آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
مردم تنها دوست دارند كه شنيده شوند
در روزهای پرشور انتخابات نهم ریاست جمهوری که به حق آزاد ترین دوران ایران پس از استعفای دولت موقت در 13 آبان 58 بود تا دو هفته پیش از انتخابات در صف تحریمیان بودم. اما این حضور بیشتر برای آن بود تا فشاری باشد برای تایید صلاحیت افراد بیشتری از کاندیداها. با احترام فراوان برای آن ها که آگاهانه از حضور در انتخابات سر باز زدند با حمایت از دکتر معین وارد صحنه شدم. با دوستان سیاسی در دانشگاه که اکثرشان سابقه زندان انفرادی، تعلیق و... در پرونده شان بود در ستاد معین واقع در میدان ولیعصر حاضر می شدیم و البته از روی تنبلی ذاتی من فقط خط می دادم و در تحلیل ها و استراتژی ها شرکت می جستم. در آن روزها جوانان ستاد که بعضی ها هم جز تحریمیان بودند!!! در خیابان و هر کوی وبرزن به گفتگو مستقیم با مردم مشغول بودند. کار ندارم که به تمرکز بر این استراتژی و عدم امکان فراگیری آن اعتراض داشتم، اما نکته ای که برایم جالب بود نوع گفتگوها و برخوردها بود.مثلا یکی از بچه ها که دوست نزدیک من هم بود و در جریان 18 تیر بازداشت شده بود در پاسخ به حرف های مردم همه اش می گفت من مبارزه کردم، باتوم خوردم شما چه می گویید؟؟ و آن بیچاره هم به احترام سوابق مبارزاتی ایشان چیزی نمی گفت ولی قانع هم نمی شد. شب آخر تبلیغات بود و مبارزان، نخبگان، دانشجویان، زنان و... در میادین مشغول اقناع مردم برای رای دادن بودند و احساس هم می کردند اگر مردم رای دهند حتما آن ها پیروز میدان خواهند بود!!! در این بین ها همه اش از این ستاد به آن ستاد از این میدان به آن میدان می رفتم و اوضاع به هیچ وجه جالب نبود. هر کس هرکسی را می دید شروع می کرد از درست نبودن تحریم و... می گفت. حتی کسی سوال نمی کرد آیا شما قصد شرکت در انتخابات دارید؟ خسته بودم روی نیمکتی نشستم. چند پسر و دختر اطرافم بودند و از قبل می دانستند که من هم یکی از همان سخن ورانم ولی این که ساکت بودم آن ها شروع کردند. چرا به معین رای دهیم، او برای مردم چه می کند، ما کار نداریم، ما نون نداریم بخوریم و... تازه فهمیده بودم که نه فقط قرار است حد اقل بیش از انتظار ما مردم شرکت کنند بلکه قرار است به ما نه بگویند. همان طور با لبخند نگاهشان کردم. آزادی خاصی از نگاهشان می بارید، چهره های معصومشان همه فریاد بود و احساس کرده بودند که کسی که فریاد بر او می آورند مسوول تمام بدبختی های آن هاست. نشستم و گوش کردم تا آخر. بعد شروع کردم به توضیح این که اقتصاد سالم، کار زاینده و... تنها در سایه دموکراسی و آزادی پدید می آید. کم کم گوش می دادند، مخالفتی می کردند نه از روی خشم، از روی آن که بیشتر بگویم. حرف زدیم و خندیدیم و شادی و آزادی برای لحظه ای آمد و رفت. در پایان بود که دستان دختری از جمع را در دست دوست پسرش گرم دیدم. گفتم خیلی چیزها برایت گاهی از نون شب مهمتر هست نه؟ سری پایین انداخت و گفت آره. بعد به من گفتند مرسی که به حرفمان گوش دادی، تا حالا کسی از حاکمان به ما گوش نداده بود!!! من که نفهمیدم آیا منظور از حاکمان من بودم یا نه؟ ولی گفتم حالا به کی رای می دین؟ گفتند معلومه به معین که اطرافیانش درد مردم را گوش می دهند و جلوی کسی را برای صحبت نمی گیرند. گفتم جمعه می بینمتان. نمی دانم آن ها بعدها به تور کسی خوردند که حرفشان را گوش نمی داد یا نه؟؟پایان تراژیکی بود برای آزادی خواهان، تحریمی و تحول خواه از طریق صندوق رای. اما درسی بزرگ برای من داشت، خود را ته سخن و حرف آخر ندانم، گوشی باز برای شنیدن داشته باشم، زیرا مردم تنها می خواهند کسی به آن ها گوش دهد، نه کسی که خودبینانه خود را قهرمان می پندارد. مردم این ها را دیدند، آن ها بینا بودند و فرقی میان آن ها و دیگران ندیدند پس نان را برگزیدند!!! آزادی یعنی همین یعنی برای همه روزنه ای برای حرف زدن باشد، زیرا مردم تنها می خواهند شنیده شوند.

