان می پاشد. نویسنده کتاب ها و مقالات ارزشمندی چون تاملات هگلی، ایران بین سنت و مدرنیته، گاندی و ریشه های عدم خشونت، نقد عقل مدرن، بین گذشته و آینده و... در ماه های اخیر در سرزمین 72 ملت، با مذاهب و اندیشه های رنگارنگ که در سایه مبارزه بی خشونت گاندی نام بزرگ ترین دموکراسی جهان را بر پیش گاه خود می بیند، یعنی هندوستان به سر می برد. حاصل آن گفتگویی بود که با دالایی لاما رهبر تبت و از طرفداران اندیشه بی خشونتی انجام داده بود. از فرودگاه دهلی با خانه تماس می گیرد

پروژه ای که خاتمی رییس جمهور وقت نام "قتل های زنجیره ای" برای آن برگزید، شوکی بزرگ بر حرکت گسترده مردم ایران برای آزادی، دموکراسی و حقوق بشر بود. هم چنان حاکمان را اندیشه آن بود تا منشایی خارجی بر ددمنشی ها بیابند. این بار کسی به داد دگراندیشان، روشنفکران، سیاست مداران و نویسندگان خارج از حکومت رسید، که به لایه های سنتی حکومت در دهه 60 وابسته بود. موسوی خویینی ها در اقدامی که بی تردید در تاریخ پر از فراز و نشیب ایران ثبت خواهد شد، پرده از پروژه ای کثیف، خونین و تاریک در دشمنی با اندیشه و بیان برافکند. "مردم دیگر با حرف هایی چون اعلام وابستگی عاملان این حادثه به آمریکا و صهیونیسم راضی نمی شوند." همین جملات باعث شد تا فردای انتشار آن شماره تاریخی روزنامه شهید سلام، وزارت اطلاعات در بیانیه ای رسمی بخشی از عوامل "خودسر" آن وزارت خانه را مسیول این قتل ها معرفی کند. تلاش ها آغاز شد، روزنامه ها نوشتند، سخنرانی ها شد، خاتمی هرجا که پای می گذاشت، باید افشا می کرد، ... تمامی نام ها و تمامی آن پروژه عظیم به نام چهار نفر خلاصه شد و سعید امامی سرکرده این باند شناخته شد. مردم داد خواستند این بیداد را، اما حکومت تقریبا خواست

اکبر گنجی، با حمایت شجاعانه سعید حجاریان، پای به عرصه گذاشت، هنوز صدای رسای مقالات گنجی در افشای شکل گیری و کلید خوردن پروژه حذف دگراندیشان، در "تاریک خانه اشباح"، در گوش آنانی است، که آن روزها دل در گرو رویای رهایی داشتند. خاتمی از کور شدن حلقه این جریان و پایان چنین اعمالی در وزارت اطلاعات یاد می کرد و آن را بزرگ ترین افتخار خویش می دانست. تعطیلی "سلام"، جنایات 18 تیر 1378، ترور سعید حجاریان، بازداشت و محاکمه اکبر عزیزمان، و در یک کلام بخش بزرگی از تمام بحران هایی که خاتمی در 8 سال اصلاحات با آن روبرو بود، پاسخ "تاریک خانه اشباح" به افشای منشا داخلی بسیاری از ترورها، بازداشت های غیر قانونی و... در طول 27 سال اخیر بود. سعید امامی برای قتل های زنجیره ای، تنها "آیشمن" برای واقعه هولناک هولوکاست به شمار می رود، رهبران و اندیشه ورزان تاریک خانه هم چنان زنده اند. "هویت" سازان، اقرار گیران، صادر کنندگان فتاوای قتل و اعدام هنوز آزادند و بیدار

