آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
دیگر گونه راهی باید


دیروز این فرصت را داشتم تا در خوابگاه کوی دانشگاه تهران باشم. هنوز 3 روز بیشتر از آغاز عزاداری های محرم نگذشته است. دسته های عزاداری از خیابان امیراباد می گذرند و عابران دسته دسته به نظاره نشسته اند. از همه جالبتر دانشجویان ساکن کوه هستند که با غم و اندوه به کنار پنجره ها می روند و با عزاداران یکنوا می شوند. ماشین ها نیز که پشت صف طولانی دسته ها گیر کرده اند. این خیابن خاطره ها در خود نهفته است. خون ها در آن جاری شده است. خون شهیدانی چون استاد نجات الهی تا 3 آذر اهورایی و عزت ابراهیم نژاد و... اما دانشجویان کوی در این لحظه نه به ماتم آنان که دقیقا به شهادت پیشوای مذهبیشان می اندیشند، او که راه بر او بسته شد و چون سر بر آستان زور ننهاد جان سپرد. پدرم عاشق خیابان انقلاب است و امیر اباد. او در آن جا بزرگ شده است. چه آن روز که به عنوان ضابط هنری ایران در یونسکو در دفتر خیابان وصال کار می کرد، چه آن زمان که در دفتر کشتیرانی منچستر لاینرز و چه آن زمان که در دانشکده هنر های زیبای تهران و در گروه های تیاتر بازیگری و کارگردانی می کرد. وقتی که از خیابان امیراباد رد می شود انگار دیگر خودش نیست انگار تمام دوستانش که گاه در اغوشش در جریان مبارزات انقلاب 57 جان باختند در او طلوع می کنند. هیچگاه پدر بدون اشک از این خیابان ها نگذشته است. این محل مرکز فکری ایران و نوستالژیک مبارزان آزادی به حساب می اید، حسی که هیچ جای دیگری در تهران و ایران بر نمی انگیزد. جلوی سینما بهمن امروز و کاپریس سابق که می ایستد به یاد دوران جوانی می افتد که در شب پیروزی انقلاب سینما جایی که او عشق بدان می ورزد را به آتش کشیده اند. پدر دیگر فریاد نمی زند، دیگر مرگ کسی را خواهان نیست اما از چشمانش می بارد که از خود می پرسد آیا بدون خشونت نمی شد؟ مگر راه را بر ما بسته بودند؟ و چه؟ و چه؟ کوی دانشگاه تهران نیز چنین فضایی دارد ، همانقدر که محل تولید فکر و رادیکالیسم است، جایگاه تمامی آنانی است که ما سمبل مبارزه برای آزادی می دانیم. همین افراد اگر نگویم همه، قاطبه شان له له می زدند که در میان عزاداران باشند. همان ها که رگ ها را در برابر مخالفان آزادی بر می افروزند، اگر کسی حتی به گونه ای با شیوه عزاداری هم انتقادی داشته باشد بر نمی تابند. بر سر درست یا نادرست حرفی نمی زنم. شاید بسیاری از ان ها نماز هم نخوانند و یا روزه نگیرند اما آن ها مسلمانند و اسلام خط قرمزشان. در دلم گفتم در این سال ها چقدر مردم را درک کردیم. سعید حجاریان در سال 76 گفت جمهوریت با ما، اسلام را شما پاس بدارید. سعید جان اشتباه کردی!!! روشنفکران عزیز سرزمین من از مذهبی و سکولار (من این لفظ را قبول ندارم روشنفکر پس وند و پیش وند ندارد) شما هم اشتباه کردید. در روزگاری که شما از ترس ان که مبادا گوشه کت شما یا دامن ماکسی جدیدتان را عوام در تاکسی کثیف نکنند از آن ها دوری جستید. من می دانم که چه شب ها در غم ریختن خون از دماغ کودکی در بندر عباس خواب بر چشمانتان نیامده، من می دانم ولی توده مردم و عوام این را نمی داند. سینا جان تو خودت چند بار از این که بوی اودکلنت به بوی پیرزنی اغشته نشود دلش را آزردی و گفتی آقا دو نفر حساب کن. ما مردم را که از ان ها انتظار داریم ازرده ایم. عوام که سهل است ما 80% خواص را هم نشناخته ایم. دوستانی داشته ام که در ظاهر خود را از لاییک ترین ها بالاتر می دانستند، اما نوای نوحه محرم در خفا در میان لیست مدیا پلیرشان بوده است. مذهب ریشه ای عمیق در میهن ما دارد. این مردم نیستند که باید به ما بپیوندند این ماییم که باید ان ها را همراه شویم و گام به گام به سمت ازادی رهنومنشان شویم. مگر نه اینست که پروردگار عالم که تمامی مذاهب بدان دست می یازند انسان را مبدا عالم قرار داده و اورا ازاد افریده است. در اروپا مگر یک شبه سکولاریسم پیدا شده است؟ (سکولار می تواند دین دار باشد) از درون مسیحیت پروتستانیسم آمد و بعد چه و چه؟ خانم انجلا مرکل یک لیبرال تندرو رهبر حزب دموکرات مسیحی است. در امریکا شعار می دهند یک مملکت، یک خدا!!! مهندس مهدی بازرگان اگر امروز می تواند هم در دل چپ و هم راست و هم مذهبی و هم غیر مذهبی جای باز کند، از ان روست که مردم خویش را دگرگونه و به درستی شناخته بود، آن جا که مهدی خانبابا تهرانی یک سوسیالیست سکولار در وصف این لیبرال دین دار می گوید بازرگان یک ایرانی تمام عیار بود. من برای کسی نسخه نمی پیچم. هر کس ارمانی دارد و روشی و برای من همه محترمند. این را به جرات می گویم همه حتی ان ها که به ازادی خواهیشان شک دارم. حتی ان ها که دسته ای پیشوا و دسته ای خاین می شمارندشان. که من نمی دانم کی پیشوایان رخت از این بوم و بر بر می کشند. دوستان من من به این نتیجه رسیده ام که دگرگونه راهی باید، راهی که از کوبیدن بر طبلی ضد فرهنگ عمومی مردم ره به جایی نمی برد. من با مردم آشتی می کنم و عقایدشان را احترام می گذارم و این بار برایشان دگرگونه سخن می گویم. می گویم که این حقوق بشر که تمام دغدغه ذهنی من است ذره ای با دین شما و فرهنگ شما تناقضی ندارد که اتفاقا امده است تا شما را به جمعی بزرگ در میان جهانیان رهنمون شود. می گویم که این حقوق بشر امضای دین داران واقعی هم چون نایینی، پدر طالقانی، بازرگان، سحابی و... را دارد و می گویم که دولت ایران که ایدیولوژی دینی دارد پای ان را امضا کرده است. یاد پوینده جاوید که سال ها دغدغه اش حقوق بشر بود و اثاری گرانبها به جای گذاشت، برای نسل ما که باید قدر بدانیم. تصمیم دارم از این به بعد به اعلامیه جهانی حقوق بشر و تا جایی که امکان دارد متن قران کتاب مقدس مسلمانان بپردازم. از پیروان ایین های دیگر اگر کسی نوشته های حقیر را می خواند و می تواند یاریم دهد پیشاپیش سپاس گزارم.
ایام محرم را به تمامی مسلمانان تسلیت می گویم.