پ.ن. روز مهندس را به تمام مهندسان ایران و جهان که بار سنگین پیشرفت و بهبود زندگی بشر را به عهده دارند تبریک می گویم

پ.ن. شنیدم کافی نت ها هم مثل حمام زنانه مردانه شد. باز هم می گویند زن و مرد برابر نیستندو برابری از این بهتر؟؟!! به همان تعداد روزی که کافی نت زنانه است، همان قدر مردانه است. لازم به ذکر است دستور داده شده از حضور بانوان بد حجاب و پسران غیر متعارف جلوگیری شود. من پیشنهاد می کنم جهت حفظ هر چه بیشتر مبانی از این به بعد زنان با چادر به حمام بروند، تنها پس از ورود در صورتی می توانند چادرشان را در آورند که در زیر آن مانتو باشد. پس از آن به همان حالت دوش می گیرند. جهت رفاه حال هم وطنان هم از خشک کنهای قوی مثل خشک کن ماشین لباس شویی استفاده شود تا به یک باره تمام زنان خمیر شوند و شیطانی در زمین نماند
5 Comments:
Blogger آهو said...
سينا جون تو چقدر خوبي، چه قدر مهربوني چه قدر انساني چه قدر قشنگ فكر ميكني. چند درصد جوانهاي ايران مثل تو روشن فكر و آزاده هستند؟ خوش به حال ما ايراني ها كه حتي تو اين شرايط جواناني به اين اگاهي داريم. هر چه قدر كه حرفهاي خيلي ها دل من رو ميشكنه و اشك به چشم من مياره. حرفهاي تو به من آرامش ميده و من رو خوشحال ميكنه. خوشحال ميشم كه تو انسانها رو بر اساس مذهب يا نژاد دسته بندي نميكني. بلكه همه انسانها رو يكسان ميبيني.

Anonymous Anonymous said...
salam,
az neveshtehat kheili khosham oomad. (bebakhsheed, vali man type farsi balad nistam). kheili delam mikhad ke khate fekrit ro bedoonam, midoonam ke feminist hasti, mesle man, mesle kheili az maha. in kheili jalebe ke yek mard ro too safe feminista bebinam. midooni,dar morede khate fekri, man ke ta hala natoonestam hich khati ro entekhab konam, aksaran daraye yek seri (farsimam kharab shode) khasiata hastand ke be darde jameye ma nemikhoran. liberalism ye joor irad dare, socialism ye joore, imperialism moshkelate khodesho dare. eykash mishod ke talfighi too in khatha be vojood avord va yek idealism batraye iran dorost kard. irani ke alan moshkelatesh kamare harchi ïsm hast khord mikone.
movafagh bashi
mahsheed
asangelasmy@yahoo.com

Anonymous Anonymous said...
Sorry,
that was
asangelasme@yahoo.com

khosh bashi
mahsheed

Douste azizam mahshid khanoum;
man be shoma emaili zadam ke gouya adresetoun ro eshtebah neveshte boudin age lotf konin ye email be man bezanin sina_m83@yahoo.com
ta javabe kamele neveshtatun ro bedam. be zoudi raje be ounche fecr mikonam va aghideyi ke arman eman hast tozih midam. vali man felan rahi behtaraz liberal democracy ba takide bishtar bar barabariye eghtesadi peida nakardeam.

Anonymous Anonymous said...
emailam ro dobare ferestadam. man rooze shanbe javabe emaileto midam, emtehan daram oonam az noe sakhtesh. felan miram ke agar fozooliam va in hesse weblog gardi bezare ye kam dars bekhoonam.
ghorbanet
Mahsheed