آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
تولدی به فاصله دو روز
روز جمعه هفته پیش تولد دوست هلندیم وینسنت بود. فکرش را بکنید یک فارسی زبان با انگلیسی دست و پا شکسته قاطی یک عده داچ چه می کشد :)) ولی خوشبختانه داچ ها آدم های خوبی هستند و مهمان نواز :دی. آخر شب خواهر وینسنت آمد با دوست پسرش. وقتی وینسنت می خواست دوست پسر خواهرش را معرفی کند او را «برادر قانونی من» خطاب کرد. خوب جدای از اینکه در هلند این رابطه یک رابطه حقوقی است و دختر کلی حق دارد مثل نصف اموال پسر (مثل حقی که همسر در ایران دارد!!!!!!) برایم بسیار جالب بود که خواهر وینسنت یک کمی فارسی بلد بود. مثلا ترانه «دیوانه شو دیوانه شو» منصور را بلد بود و اعداد را از «یک» تا «ده» می شمرد. البته دوست افغان او از خیرش نگذشته بود و دو تا فحش «کونی» و «کس ده» را هم به او یا داده بود. من هم برای او توضیح دادم که این حرف ها معادل «گی» نیست یا «پراستیتیوت» و این ها یک جور بی احترامی به این آدم هاست.

به هر حال شب بسیار خوبی بود و این که در جمع هلندی ها آدام احساس راحتی می کند و واقعا موارد بسیار بسیار معدودی از تفاوت بین زن و مرد دیده می شود. مثلا خواهر وینسنت خیلی راحت تامپون خودش را درآورد و رفت در توالت عوض کرد. فکر کنم هیچ کس هم غیر من به این مساله توجه نکرد. جای همه هم خالی بعدش رفتیم دیسکو و حسابی رقصیدیم.

اما امروز در شهرزاد نیوز این خبر را دیدم خیلی ناراحت شدم. در کشوری که شاید نخستین کشوری بوده که مساله بکارت در آن حل شده یک عده مهاجر بخواهند به این فرهنگ آزاد گند بزنند. من که امیدوارم همین دارو هم ممنوع شود و نه فقط ترمیم پرده بکارت یا به نظر من ویرانی احساس زن.
------------------------------------------------------------------------------------------------

خوب من امروز ۲۴ ساله شدم و این اولین تولد من در غربت هست. دیگه نه مامانی هست که من را ببوسه و نه بابایی... ولی حس خوبی دارم بالاخره ۲۴ سالگی هم یک جور بلوغ نو هست. گذر از روابط زود گذر و گه گاهی و جستجوی روابط عمیق و پایدار و نه البته راکد. امیدوارم سال بعد یک کم نوتر از امسال باشم. آمینننن
می رویم، اما باز می گردیم
آن قدر همه چیز سریع اتفاق افتاد و آن قدر کارهای من در روزهای آخر زیاد بود که بسیارانی را ندیدم ، اما امیدوارم این بسیاران را برای یک بار دیگر هم که شده در زندگی ببینم. خوب دیگر تقریبا همه می دانند که من مدت یک ماهی هست که برای ادامه تحصیل!!! (کسی از آینده هیچ نمی داند) به دانشگاهی آمده ام که به ام آی تی اروپا معروف است. آمدیم که بیاموزیم آن چه را که مرزهای تکنولوژی می نامند و شاید ما نیز کیلومتری از این مرز را نگاهبان باشیم.
خوب حرف های قلمبه سلمبه بس است. این روزها نامه گنجی به علاوه 300 روشنفکر دیگر جهان خطاب به سازمان ملل بحث برانگیز شده است. این نامه دو جنبه دارد:
1- مخالفت با هرگونه حمله نظامی به ایران.
2- اعمال فشار به ایران برای رعایت حقوق بشر.
گنجی انسان محترمی است و مبارزی کوشا بود (زمان افعال اهمیت دارند). اما حقیقت این است که او دیگر در صحنه ایران و مبارزه برای آزادی نقشی ندارد. صد البته این حرف برای افرادی که در نوستالژی گذشته ها سیر می کنند گران می آید. الان گنجی همان قدر نقش دارد که من دارم و سایر افرادی که کشور را ترک کردند. حالا اصلا بی خیال گیرم که نقش دارد. من نفهمیدم این سازمان ملل که نه درش پیداست و نه پیکرش و اصولا هم هیچ کاری غیر از علایق ایالات متحده نمی کند، چه کاری در زمینه حقوق بشر در ایران می تواند بکند. برادر من تو یا نمی دانی یا نمی خواهی بدانی واقعیت های دنیا چیست؟!! کدام حقوق بشر در دنیا رعایت می شود و آن هم کشورهای عضو سازمان ملل؟ مثلا عربستان باید به حکام ایران فشار بیاورد یا امارات یا اصلا خود آمریکا؟!!! آب در هاون می کوبی؟!!! می رفتی حمایت روشنفکران جهان را از یک حرکت داخلی کسب می کردی نه آن که بزر بر بار بیفشانی.
اما این چند پارگی فکری را می خواهم بیش از این پاره کنم و به آن ها که آمده اند یک توصیه دوستانه می کنم. ، نه اهل نصیحتم نه اصولا خودم به نصیحت گوش می دهم، ما کوچک ترین کاری نمی توانیم بکنیم که به نفع کسی باشد لطفا جاده را سنگین نکنیم.

خلاصه آن که رفتم ولی باز می گردم..........