از رامین خبری نیست، جز اشک های همسر و مادر و خبرهای ضد و نقیض یاران. سکوت همسر رامین چه قرابت تلخی دارد با سکوت همسر فرج، با اشک های یاران سعیدی سیرجانی و چه پیوندی می خورد با شوک سکوت اندوه بار همسر گرامی دکتر کاظم سامی که تن خون بار همسرش را نا باورانه می نگریست. این بار وبلاگ نویسان و دانشجویان به میدان می آیند، نه رامین در ترکمنستان است و نه در آلمان او در همان ناکجایی است، که فرج بود، که سحابی ها را جلوی دوربین می برد، که سعیدی سیرجانی را وادار به اقرار می کرد. میان بازداشت گاه اطلاعات و اوین تردید است. در نهایت خبر تایید می شود و جرم رامین "ارتباط با بیگانه و جاسوسی" است. این جرم سابقه ای دیرین تر دارد و تا محاکمه عباس امیرانتظام امتداد می یابد. چند سال پیش زهرا کاظمی به این اتهام در جریان بازجویی ها جان باخت. خبر تلخی می رسد که رامین در بیمارستان اوین است. آن ها که در سال های اخیر در بند بوده اند می گویند، سکوت در این شرایط امری است که بازجویان می خواهند به خانواده زندانی القا کنند، اما این در بحرانی کردن شرایط بیش ترین کمک را می کند. سکوت جایز نیست و باید بیان شود. آن روز مجلس در دست اصلاح طلبان بود و افرادی چون محسن آرمین آتشین سخن ها در محکومیت فاجعه قتل زهرا کاظمی و بازداشت آقاجری بیان داشتند. پرونده زهرا کاظمی که چنان شد و حکم اعدام آقاجری هنوز لغو نشده است. امروز هیچ نداریم جز قلم ها و حنجره هایمان. سخن را با جملاتی از آن یار دور از وطن لیلی پورزند که پدر بزرگوارش به جرمی مشابه در بند خانگی است پایان می برم

"می دانم نیستی که بخوانی ولی می دانم که خواهی بود و خواهی خواند
جمعه شب گذشته با شنیدن نام تو از تلویزیون سی تی وی کانادا بر جا خشک شدم. می خواستم خود را به نشنیدن بزنم و یا باور کنم که جملۀ اول گویندۀ اخبار که حاکی از دستگیری تو بود را به اشتباه فهمیده ام. نیم ساعت از روی مبل تکان نخوردم تا اخبار دوباره تکرار شد. درست شنیده بودم: " محقق و پژوهشگر ایرانی – کانادایی به نام رامین جهانبگلو در ایران بازداشت شد..." نمی دانستم چه کنم. حیران بودم. نفسم تنگ بود
می دانم که امروز دغدغۀ آزادی تو بسیاری را دل مشغول کرده. آزادی که حق مسلم انسان است. انسانی که عقیدۀ صلح جویانه و آزاد منشنانۀ خود را در نوشتار و گفتارخود بلند بلند فکر کرده است. آزادی که نبود آن حقوق شهروندی انسان را مخدوش می کند و پایه های قواعد حقوق بشر را لرزان می کند
من بنا به تجربه های تلخ سال های اخیر تنها به یک اصل ایمان دارم و هیچ دلیل و برهانی ذره ای بر این اعتقاد راسخ من خدشه وارد نمی کند و آن این است: " دوستان ، سکوت جایز نیست." سکوت همانا خواستۀ متعرضین به حقوق شهروندی است. سکوت دیگران، زندانی را در دستان زندانبان تنها و مظلوم و رها شده ، وا می نهد. سکوت در مقابل بی عدالتی ، حرکتی بس خوشایند برای سرکوبگران است. عبور از مرز سکوت، تنها نوشداروست. سکوت را بشکنی
رامین عزیز، ما یک صدا از حق تو دفاع خواهیم کرد
گفتگو با اندیشمندان برابر است با جاسوسی؟؟؟؟
خبرهای جدید راجع به بازداشت دکتر رامین جهانبگلو
لینک های یک شنبه 17 اردیبهشت
---------------------------------------------------
-----------------------------------------
لینک های شنبه 16 اردیبهشت
خشونت هنوز زنده است
"نیروهای موتلفین از شرق، غرب، شمال و جنوب وارد برلین شده اند." شنیدن همین خبر کوتاه، کافی بود تا مردمان دنیا از شرقی ترین نقطه روسیه تا غربی ترین سواحل ویکتوریایی و حتی از آن هم دورتر در آمریکا جشن های بزرگ به پا کنند. خبر دیگر جشن را به انفجار شادی تبدیل کرد، "هیتلر، دیکتاتور خونریز آلمان خودکشی کرده است." رسمی اروپایی است که در مرگ افراد، چهره غم در هم کشند، در کلیسا جمع شوند و آوازهای مذهبی بخوانند، اما مرگ هیتلر هم صدا شد با باز شدن در بطری های شامپانی و پایکوبی هایی که صدایش هنوز در گوش تاریخ است

شست و یک سال از آن روزها می گذرد. روزهای خون و آتش، شب های پناه گاه، پیاده روی های آوارگی، تن آش و لاش سربازان، پشته زنان قربانی خشونت جنسی سربازانی که 5 سال از عمرشان در آرزوی لحظه ای خوش در جبهه ها گذشته بود، انسان های سوخته در کوره های آدم سوزی، کودکان پریشان از هر سو دوان، نامزدهای ناکام و در یک کلام خشونت

