آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
دامنه های بحران
در هفته گذشته، آماری منتشر شد که جامعه اقتصادی ایالات متحده را تکان داد. نرخ بیکاری در پیشرفته ترین کشور جهان به رقم 8.1 % رسید . چنین رقمی در طول 25 سال اخیر بی سابقه بود. تنها در طول یک ماه فوریه، بیش از ششصد هزار نفر شغل خود را از دست دادند. در حالی که کارشناسان معتقد بودند بحران در سه ماه سوم سال جاری به پایان خواهد رسید، اما شواهد دال بر آن دارد که در حال حاضر تنها بر سرعت و دامنه این بحران افزوده می شود. در حالی که اقتصاد دانان راست گرا همچنان بر طبل عبور از بحران در آینده ای نزدیک می کوبند، اما منتقدین عمق بحران را گسترده تر از این ها می دانند. بحرانی که تمام شواهد از عمق گسترده تر آن نسبت به بحران 1929 دارد، چگونه می تواند در مدت کوتاهی احیا شود، در حالی که بحران 1929، نزدیک به پنج سال ادامه داشت.
بحران 1929، ایالات متحده را به اروپا نزدیک کرد. چرچیل و روزولت همکاری مشترکی برای حل بحران داشتند. با این وجود شعله ور شدن آتش جنگ جهانی دوم و سپس ورود ایالات متحده به جنگ، جایگاه ویژه ای به این کشور بخشید که سقوط اقتصادی آن را به مدت بیش از 60 سال به تاخیر انداخت. مساله این است که اقتصاد جهان چنان در دوران پس از جنگ در هم تنیده شده که این بار کاری از دست اقتصاد در حال رکود اروپا برای نجات بحران اقتصادی جهان غرب بر نمی آید. اقتصاد ژاپن خیلی پیش تر از این ها دچار رکود شده بود و اقتصاد مبتنی بر صادرات چین نیز دچار آنفلوآنزا شده است. دکتر مرتضی محیط اقتصاد دان چپ و نظریه پرداز مارکسیست، معتقد است دامنه این بحران سبب تغییرات عمیق سیاسی و اجتماعی در ساختار ایالات متحده خواهد شد. مساله این است که این بار جنگ نیز به یاری آمریکا نمی تواند بیاید، چرا که اصولا یکی از دلایل عمق این بحران هزینه چندین هزار میلیارد دلاری ایالات متحده در جنگ افروزی در گوشه گوشه جهان بوده است.
به هر روی، دامنه بحران شاید تنها محدود به کشورهای غربی نباشد. از هم پاشیدگی اقتصاد کشورهای جبهه مقابل غرب نظیر ایران، ساختارهای سیاسی و اجتماعی این کشورها را نیز هدف قرار خواهد داد. بحران اقتصادی جهانی، نرخ بالای تورم در ایران را افسار گسیخته خواهد کرد و همین امر سبب گسترش اعتراضاتی خواهد شد که هم اکنون به صورت پراکنده در بخش هایی از کشور جریان دارد. سیاست های غلط اقتصادی در دوران بیست ساله پس از جنگ ایران و عراق به استثنای دوره محدودی از سال های اصلاحات، اقتصاد ایران را چنان آسیب پذیر ساخته که کوچک ترین بحرانی در اقتصاد می تواند به از هم پاشیدگی ساختار اجتماعی کشور بینجامد.
چنین بحرانی گریبان کوبا را نیز گرفته است. کوبا پنجاهمین سال پیروزی انقلابی را جشن می گیرد که برای سال ها نشان امید و آرمان اردوگاه چپ بود. انقلابی که حیاط خلوت ایالات متحده در آمریکای جنوبی را کوچک و کوچک تر کرد. انقلابی که برای مردم کوبا بالاترین نرخ سواد و بهداشت جهانی را به ارمغان آورد. انقلابی که بهترین شیوه کشاورزی غیر شیمیایی را به جهان هدیه داد. از طرف دیگری انقلابی که ده ها نفر را به چوبه دار آویخت و آزادی سیاسی را از بین برد و کوبا را به یکی از مراکز توریسم جنسی جهان تبدیل کرد. این روزها در نتیجه بحران اقتصادی، درآمد کوبا از توریسم کاهش شدیدی یافته است و کشور هنوز از آثار طوفان سال گذشته نیز رنج می برد.
همان طور که در بالا گفته شد، احتمالا بحران اقتصادی فعلی در جهان، سبب تغییرات عمیقی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی بسیاری از کشورهای جهان شود. با این حال، به نظر نگارنده این بحران بیشترین تاثیر خود را بر روابط سیاسی جهانی گذاشته و تغییرات ژئوپلیتیکی را موجب خواهد شد. رفتارهای غرب در نزدیک شدن به تهران، در عین حال وحشت شدید اعراب از این نزدیکی یکی از مهمترین این تغییرات است. بر خلاف آن چه برخی از اصلاح طلب ها در ایران بیان می کنند، غرب با خاتمی یا بدون خاتمی ناچار به نزدیکی به ایران است. آن ها خیلی دوست داشتند که ایران را به کره شمالی دیگری تبدیل کنند. با این حال، موقعیت بی نظیر جغرافیایی ایران و مرکزیت ناگریز آن در منطقه استراتژیک انرژی جهانی، غرب را ناگزیر به پذیرش نقش ایران کرده است. همکاری ایران با غرب در برقراری آرامش در عراق نخستین نشان از چنین معامله نانوشته داشت.
