آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
از ماست که بر ماست
در هفته ای که گذشت، مقامات ایران لحن بسیار تندی علیه ایالات متحده و کشورهای عربی در صحبت های خود اتخاذ کردند. پس از آن که هاشمی در سخنرانی عید قربان، اوباما را نصیحت کرد تا نسبت به سیاست های هسته ای ایران انتقاد نکند، لاریجانی با لحنی که ته مایه ای از توهین نیز در آن بود، اوباما را کوبید و کشورهای منطقه را به دلیل مخالفت با سیاست های حماس، به باد انتقاد شدید گرفت. در ادامه این سخنرانی های شعارگونه، خاتمی، امام جمعه تهران نیز به دیگران پیوست. تغییر لحن دولت تهران، آن هم به دنبال یک سری از دیدارهای نه چندان مطابق عرف دیپلماتیک از کشورهای منطقه، دلیل بر چیست.
محمود احمدی نژاد و راست گرایان در طول سه سال گذشته سیاست خارجی پیچیده و غیر شفافی را ارائه کردند که نتوانسته اعتماد هیچ کشوری در جهان غیر از دوستان رئیس جمهور نظیر هوگو چاوز و مورالس را جلب کند. احمدی نژاد در طول سال گذشته بارها اقدامات غیردیپلماتیکی کرد که شان سیاست خارجی ایران را پایین آورد. حضور در اجلاس هایی که دعوت رسمی از ایران نشده بود، مهمان خودخوانده شدن در دیدارهایی که حاصلی نداشته و قول و وعده هایی که در عمل به آن ها پشت شد. به نظر می رسد، غیر از مساله هسته ای که محافظه کاران در زمان احمدی نژاد سیاست هماهنگی داشتند در سیاست خارجی چنین نبودند. البته ایجاد در هم ریختگی سیاسی و اقتصادی به اصطلاح برای گیج کردن طرف مقابل، سیاست استراتژیک احمدی نژاد بوده است، اما حامیان ایشان یک نکته را فراموش کردند و به قولی کدو را ندیدند. اگر که می توان در سیاست داخلی با ایجاد بحران و چراغ خاموش قدرت را دست گرفت، در سیاست خارجی با این همه دستگاه های گسترده اطلاعاتی، نمی توان چنین کرد. به هر روی سیاست خارجی احمدی نژاد نه تنها اعتمادی را برنینگیخته که روز به روز کشورهای عربی را از ایران دور کرده و به اسرائیل نزدیک کرده است. کار به آن جا کشیده که دولت های عربی آرزوی آشتی ایران و اسرائیل را می کنند.
کشورهای عربی، از دخالت های دولت ایران در سیاست های داخلی کشورهای عربی بسیار ناخرسند هستند. افزایش ناگهانی بهای نفت، شکست ایالات متحده در عراق، پیروزی حزب الله لبنان در جنگ های سی و سه روزه، سبب قدرت گیری مقطعی ایران در منطقه شد. شانسی که همچون بسیاری از فرصت های دیگر در طول سی سال گذشته و به خصوص سه سال اخیر از دست رفت. ایران به جای آن که به سوی تعامل با کشورهای منطقه نظیر عربستان و مصر حرکت کند، با سیاست های یک جانبه گرایانه خود، به سرنوشت مشابهی نظیر سیاست های یک طرفه ایالات متحده دچار شد. در حقیقت، همان طور که یکی از سران موساد گفت، ایران کاری را برای اسرائیل انجام داد که شاید کسی هیچ گاه تصور آن را هم نمی کرد. پادشاه عربستان سعودی، پالوده خوردن با شیمون پرز را به گفتگو با ایران که تهدید اصلی خاورمیانه از دیدگاه آن ها شده است، ترجیح می دهد.
حال در چنین شرایطی است که سیاست ناهمگون خارجی ایران، به یکباره تهاجمی می شود. کارگزارن بسیج دانشجویی، به سفارت ها و دفاتر هواپیمایی کشورهای عربی حمله می برند، مقامات ایران پا را از انتقاد درازتر کرده اند و فحاشی می کنند. حقیقت این است که انتخاب اوباما و امید به پیشرفت مذاکرات صلح خاورمیانه که کلید حل مشکلات خاورمیانه است، علاوه بر دوری گزینی کشورهای منطقه از ایران، خشم تهران را برانگیخته است و گویا آن ها تصمیم گرفته اند به قول خودمانی، حالا که ما در بازی نیستیم پس بازی خراب. اما جمهوری اسلامی از یک نکته غافل است، تهاجم به کشورهای عربی آن ها را نمی ترساند به گونه ای که به آغوش ایران بیایند، بلکه بر عکس به همان سویی خواهند رفت که ایالات متحده می خواهد. مخالفت اعراب با برنامه هسته ای ایران و نظامی خواندن ایران، برای جمهوری اسلامی به مثابه فاجعه ای در سیاست خارجی خواهد بود که تنها دو گزینه را پیش روی ایران خواهد گذاشت، معامله ای بزرگ با اعراب که با منافع ملی ایران سازگاری ندارند یا ادامه سیاست های یک جانبه گرایانه خود و در نتیجه، اتحاد اسرائیل و اعراب علیه ایران و در نهایت جنگ خواهد بود.جمهوری اسلامی باید بپذیرد، سیاست های ایران در سه سال گذشته سبب بی اعتمادی اعراب شده است. کشورهایی که در زمان خاتمی می جنبیدند تا یکی زودتر از دیگری با ایران پیمان ببندد، امروز چنان به تهران بی اعتماد هستند که حاضرند هرچه سریع تر با اسرائیل پیمان صلح دائمی ببندند. مقامات ایران هم بهتر است به جای جیغ و داد، یک بار برای همیشه سیاست همگونی در امور خارجه در پیش گیرند تا کشورهای جهان این گونه به جمهوری اسلامی بی اعتماد نباشند.