آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
یادی از یک معلم، استاد و مبارز
در حافظه تاریخی هر ملتی انسان هایی حضور دارند که نقشی سترگ در شکل گیری تفکر و روند پیشرفت آن جوامع داشته اند. روزهایی در تاریخ ایران است که قلبم می خواهد از تپش باز ایستد و بغضی سنگین بر گلو می نشیند از یاد کسانی که الگوی آزادگی، راست و درستی بوده اند. 30 دی ماه، 14 اسفند و24 فروردین ماه هر سال روزهایی است که در خال خود نیستم، گم گشته وجود می شوم. اولی خاطره درگذشت شادروان مهندس مهدی بازرگان است، دومی درگذشت رهبرم دکتر محمد مصدق و آخری که این روزها 4 سال از آغازش می گذرد اروج روحی والا دکتر یداالله سحابی پدر علم زمین شناسی در ایران، بنیان گذار دبیرستان پر افتخار کمال، سیاست مداری نه از جنس ماکیاولیست های روزگار مدرن و مردی وارسته، انسان دوست و میهن پرست است. زبان حقیری چون مرا در برابر عظمت انسان هایی چون بازرگان، مصدق، سحابی، صدیقه دولت آبادی، محترم اسکندری و... یارای بیان نیست. امروز داشتم در زندگی تک تک این بزرگان و افتخاران ایران می اندیشدم. امری که برایم بسیار جالب بود "حس تعلق" آن ها به ایران عزیز و توجه ویژه به امر آموزش و پرورش بود. اهمیت تحصیلات و تعمق علمی برای آن ها تا بدان جا بود که در روزگار نبود هواپیما و اینترنت و... انواع فشارها را برای رفتن به اروپا برای تحصیل متحمل می شدند. پس از بازگشت اهتمامی ویژه در امر آموزش و پرورش از طریق دانشگاه یا تاسیس مداری داشتند. چنان که صدیقه دولت آبادی افتخار تاسیس اولین مدرسه دخترانه را در ایران داشت و دکتر سحابی تاسیس دبیرستان پر افتخار کمال را در کارنامه خویش دارد. در روزگاری که انترناسیونالیسم این بال مشترک ناسیونالیسم کور بر اندیشه جوانان ایرانی و روشنفکرانمان نیز می نشیند و مرزستیزی و میهن گریزی و نقد غیر منصفانه این بزرگان نشان روشنفکری در ایران شده است، ضرورت احیای "حس تعلق" و اهتمام به دانش و علم را در میان ما نسل جوان به شدت احساس می شود. نکته جالب دیگر در میان این عزیزان دوری از هرگونه خشونت در مبارزاتشان است. در روزهایی که به سوی آینده ای نا معلوم به پیش می روم به مصدق می اندیشم و بازرگان رییس هیات خلع ید که بدون چکیدن قطره ای خون استعمار پیر انگلستان در قلب خاور میانه به زانو در آوردند. به صدیقه دولت آبادی که مدرسه را محل آموزش و والایی قرار داد و از آن سنگری برای تحمیق دیگران استفاده نکرد. به سحابی عزیز که بیش از 60 سال با آرامش سخن گفت، نقد کرد و انسانی را مقتدا کرد و با هرگونه خشونت چه از جانب موافق و چه مخالف مخالفت کرد. روزگاری بود که انقلاب پیروز شده بود و فاتحان بهمن 57 ندای خشونت گریزی دولت موفت را به سخره می گرفتند و آن را از چپ و راست متهم به انقلاب گریزی می کردند. دکتر سحابی وزیر مشاور در امور انقلاب و این یار جدانشدنی بازرگان به جای معتل کردن دولت در فرودگاه ها و نمایش های تبلیغاتی شبانه روزی 48 ساعت در دولت کار می کردند و با اعدام های بدون محاکمه و خشونت در آغازین روزهای انقلاب مقابله می کردند. آن ها آرمان گرا بودند نه از دسته هدف وسیله را توجیه می کنند ها که از رسته مومنین به راه آزادی و خشونت گریزی. اگر امروز جوانانمان به تجربه راه دوری از خشونت گزیده و در پی معنای عمیق آن در اندیشه های گاندی و ماندلا هستند به یاد داشته باشیم که مبارزه آرام و آزادی خواهانه امروز بر بنیان آن اندیشه ها نشسته است. مبارزه ای که نیاز به دانش و معرفت و آموزش حقوق بشر و آزادی دارد. چقدر این جمله دکتر یزدی را دوست دارم که چکیده ای است از اندیشه آن بزرگان :"آزادی نه دادنی است و نه گرفتنی، آزادی آموختنی است". بیایید این الگوها را به خاطر اختلاف عقیدتی بنیان نیفکنیم و اندیشه های به ظاهر مدرن تر امروزمان را نه در تضاد با آن عزیزان که ادامه راه سترگشان برای آبادانی و آزادی ایران بدانیم. در یک عبارت می گوییم، از مهدی خانبابا تهرانی آن را قرض می گیرم که در وصف بازرگان گفت، بیایید هر جا که هستیم "یک ایرانی تمتم عیار" باشیم. یادت جاودان دکتر سحابی و طول عمر فرزند عزیزت مهندس عزت الله سحابی به لطف ایزد یکتا افزون باد. این سرزمین بنیان فکرش آموزه های خشونت گریز میتراییان و زرتشت بزرگ است و جوهره اش "پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک" است و نه ترور، وحشت و خشونت
پ.ن. یک خبر عالی مریم صورتک به بلاگستان بازگشت. یک مطلب خاطره انگیز از مهرانگیز کار راجع به 8 مارس پنجاه و هفت. متن سخنرانی احمد صدر حاج سید جوادی در بزرگداشت یاد دکتر سحابی و همین طور دکتر محسن کدیور در حسینه ارشاد. امسال نتونستم برم