با این وجود، حاکمان جمهوری اسلامی نباید از یاد ببرند که بحران های داخلی ایران عمیق تر از آن است که نزدیکی آن ها به غرب چاره ساز مشکلات شود. آن ها نباید از یاد ببرند که شوروی در حالی از هم پاشید که در دوران بهترین روابط سیاسی با غرب به سر می برد. آن چه ایران را از بحران های اقتصادی و سیاسی نجات می دهد صرفا روابط سیاسی با غرب و همکاری با آن ها در اشغالگری نیست. راه چاره ایران، برقراری آزادی و به مشارکت جستن تمام نیروهای داخل و خارج از کشور برای ساختن الگویی نوین در سطح جهانی است.
تصمیمات اوباما
در هفته های گذشته، اوباما رئیس جمهور جدید ایالات متحده دو تصمیم مهم سیاسی درباره خاورمیانه اتخاذ کرد که می تواند سرنوشت دولت او در چهار سال آینده را تعیین کند. نخستین تصمیم اعزام نیروهای بیشتر نظامی به افغانستان برای مقابله با طالبان و القاعده و بالاخره دومین تصمیم، خروج بخش عمده نظامی های ایالات متحده از عراق تا اواسط سال 2010. در حقیقت، هردوی این تصمیم ها توسط او بارها در دوران تبلیغات ریاست جمهوری اعلام شده بود. به هر روی، تصمیم دوم اوباما از پشتیبانی وسیع جهانی در داخل و خارج آمریکا محسوب می شود و بسیاری از عراقی ها نیز این تصمیم را ستایش کرده اند. در عین حال، با توجه به گسترش نسبی امنیت در عراق، ایالات متحده احساس می کند با پیروزی نسبی پس از شش سال جنگ، عراق را ترک می کند. اگر چه مشخص نیست با خروج نیروهای آمریکایی از عراق، وضعیت امنیت این کشور به چه صورت درآید، اما می توان حدس زد که این فرصت را به عراقی ها می دهد تا مستقلانه تر درباره کشورشان تصمیم گیری کنند و گروه های وابسته به کشورها خارجی را از قدرت خارج کنند.
با وجود درستی تصمیم اوباما برای خروج از عراق، اعزام نیروهای نظامی بیشتر به افغانستان، می تواند نتایج فاجعه باری داشته باشد که ایالات متحده را با مشکلاتی بزرگ تر از بحران اقتصادی فعلی مواجه خواهد کرد. تصمیم ایالات متحده درباره افغانستان نشان می دهد که آن ها در طول نه سال گذشته، هم چنان از شناخت منطقه خاورمیانه و خصوصا افغانستان بازمانده اند. همین عدم شناخت بود که ایالات متحده در روزهای اول حمله به افغانستان دچار مشکل اساسی شد و در صورتی ایران وارد جنگ نمی شد، چه بسا جنگ افغانستان با تلفات بزرگی که برای نیروهای ائتلاف به ارمغان می آورد، مردم ایالات متحده را به مقابله می کشاند و منطقه درگیر جنگ فرسایشی طولانی مدت فعلی نمی شد. خاتمی، رئیس جمهور وقت ایران در برنامه مستند بی بی سی، «ایران و غرب» بیان می کند که ایران در آن زمان احساس کرد در افغانستان با ایالات متحده منافع مشترکی دارد و در نتیجه برای سرنگونی طالبان در پشت پرده وارد جنگ شد. مذاکره کننده آمریکایی در امور افغانستان در آن زمان نیز تاکید می کند، ایالات متحده پس از یک ماه با بمباران هوایی یک کشور قبلا ویران شده، به هدفی دست پیدا نکرد. یک روز مقامات ایرانی با آن ها تماس می گیرند و خواهان همکاری با نیروهای ائتلاف می شوند. یک مقام امنیتی ایران وارد اتاق شده و نقشه ای را جلوی آمریکایی ها باز می کند و به آن ها می گوید این ها اهدافی هستند که شما باید بزنید.
به هر روی، آقای اوباما می داند که دارد نیروهایش را به سرزمینی ارسال می کند که نیروهای مسلح آن سابقه 30 سال جنگ های نامنظم داشته اند. او می داند که تنها سه سال پس از اشغال افغانستان بود که نیروهای طالبان مجددا بخش های از کشور را اشغال کردند و قوانین سرسخت اسلامی را در آن بخش ها برقرار کردند. حقیقت این است که افغان ها همواره برای استقلال خود اهمیت زیادی قائل بوده اند و این تنها به نیروهای مخالف ایالات متحده محدود نمی شود. ایران کشوری که برای قرن ها، افغانستان را بخشی از خاک خود می دانست، هیچ گاه تسلط کاملی بر آن منطقه نداشت و افغان ها منطقه خود را به صورت خودگردان اداره می کردند. سران نظامی سابق ارتش شوروی نیز با بیانه ای به ایالات متحده هشدار دادند که این افزایش نیروها، سرنوشتی مشابه آن چه شوروی در افغانستان با آن مواجه شد را برای آمریکا به ارمغان خواهد آورد.
در حقیقت تصمیم اوباما برای اعزام نیروهای بیشتر به افغانستان از یک طرف و موافقت او برای ابقای قانون عدم شمول زندانی ها متهم به تروریسم در چارچوب حقوق زندانیان، اگر چه شاید برای ساکت کردن جناح های افراطی در ایالات متحده گرفته شده باشد، اما می تواند سرنوشت دردناکی برای اوباما داشته باشد. سرنوشتی که او را در کنار بوش قرار خواهد داد و بر تصمیمات درستی چون خروج از عراق و تلاش برای صلح خاورمیانه سایه سنگینی خواهد انداخت.