آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
کسانی که دیگر نمی شناسی

خواندن رمان جهالت آخرین اثر میلان کوندرا همزمان می شود با این نوشته صنم دولت شاهی. چند ماه دیگر حتی پیش از جشن تولدم شروع می شود. داستان جهالت داستان مهاجرانی است که 20 سال از کشور خویش دور بوده اند. نظام بسته رسانه ای کمونیستی آن روز چک هیچ جای ارتباطی نگذاشته و حتی علاقه ای هم در ارتباط باقی نمی گذارد. حالا هدف هرچه باشد. آزادی، تحصیل... دوستان دیگرم که گاهی برایم ایمیلی می زنند. احساس می کنم دیگر نمی شناسمشان. حتی وقتی بر می گردی انگار دیگر خانه ات را نمی شناسی. داستان تلخی است مهاجرت. سخت است که می بینی دوستی میگوید دلم برای دود تهران تنگ شده و اگر پس از سالیانی سری می زند، نه دیگر خانه او گم شده است. فقط چند ماه به بی خانمانی مانده است
5 Comments:
Anonymous Anonymous said...
aghaa chashm..

Anonymous Anonymous said...
سینا جان از آشنایی با تو وبلاگت خوشحال شدم. و از فمینیست بودنت لذت وافر بردم!ا موفق باشی رفیق!ا

Anonymous Anonymous said...
اين ميلان كوندرا رو من از بار هستيش شناختم و كيف كردم . اگر هم بپرسي چرا نميتونم بگم چرا !! فقط دوسش دارم

Anonymous Anonymous said...
فکر می‌کنی بی‌خانمانی بده یا خوب؟

Anonymous Anonymous said...
سـینا گـرامی درود
مـن هـی دنـبالت میـگـشتم نـگو آدرسـت رو تـوی لینـکهام نـداشـتم !!ـ
با اجازه بـهـت لیـنگ میـدم که دیـگه گُـمت هـم نـکـنم
شـادباشـی