آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
محنت فلسطین
می دانستیم چنین خواهد شد. این سوی جهان کریسمس را جشن می گیرند، آن سوی خون می ریزند. نمی توان این متن را به عنوان تحلیل نوشت، چه چیز را باید تحلیل کرد، درندگی در عصر هوشیاری و بیداری. یک گروه به اصطلاح مقاومت، غزه را در حصار گرفته، به زمین های اسرائیل موشک های دست سازی را ارسال می کند که نه دقتی دارند و نه توانایی تخریبی چندانی. اما توانایی آن را دارند که بهانه لازم را به اسرائیل بدهند، تا حمله ای مرگ بار به غم زده ترین منطقه جهان انجام دهد و محنت را صد چندان کند. وضع "مقاومت" حماس به همان وضع خنده دار گروه هایی تبدیل شده که نه شرایط زمان و نه مکان خود را قابل به تشخیص هستند و حقوق مردم تحت سلطه خود را قربانی اهداف قدرت های دیگر کردند. کار را با آن جا رساندند که دولت اسرائیل، وزیر خارجه خود را به مصر ارسال کند و به آن ها بگوید که حمله دفعی به غزه انجام خواهد داد و موافقت ضمنی آن ها را نیز گرفت.

در غزه هم حملات به گونه ای بود که نشان از مطالعه دقیق مواضع حماس در طول شش ماه آتش بس داشت. اکثر قریب به اتفاق کشته شده ها، نظامیان متعلق به گروه حماس و جهاد اسلامی بودند. در طول دو دهه گذشته، چنین حملاتی به چنین دقت و سرعتی از سوی اسرائیل بی سابقه بود. اسرائیل نشان داد توانایی نابودی کامل نیروی نظامی حماس را به هر قیمتی دارد، آن هم زمانی که این گروه قدرت تشخیص شرایط را ندارد.

می توان نشست و مانند همیشه فحاشی به اسرائیل را شروع کرد و تظاهرات علیه اسرائیل کرد، اما آیا در طول سالیان اخیر از اسرائیل کسی جز این را دیده است. اسرائیل نشان داده که پاسخ کلوخ را با توپ و تانک و حمله هوایی می دهد. اسرائیل دوست داشت تا بهانه ای به دست آورد و مرزهای غزه را ببندد تا مقاومت فلسطینی را یارای پیشرفت و به روز رسانی نباشد و حماس به خوبی این خواسته را فراهم کرده است. در این بین سئوالاتی متوجه حماس است، از بیش از 200 موشکی که به نگف ارسال کردید چه چیزی جز کشتن دو دختر بچه فلسطینی بی گناه به دست آوردید؟ اما این بهانه را به اسرائیل دادید تا اهداف دقیق خود را به صورت ضربتی به انجام برساند. هر ناظری در تعجب می ماند، جنبشی که در آرایش مقاومت قرار دارد، چطور اکثر نیروهایش در پایگاه پلیس جمع شده بودند؟ این کودکانی که در موقع حملات مدارسشان تعطیل شد، هیچ پناه گاهی نداشتند. وقتی همه چیز در آستانه جنگ بود و خود هم مشغول آتش باران اسرائیل، مدارس غزه چرا باز بوده اند. از کودکان سپر انسانی در برابر یکی از بی رحم ترین ارتش های دنیا ایجاد کردید؟ آقایان مسئول در غزه، در طول این چند سال در نبرد نظامی با اسرائیل چه چیزی به دست آورده اید. تعداد افرادی که در نبرد با جنبش الفتح از برادران فلسطینی خود کشته اید، بیشتر بوده یا تعداد سربازان اسرائیلی؟ چرا شرایط را به جایی رساندید که کشورهای عرب نیز حامی حملات اسرائیل به غزه باشند؟ آقای خالد مشعل، رهبر در تبعید، خوش در سوریه نشسته اید و ملتی را در شهرها به قربان گاه برده اید. گیرم در نتیجه فساد مقامات الفتح زمانی شما از سکوی دموکراسی بالا رفته اید اما وقت آن نرسیده که دوباره انتخاباتی برگزار شود؟ شاید مردم غزه نخواهند که شما به این روند ادامه دهید.

