آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
تجاهل روشنفكران ايراني در باب ليبراليسم
روشنفکران ایرانی غالبا از 50 سال پیش به این سو به اندیشه لیبرال تاخته اند و هر وقت خواسته اند تا کسی را تکفیر کنند به او گفته اند لیبرال. آن ها کاری نداشتند که فرد چه اندیشه ای دارد تمام افرادی که از چارچوب های غربی سخن می گفتند لیبرال بودند. هر کس که وابسته به غرب بود نیز نام لیبرال می گرفت. این روزها نیز چنین است، اندیشمندان لیبرالیسم را متاردف با کاپیتالیسم، دولت آمریکا و انگلیس می شمرند. بحث کامل در حوصله وبلاگ نمی گنجد و بسط کامل و سلسله وار این مطلب را برای انتشار در نشریات برگزیده ام. انگیزه اصلی من در این جا توصیف مختصری از لیبرلیسم و ارایه تعریفی مختصر از آن است

لیبرالیسم از لغت لبیریته به معنای آزادی می آید. آزادی مفهومی گسترده است که هیچ تعریفی بهتر از خود آن ندارد. در این جا است که لیبرالیسم به عنوان یک بستر اندیشه و نه یک ایدیولوژی مطرح می شود. لیبرالیسم که در ادامه تجربه آزادی در اروپا پس از قرون وسطی ایجاد شده هیچ معنایی جز آزادمنشی، آزادی اندیشه و بیان فردی به همراه آزادی عمل چه در برابر دولت و چه در برابر خداست. لیبرالیسم وقتی که از عرصه اندیشه یه حکومت می آید وظیفه اصلی دولت را تلاش در جهت حفظ آزادی های فردی انسان ها می داند. تا آن جا که می گوید آزادی انسان در فردیت هیچ حدی ندارد و در حالت عمومی آن جا آزادی او پایان می پذیرد که آزادی دیگری شروع می شود. همین معنای کوچک مشخص می کند که لیبرالیسم سعی می کند آزادی فرد فرد (به فرد توجه شود و با جمع گرایی دموکراتیک سوسیالیسم اشتباه نشود) انسان ها را بدون ایجاد هیچ تقابل و خشونتی به پیش ببرد. اندیشه های بی خشونتی نیز از چنین بستری آمده اند. در بحث اصلاح هم لیبرالیسم اعتقادی به اصلاحات حکومتی و از بالا ندارد و فردیت بنیادین خویش را در غالب سازمان های مردمی پایین فردی، یا جمعی و سازمان هایی مستقل از دولت نشان می دهد. باید توجه داشت که لیبرالیسم بر عکس مکاتب دیگر هیچ رهبر و بنیان مشخصی ندارد بلکه اندیشه پویایی است که مبتنی بر وجدان آزادی خواه انسانی بنیان گذاشته شده و در طول 300 سال دچار تغییرات بنیادین شده است. در اندیشه اقتصادی لیبرال (و نه آن چه دوستان سوسیالیست و یا عده ای محافظه کار اصرار دارند نیو لیبرال بنامند )، هر فردی آزاد است تا با اراده خویش کار و شغلی که دوست دارد را بنیان بگذارد. این که اگر اقتصاد به دست دولت باشد ناچار قدرت در دست دولت است و قطعا به استبداد منجر می شود. نکته دیگر در باب لیبرالیسم عدم اعتقاد آن به اتوپیایی خاص است. لیبرالیسم برای انسان ها مدینه فاضله نمی سازد و آن ها را در رویای سراب به سوی استبداد دینی، کمونیستی، کاپیتالیستی و... نمی برد. نوعی از لیبرالیسم که امروز بیشتر طرفدار دارد لیبرالیسم چپ است که در چارچوب آن دولت علاوه بر حفظ آزادی های فردی انسان ها (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و...) اندیشه برابری حقوقی را نیز دنبال می کند تا انسان ها از حداقل های زندگی راحت برخوردار باشند. اندیشه ها ی فمینیستی، برابری کارگری، سندیکالیستی، حقوق بشر و... در چنین بنیانی شکل گرفته اند که نه در تقابل با لیبرالیسم که در اصلاح اندیشه ها و تلاش در جهت رسیدن به بیشترین آزادی و برابری بوده است. لیبرالیسم اگر چه اصل را بر آزادی می گذارد اما آزادی و برابری برای او تا جایی مقدس است که در جهت زندگی آرام و لذت بار بشری باشند. از آن جا که لیبرالیسم در طول زمان به صورت پویا جلو آمده و منطبق بر وجدان انسانی شکل گرفته است، اندیشمندانی چون فوکویاما پایان تاریخ را پایان عصر ایدیولوژی می دانند. انتقادات فراوانی به حکومت های داعیه دار لیبرال وارد است اما باید توجه داشت همین حجم انتقادات ناشی از فضای باز و نقذ پویای لیبرالیسم است. خود من به عنوان یک لیبرال انتقاداتی به آن چه امروز به اسم لیبرالیسم انجام می شود دارم، اما این نباید باعث شود در برابر این اندیشه تجاهل پیشه کنیم و مثلا نقش بنیادین انسان ها در عقب ماندگی خویش را به گردن لیبرالیسم بیندازیم. روشنفکران ایرانی همواره پس از مشروطه به ستیز با این اندیشه آزاد پرداخته اند و لاجرم نتوانستند بذر آزاداندیشی و اگاهی را در جامعه بپراکنند. آن ها باید پذیرای مسوولیت خود در دروغ پردازی نسبت به اندیشه ای که بنیان گذار این همه پیشرفت، آزادی و... بوده اند باشند. مترادف گرفتن نیو محافظه کاران مستبد اندیش حاکم بر آمریکا و یا دولت اتفاقا کارگری انگلستان با لیبرالیسم، فروکردن سر چون کبک در برف است. لیبرالیسم با تمام انتقاداتی که به آن وارد است بنیان گذار ارزش هایی چون عدم خشونت، اصلاح گام به گام، دوری از انقلاب، برابری حقوق فردی انسانی و... بوده است و در چنین منظری تنها آنارشیسم است که در آزادی انسان از این اندیشه جلوتر است. با کمک گیری از شاملو به شخصه آنارشیسم را تابلوی زیبایی می دانم که تنها کارکرد آن آویزان بودن به دیوار و تلطیف روح است. همین طور اگر حکومتی به هر نامی به این ارزش ها به ستیز برخواسته است نمی تواند نام زیبا و آزادمنش لیبرال را بر خود بگذارد. از یاد نبریم تنها انسان هایی می توانند اندیشه را زندگی کنند که ورای ایدیولوژی و با پذریش مسوولیت گذشته خود، بیندیشند