آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
از قضا نگاه به شرق صفرا فزود
پرونده ایران به شورای امنیت گزارش شد. خبر به همین کوچکی و سادگی بود. در 29 مارس سران 5 کشور اتمی جهان گرد هم می ایند تا احتمالا اولتیماتومی به ایران برای توقف فعالیت های هسته ای بدهند. اگرچه من از اساس با این بحث که ایران نیاز مبرمی به انرژی هسته ای دارد مخالفم، اما لگد زدن به زندانی که به زندان افتاده است، چه فایده. جالب است که از آن طرف تمام کشورهای دوست و برادر و همسایه سایق که میلیاردها دلار پول این کشور را به جیب زده اند خیلی راحت رای به آمریکا می دهند و پس از جلسه هم پیکی به سلامتی می نوشند. ظاهر حال نشان می دهد که این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست و هیچ کدام از دو طرف نمی خواهند کنار بیایند. یک طرف که خود را صاحب دنیا می داند (من هم اگر قدرت داشتم و این قدرت علاوه بر زور به نیروی دموکراسی مجهز بود همین فکر را می کردم) و یک طرف هم که در راستای بهبود زندگی مردم ایران می خواهد ما را به پرتگاه تحریم ببرد. دیشب یکی از بچه ها به من می گفت توی فیودال غربزده (معادل لیبرال دموکرات از نظر او)، که پذیرش گرفتی می روی چه کار داری به این کارها. البته یک سواستفاده بکنم این سوسیالیست ها ماشالا ادعای دفاع از محرومانشان همواره گوش نازنین سرمایه داری را آزرده و خوشبختانه گاهی خوب بی بنیادی شعارشان را نشان می دهند. بچه ها من بغضم گرفته برای اون کودک بلوچی که در چادرهای بلوچستان آب ندارد خودش را بشوید احتمالا آقای بلر به ذهنش نمی رسد که با تحریم او او دیگر شاید جان به تن نداشته باشد. من نمی دانم آیا خانم مرکل (که من از انتخاب او به عنوان اولین صذر اعظم زن آلمان بسی مشعوف شدم)، می داند بخشی دخترهای ایرانی امروز از فرط فقر تن فروشی می کنند، ایا می داند که احتمالا پس از تحریم های او او این بار باید تن رنجورش را به زیر پای زنبارگان بیندازد. یا می دانی که شاید در ابعادی قاجعه بار پدران ایرانی مجبور شوند دخترانشان را بفروشند. بوش عزیز من می دانم که درد آزادی داری ولی ای رییس جمهور دموکراتترین کشور جهان تو آزادی را برای مردگان که نمی خواهی می خواهی؟ من از پوتین و آن مردک کمونیست چینی که فریبرز رییس دانا آن ها را بت خویش ساخته است، هیچ انتظاری ندارم. آن ها غارتگران واقعی ملت ایران بوده و هستند و می دانم که برایشان مهم نیست جنگل های گیلان منبعی برای سوخت و غذای مردم آن خطه شود و نابود گردد. من از طرفداران دموکراسی دیگرگونه درخواستی دارم، راه هایی غیر از تحریم هست، آن راه را که این مردم مظلوم را آسیبی نباشد بر گزینید. آقا اصلا مردم ایران به کنار خیابان خواب های لندن هم در تب سوخت گران باید همانند همتایان تهرانیشان بمیرند؟ بابا از قدیم گفتن بچه است یک چیزی گفته. 35 سال پیش استاد باستانی پاریزی در مقاله ای در اطلاعات راجع به بمب اتمی هند و پاکستان نوشت "نونم نداره اشکنه گوزم اتم رو می شکنه!!!". بابا شما که بهتر می دانید این روس ها و آن کمونیست های چینی به همراه برادران فلسطینی و لبنانی و همان برادرانی که دیروز لطف فرموده رای به بدبختی ایرانیان دادند، دیگر پولی باقی نمی گذارند که این گوگولی ها صرف بمب هسته ای کنند. تازه بابا این اساتید ایرانی ما جون شما ته بی سوادن اصلا نمی دونن هسته چیه؟ چه برسه که بشکافنش. این ها تنها هسته ای که می شناسند هسته انبه است که در کودکی با شکافتنش و کلی کار دیگر ماشین کوکی می ساختند. این ها همین کیک زردم که درست کردند من که باور نمی کنم خودشان کرده باشند. شما بی زحمت یکم به دانشمندانتان بگویید چاک دهن را ببندند همه چیز حل است. عجالتا هم به جای ایران بروید این چین را یک جوری دولت کمونیستش را سرنگون کنید که دیگر دارد حال من یکی را خیلی به هم می زند. ماشالا دولتشان کم بود دارند همه دانشگاه ها را هم می گیرند. خوشم می یاد یک بار خوب حال یکیشان را گرفتم که بعدا ماجرایش را می گویم.
خلاصه این که این رویه شما اگر به تحریم بینجامد حاصلش جز بسط روزافزون استبداد (که نتیجه محتوم هر تحریمی در دنیاست) و بدبختی مردم ایران نیست.
این اساتید موجودات باحالین ها، من دوست ندارم سر کلاس برم، من از هرچی جای دربسته بدم می یاد، به من چه شما کلاس هایتان نمی توانید چیزهایی ارایه کنید که بنده بذون حضور در کلاس پاسخگو نباشم. این ترم اساتید گرانقدر لطف فرموده نفری 3 نمره ناقابل در درس های 3 واحدی از بنده کم فرموده چون سر کلاس نمیرم!!!! خداوند بیامرزتتان. راستی توی دانشگاه علم و صنعت بخشنامه کردند که هر استادی باید حد اقل 25 % دانشجویان را بیندازد، الحمدالله این مشکل رکود دانشجویان هم حل شد و از این به بعد نه تنها باید سر کلاس حاضر شوید که سعی کنید به جای دستمال یزدی از دستمال های مدرن تر و لطیف تر استفاده کنید.
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
بلاگ نیوز بدین مطلب لینک داد.