حملات اسرائیل به غزه بار دیگر نشان داد که اسرائیل به آسانی تن به صلح نمی دهد و همواره به دنبال بهانه ای است تا زیر همه چیز بزند. علاوه براین، نشان داد که راه حل عملا مرده دو کشور، رویایی دست نیافتنی است. مدت هاست روشنفکران جهان پیشنهاد تشکیل یک کشور به نام اسرائیل یا هر نامی با حقوق کامل اعراب برابر یهودی ها داده اند. اسرائیل به زیر بار این پیشنهاد نمی رود، چرا که در آن صورت ظرف مدت کمی مجبور به ترک ماهیت یهودی خود می شود و عملا دولت یهود از بین می رود. اما در صورتی که فلسطینیان بازی دو کشور را رها کنند و به جای سلاح در شرایط حال حاضر به سوی مقاومت مدنی حرکت کنند، می توانند چنین پیشنهادی را عملی کنند. گروه های فلسطینی اگر در حقیقت دنبال حقوق مردم فلسطین هستند، بهتر است بیش از آن که به فکر تشکیل دولتی برای سلطه گری خود باشند، به فکر تامین حقوق اجتماعی و سیاسی مردم خود باشند. اعراب با ارائه طرح صلح عربی و پیشنهاد به رسمیت شناختن اسرائیل، گامی بزرگ را برداشته اند. آیا زمان آن برای گروه هایی نظیر حماس فرا نرسیده تا حداقل با پشتیبانی از چنین طرح هایی زمینه کاهش محنت مردم فلسطین را فراهم آورند؟ تندروی های گروه های فلسطینی تنها جبهه راست افراطی جهانی را تقویت می کن، نه مقاومت فلسطین را.
Ofra Haza Yerushalaim Shel Zahav (Jerusalem of Gold) subbed

از ماست که بر ماست
در هفته ای که گذشت، مقامات ایران لحن بسیار تندی علیه ایالات متحده و کشورهای عربی در صحبت های خود اتخاذ کردند. پس از آن که هاشمی در سخنرانی عید قربان، اوباما را نصیحت کرد تا نسبت به سیاست های هسته ای ایران انتقاد نکند، لاریجانی با لحنی که ته مایه ای از توهین نیز در آن بود، اوباما را کوبید و کشورهای منطقه را به دلیل مخالفت با سیاست های حماس، به باد انتقاد شدید گرفت. در ادامه این سخنرانی های شعارگونه، خاتمی، امام جمعه تهران نیز به دیگران پیوست. تغییر لحن دولت تهران، آن هم به دنبال یک سری از دیدارهای نه چندان مطابق عرف دیپلماتیک از کشورهای منطقه، دلیل بر چیست.
محمود احمدی نژاد و راست گرایان در طول سه سال گذشته سیاست خارجی پیچیده و غیر شفافی را ارائه کردند که نتوانسته اعتماد هیچ کشوری در جهان غیر از دوستان رئیس جمهور نظیر هوگو چاوز و مورالس را جلب کند. احمدی نژاد در طول سال گذشته بارها اقدامات غیردیپلماتیکی کرد که شان سیاست خارجی ایران را پایین آورد. حضور در اجلاس هایی که دعوت رسمی از ایران نشده بود، مهمان خودخوانده شدن در دیدارهایی که حاصلی نداشته و قول و وعده هایی که در عمل به آن ها پشت شد. به نظر می رسد، غیر از مساله هسته ای که محافظه کاران در زمان احمدی نژاد سیاست هماهنگی داشتند در سیاست خارجی چنین نبودند. البته ایجاد در هم ریختگی سیاسی و اقتصادی به اصطلاح برای گیج کردن طرف مقابل، سیاست استراتژیک احمدی نژاد بوده است، اما حامیان ایشان یک نکته را فراموش کردند و به قولی کدو را ندیدند. اگر که می توان در سیاست داخلی با ایجاد بحران و چراغ خاموش قدرت را دست گرفت، در سیاست خارجی با این همه دستگاه های گسترده اطلاعاتی، نمی توان چنین کرد. به هر روی سیاست خارجی احمدی نژاد نه تنها اعتمادی را برنینگیخته که روز به روز کشورهای عربی را از ایران دور کرده و به اسرائیل نزدیک کرده است. کار به آن جا کشیده که دولت های عربی آرزوی آشتی ایران و اسرائیل را می کنند.
