آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
یک گام تا مرگ

یک پست دیگر در ارتباط با محدودیت های تازه برای فعالین دانشجویی دانشگاه علم و صنعت می خواستم بنویسم اما
این خبر آن قدر فجیع بود که جایی برای آن باقی نگذاشت

انگار همین دیروز بود که در فیلم ماده 61 صدای صادقانه و بی گناه فاطمه را می شنیدم. نوای غم آلود دختران معصومش را که می گفتند:"می خواهیم مادرمان کنارمان باشد

به فاطمه فکر می کنم، بغض گلویم را می گیرد. به زن ایرانی فکر می کنم و ندای دردش گوشم را پر می کند. چه تراژدی کثیفی است زندگی زنان ایران. فاطمه اگر جلوی همسرش را نمی گرفت باید شاهد تجاوز به دخترش می بود و دخترش را زیر پای رجاله ها می یافت. دیری نمی پایید دختر بیچاره بازداشت می شد و اگر آماج سنگ های عدالت قرار نمی گرفت، طناب دار گردنش را می فشرد. اینک که فاطمه به پاسداشت انسانیت دخترش ناگزیر از کشتن شوهرش شده است، خارش طناب دار را بر گردن احساس می کند. آیا این است عدالت که عاقبت هر زنی که انسان بودن خود را فراموش نمی کند، در این ماتم سرا مرگ باشد؟؟

و فاطمه امروز آوای تمامی رنجی شده است که در گلوگاه زنان ایرانی بند آمده است. امروز بار دیگر باید همگان دست در دست دهیم و دستگاه مردسالار قوه قضاییه را وادار به تجدید نظر کنیم. من و ما نسبت به جان فاطمه ها مسوولیم. دختر 18 ساله فاطمه که از سبزی پاک کنی درآمدی حاصل می کند، مبتلا به دیسک کمر شده است. دختر 14 ساله دیگرش آرامش آغوش مادر را می خواهد و خواهر شوهر مقتول فاطمه که خوذ زن است و شاید مادر جلوی رضاین اولیای دم را می گیرد

بغض دیگر ترکیده است، برای فاطمه، برای دختران معصومش کاری کنیم
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
كي تموم ميشه اين ظلم ؟ كي بود ميگفت ظلم پايدار نيست ؟ گاهي فكر ميكنم واقعا خسته شدم از شنيدن اين همه خبر بد. اما تحمل ميكنيم