هر سال این روز در کشورهای جهان جشن گرفته می شود و دنیا در طلب صلح، آرامش و زندگی و در یک کلام پاسداشت انسان هم صدا می شود. 61 سال پس از فتح برلین این پایگاه خشونت و دمیدن بر طبل وحشت می گذرد، هم چنان، انسان ها در دارفور کشته می شوند، آن ها که آسایش زندگی بشری را بر نمی تابند در افغانستان و عراق شعله های خشم بر تن آزرده انسان دمیدن می گیرند، چارلز تیلور در اریتره کودکان را تبدیل به بردگان خشونت ورزی می کند، آن طرف تر در کره شمالی مردمان طعمه زیاده خواهی های نظامیان می شوند، انسان ها در ابوغریب و گوانتانامو بی ارزش می شوند و

اما بد نیست برای آن که ابعاد خشونت را بشناسیم و در پیرامون شکل گیری انسان خشونت ورز تفکری بکنیم. نگاهی بیفکنیم به تاریخ و اتفاقا شخص هیتلر. هیتلر چه کسی بود؟ زاده خانواده ای فقیر در اتریش که مجبور بودند برای تکه نانی ساعت ها در صف انجمن های خیریه بایستند. او از کودکی یاد گرفته بود که برای نان و جا باید بجنگد، در غیر این صورت راهی برای زیستن نیست. هر کس که جای بیشتری را در سیطره خود داشته باشد، نان بیش تری و سهم بیش تری از زندگی دارد

آلمان در جنگ جهانی اول شکست می خورد، هیتلر سربازی است در جنگ، فاتحان نبرد کشورش را تکه تکه می کنند، بخشی را به لهستان، قسمتی را به چک و... او به سیاست وارد می شود، تاریخ می خواند و با سرگذشت ملت ها آشنا می شود. او برای خود، کشور و نژادش احساس حقارت می کند. توهمی جانش را می گیرد، مگر آلمان چه از انگلستان و فرانسه کم دارد که تنها بخش کوچکی از گیتی در اروپای غربی سهم اوست و یا بریتانیا چه بیش تر دارد که خورشید در افق های امپراتوریش غروب نمی کند؟ اما درد دیگری نیز با او هست، طبقات پایین اجتماعی در درون هم نژادانش هستند که او در کودکی طعم درد آن ها را چشیده است. آن ها که گرمای آتش کارخانه و سنگینی بار و مشقت بر دوششان بود و در برابر یک سوپ ساده تمام سهمشان از لذت های جهان بود. چنین بود که جرغه های ناسیونال سوسیالیسم، یا به اختصار نازیسم در ذهن هیتلر جوان شکوفه زد

صدای گام های ایدیولوژی نژادپرستانه ناشی از حقارت هیتلر بلند و بلندتر می شد، نژاد ژرمن که در دوران حقارت تاریخی خود به سر می برد، هم صدای او شده بود. یهودی ها بدند چون هم نژاد ما نیستند، چون آن ها هستند که جهان را در سیطره استثماری خود دارند. هیتلر هم چون تمام پیشوایان ایدیولوژیک جریان ساز تاریخ می شود و مانیفستش را در "نبرد من" به مردمش هدیه می کند

همواره در طول این سال ها از جنگ جهانی دوم و فجایع آن بسیار شنیده ایم، اما چرا هیچ گاه نظری به دوران پیش از آغاز جنگ نینداخته ایم، آیا تمامی مردم آلمان با هیتلر هم صدا بودند؟ آیا هیچ مخالفتی با وی نبود؟ روشنفکران چه نقشی داشتند؟ شاید برای درک سیه روزی مردم آلمان در دوران پیش از جنگ هیچ اثری زیباتر از مجموعه نمایشنامه های برتولت برشت زیر عنوان "ترس و نکبت رایش سوم"، گویای واقعیت نباشد. دورانی که دستگاه ایدیولوژی نازی و کارگزارانش، بخشی از مردم را چنان مسخ کرده بودند که اگر صدای مخالفی حتی در یک صف نان شنیده می شد، روز بعد آن صدا در گلو خفته بود، زیرا نفر پشت سر او بر روی لباس آن سیه روز نشانی گذاشته بود تا ماموران امنیتی شناساییش کنند. یهودیان یک به یک آزار می دیدند، بسیاری مجبور به ترک خانه و کاشانه شده بودند، پاک سازی نژادی نه در زمان جنگ که سال ها پیش از آغاز جنگ جهانی دوم شروع شده بود. دسته دسته روشنفکران آلمانی در لیست سیاه قرار می گرفتند، یکی یکی بازداشت می شدند و یا مجبور به جلای وطن. ایدیولوژی نازی بسیاری از آثار افتخار آلمان و بشریت را در کتاب سوزان ها از بین برد. هیتلر جامعه را به دو پاره تقسیم کرده بود، دسته ای که او را خدایگانی بر زمین می دانستند و دسته ای دیگر که با وجود نفرت از او چاره ای جز هم راهی نداشتند. رژیم وحشت تمامی رسانه ها را در دست داشت، مطبوعه ها ارگان های دروغ پراکنی آن دستگاه بودند