کشورهای عربی، از دخالت های دولت ایران در سیاست های داخلی کشورهای عربی بسیار ناخرسند هستند. افزایش ناگهانی بهای نفت، شکست ایالات متحده در عراق، پیروزی حزب الله لبنان در جنگ های سی و سه روزه، سبب قدرت گیری مقطعی ایران در منطقه شد. شانسی که همچون بسیاری از فرصت های دیگر در طول سی سال گذشته و به خصوص سه سال اخیر از دست رفت. ایران به جای آن که به سوی تعامل با کشورهای منطقه نظیر عربستان و مصر حرکت کند، با سیاست های یک جانبه گرایانه خود، به سرنوشت مشابهی نظیر سیاست های یک طرفه ایالات متحده دچار شد. در حقیقت، همان طور که یکی از سران موساد گفت، ایران کاری را برای اسرائیل انجام داد که شاید کسی هیچ گاه تصور آن را هم نمی کرد. پادشاه عربستان سعودی، پالوده خوردن با شیمون پرز را به گفتگو با ایران که تهدید اصلی خاورمیانه از دیدگاه آن ها شده است، ترجیح می دهد.
حال در چنین شرایطی است که سیاست ناهمگون خارجی ایران، به یکباره تهاجمی می شود. کارگزارن بسیج دانشجویی، به سفارت ها و دفاتر هواپیمایی کشورهای عربی حمله می برند، مقامات ایران پا را از انتقاد درازتر کرده اند و فحاشی می کنند. حقیقت این است که انتخاب اوباما و امید به پیشرفت مذاکرات صلح خاورمیانه که کلید حل مشکلات خاورمیانه است، علاوه بر دوری گزینی کشورهای منطقه از ایران، خشم تهران را برانگیخته است و گویا آن ها تصمیم گرفته اند به قول خودمانی، حالا که ما در بازی نیستیم پس بازی خراب. اما جمهوری اسلامی از یک نکته غافل است، تهاجم به کشورهای عربی آن ها را نمی ترساند به گونه ای که به آغوش ایران بیایند، بلکه بر عکس به همان سویی خواهند رفت که ایالات متحده می خواهد. مخالفت اعراب با برنامه هسته ای ایران و نظامی خواندن ایران، برای جمهوری اسلامی به مثابه فاجعه ای در سیاست خارجی خواهد بود که تنها دو گزینه را پیش روی ایران خواهد گذاشت، معامله ای بزرگ با اعراب که با منافع ملی ایران سازگاری ندارند یا ادامه سیاست های یک جانبه گرایانه خود و در نتیجه، اتحاد اسرائیل و اعراب علیه ایران و در نهایت جنگ خواهد بود.جمهوری اسلامی باید بپذیرد، سیاست های ایران در سه سال گذشته سبب بی اعتمادی اعراب شده است. کشورهایی که در زمان خاتمی می جنبیدند تا یکی زودتر از دیگری با ایران پیمان ببندد، امروز چنان به تهران بی اعتماد هستند که حاضرند هرچه سریع تر با اسرائیل پیمان صلح دائمی ببندند. مقامات ایران هم بهتر است به جای جیغ و داد، یک بار برای همیشه سیاست همگونی در امور خارجه در پیش گیرند تا کشورهای جهان این گونه به جمهوری اسلامی بی اعتماد نباشند.
حمله به بمبئی
حمله به بمبئی توسط چند مهاجم مسلح، جهان سیاست را تکان داد. جوانانی که با کشتی به سواحل بمبئی نزدیک شده، سپس سوار بر قایق های تندرو به شهر می رسند و دو هتل و مرکز یهودیان شهر را برای چند روز اشغال می کنند. در این فاجعه خونین 200 انسان کشته شدند که تنها 16 نفر از آن ها توریست های خارجی بودند. حادثه شبیه به فیلم های هالیوودی بود بیشتر تا یک عملیت خارق العاده. چنین به نظر می رسد، این گروه از غفلت دستگاه های امنیتی هند استفاده کرده و با گروگان گیری چند صد نفر به کار خود ادامه دادند. عده ای، حمله به بمبئی را با 11 سپتامبر مقایسه می کردند. به هر روی حادثه به پایان رسید و یک گروه اسلام گرا مسئولیت عملیات را پذیرفت.
تحلیل ها درباره این حادثه بسیار است و نمی توان یک نظر قطعی داد. عده ای سعی می کنند پای القاعده را به وسط بکشند، اما سئوال این هست، القاعده در هند دنبال چه بوده است. هند نه در جنگ افغانستان حضور داشته و از مخالفین حمله به عراق هم بود، نیرویی برای مبارزه با القاعده به جایی ارسال نکرده و پایگاهی در اختیار نیروهای ایالات متحده نگذاشته بود. عده ای پای درگیری بین مسلمانان و هندوها در هند را به وسط می کشند. این تحلیل نیز پخته نیست، چرا که هدف عملیات نشان می دهد، آن ها قصد ایجاد وحشت در بین توریست های خارجی را داشته اند. به استثنای مرکز یهودیان، هیچ محل مذهبی دیگری هدف حملات نبوده است. البته اطلاعات ما بسیار ناقص هست از این حادثه و می تواند هریک از این فرض ها هم درست باشد، اما در نگاه اول چنین نمی نماید.
روز گذشته، تنها مهاجم دستگیر شده این حادثه، امیر کاسیب، اعتراف کرد که تنها هدف مهاجمین، مبارزه با یهودیان به تلافی کشتار فلسطینیان بوده است. اما سئوال این است که آن 200 نفر که 194 نفرشان هندی بودند، چه ربطی به یهودیان داشتند. جدای از این که مسلما کشتار یهودیان مستقر در مرکز فرهنگی نیز عملی شرم آور بود، اما به نظر می رسد تروریست ها با چنین اعترافاتی قصد تحریک احساسات مذهبی در جهان عرب را دارند تا عملیات نفرت انگیز خود را توجیه کنند. تروریست هایی که با دقتی چنین، عملیاتی را طراحی می کنند که چند روز جهان را تکان داد، نمی توانند یک دارودسته تبه کار عادی باشند.
همزمانی این عملیات با نتایج مطالعات موسسه ملی اطلاعات ایالات متحده مبنی بر افزایش قدرت چین و هند در 20 سال آینده و نزول قدرت آمریکا نیز بسیار جالب بود. هند کشوری است که پس از استقلال از انگلستان، سیاست موازنه منفی را در پیش گرفت و در ظرف 50 سال گذشته با دست یابی به بزرگ ترین دموکراسی جهان، دستاوردهای گران بهایی در علم و دانش بشری داشته است. هند توانسته الگویی قابل اتکا از دموکراسی به شرق نشان دهد. هیچ انستیتوی تحقیقاتی دنیا نیست که این روزها در هندوستان دفتری نداشته باشد. این کشور مشکل فرار مغزها را با گسترش مراکز تحقیقاتی و تشویق متخصصان هندی به بازگشت و همین طور کسب دانش از متخصصین هندی دانشگاه های بزرگ دنیا، حل کرده است. هند، با اتکا به دانش متخصصین خود، گسترش آزادی های مدنی و سیاسی، در پیش گرفتن سیاست های اقتصادی معقول و جذب اعتبارهای جهانی، به قدرتی بزرگ در عرصه علمی و فرهنگی و همین طور قدرت نظامی دفاعی دست یافته است. در این بین، تروریست ها به چنین کشوری حمله می کنند و هدیه ناخواسته در دست تندروهای آن سوی اقیانوس آرام می گذارند. اگر که نئوکان ها، 11 سپتامبر را به مثابه هدیه ای ناخواسته قبول کردند و سیاست های جنگی خود را به پیش بردند، حمله به بمبئی، آغاز ناخوشایندی بر بحران هایی بود که پیش پای اوباما در 4 سال آینده خواهد بود. راست های افراطی در دو سوی جهان، خیلی زود کارشان را شروع کردند. هنوز باید نشست و دید که در سر این دیوانگان چه می گذرد.
حمله به بمبئی هر چه که بود؛ پیش از هر چیزی حمله ای به هند، به دموکراسی این کشور، به رواداری مذهبی آن و به قدرت علمی و فرهنگی هندوستان بود. حمله ای که باید امیدوار بود دولت هند را ناخواسته به ائتلاف به اصطلاح مبارزه با ترور اما در واقع گسترنده جنگ نکشاند.