اما به واقع آیا هیتلر تنها چنین بود و لایه های فکری او بود که چنین شکل گرفته بود. حقیقت این است که آن پسر فقیر زاده، بزرگ شده در غم نان و مکان و نچشیده طعمی از زیستن، توانایی اندیشیدن ندارد. او کسی است که از انسانی تنها حیوانیتش را می فهمد و نزاع برای بقا. کینه و نفرت و انتقام تمامی مغزش را فرا گرفته است. این جاست که اندیشه می میرد و در مرگ خویش هر آن چه نامی از اندیشه دارد را می سوزاند. آن هنگام که اندیشه می میرد، انسان ارتباطش را با رویداد از دست می دهد، گفتگوی خود با وجدانش را قطع می کند و تمام وجه های حیوانیت و توحش درونش رشد می کند. چنین فکری سراسر کینه و نفرت و انتقام برای همه گیر شدن نیاز به دستگاه و ایدیولوژی دارد، هیتلر از حقارت تاریخی مردم آلمان استفاده می کند و نژاد برتر، آن سوتر در شبه جزیره کریمه، استالین از عقب ماندگی خلق های روسیه و وعده عدالت و برابری و حکومت جهانی

هر ساله در سال روز مرگ هیتلر که مقارن است با شکست متحدین در اروپا، جهان این صحنه ها را به تصویر می کشد و وجه دهشت بار، وحشت انگیز و خشونت گرای انسانی را جلوی رویش می آورد و این که انسان می تواند تا کدامین درجه سقوط کند. امروز اگر هیتلر به نماد خشونت در جهان و نفرت از او برابر با نفرت از جنگ و سلاح و کشتار و ترور و استبداد دانسته می شود، بی سبب نیست. حکایت سیه روزی مردمان نه آلمان بلکه جهان است، مردمانی که به تعبیر زیبای نویسنده محبوبم هاینریش بل، در "خانه بی حفاظ" مانده اند. مردمانی که از یک سو مسخ در اندیشه دستگاه ایدیولوژی شده اند، به پیامبرانی دروغین سرسپرده اند و همین نیرومندشان می کند، اما از سوی دیگر ارتباطی با وجدان خود ندارند، حقارت خویش را نه به دست خود که زاده سرنوشت و دیگران می دانند و همین آن ها را ضعیف و ترسو می کند. سگ های هاری را مانند که در گوشه ای کز می کند و منزوی می شود و به ناگاه حمله می برد و می درد و می کشد. جهان این روزها را به یاد انسان می آورد تا شاید انسانی درسی آموزد و شعله های کین جویی، نفرت و انتقام را در مغز خویش خاموش سازد و اندیشه را در بطن هستی جاری سازد
پ.ن. یادی از حماسه امیرکبیر در سال 1375. اندیشه ای در محاق است دوستان. من در آشنایی با خردورزی مدیون رامین جهانبگلو هستم. نمی دانم روشنفکران دینی عزیز که تا یکی شان آخ می شود زمین و زمان را به هم می دوزند و البته حق هم دارند در برابر این جفا چه می کنند. به هر حال بخوانید این جا و این جا را
جهانبگلو در بازداشت؟؟
بر اساس اخبار غير رسمي، رامين جهانبگلو که طي سالهاي اخير کتابهاي بسياري در مورد مدرنيته، سنت، جهاني شدن، فلسفه هندي و غرب و.. نوشته به دلايل نامعلومي از اواخر هفته گذشته در باز داشت به سر مي برد
جهانبگو طي هفته هاي اخير پس از باز گشت به ايران قصد داشت آموزش دوره جديد کلاس هاي هگل شناسي رامين را از ارديبهشت ماه در خانه هنرمندان ايران آغاز کند. اين کلاس ها شامل دو مبحث زيبايي شناسي هگل و پديدار شناسي روح هگل مي شد