آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
از تاریخ درس بگیریم
روزهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 روزهایی سخت و توان فرسا برای آزادی خواهان ایران بود. گروهی از مبارزان دوران نهضت ملی دکتر محمد مصدق گرد هم آمده بودند، و نهضت مقاومت ملی ایران را بنیان نهادند. همه بودند، از مذهبی و غیر مذهبی، از بازاری و استاد دانشگاه بگیر تا دانشجو و جوان و زن ومرد. پیش از آن نیز چنین هم گرایی را در جبهه ملی اول به رهبری دکتر مصدق دیده بودیم. روزها گذشت و رهبران نهضت مقاومت ملی گرد هم آمدند تا جبهه ملی دوم را در آستانه انتخابات مجلسی که دکتر امینی ادعا داشت، آزاد و با حضور همه احزاب برگزار خواهد کرد، تشکیل دهند. اما این بار حزب ایران و در راس آن شادروان الهیار صالح و دکتر کریم سنجابی ساز مخالف کوک کردند و گفتند احزاب باید خود را منحل کنند و به صورت فردی در جبهه حاضر شوند. نوک تیز حمله نیز متوجه حضور نهضت آزادی و نیروی سوم، سوسیالیست های منشعب از حزب توده به دبیری خلیل مکی بود. دانشجویان نیز با این امر مساله داشتند، نامه ها نوشته شد به آن پیر تبعید شده در احمد آباد و او نیز با این امر مخالف بود. جبهه ملی دوم اندکی پس از تشکیل به دلیل اختلافات فروپاشید. تجربه دیگر در جبهه ملی سوم نیز روی داد و کم کم این جبهه که امید آزادی خواهان میهن پرست ایران بود، از یادها رفت. پس از آن نیز این سازمان که رهبران آن به واقع از پاک ترین و صادق ترین نیروهای این سرزمین بوده و هستند، نتوانست در جایگاهی که بایسته آن است حضور یابد

از روزی که دکتر معین پس از رد صلاحیت اولیه در انتخابات نهم، از تشکیل جبهه ای فراگیر حول محور دموکراسی خواهی و حقوق بشر سخن گفت، تا امروز که منشور نهایی این جبهه تهیه و تدوین شده است، حدود یک سال می گذرد. جبهه مشارکت، نهضت آزادی، سازمان ادوار تحکیم وحدت، نیروهای ملی مذهبی و برخی از شخصیت های مستقل در آن حضور یافته اند. در محورهای فعالیت این جبهه نکات درخشانی در احترام به آزادی، حقوق بشر و به خصوص حقوق زنان دیده می شود و همین طور جبهه ای برای صلح در جهان. به نظر می رسد این جبهه با استفاده از تجربه قبلی جبهه ملی، به حضور مستقل احزاب احترام گذاشته است. اما باید منتظر ماند و دید که آیا این جبهه می تواند نیروهای راستینی برای تعمیق گفتگوی دموکراتیک و حقوق بشر در ایران ایجاد کند؟ در این بین جای خالی یکی از موثرترین گروه های اصلاح طلب یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز، به وضوح دیده می شود. اعتراض سازمان به این جبهه به واقع چیست؟ حضور دگراندیشان؟ اما تنها سازمان مجاهدین نیست که عدم حضورش به چشم می آید. نیروهای سکولار درون ایران نیز باید پاسخ دهند و البته پرسش کنند، که چرا در این جبهه حضور ندارند و یا نباید حضور داشته باشند. یکی از محورهای بسیار جالب این جبهه تاکید بر جدایی نهاد دین و نهاد علم از سیاست است. اما باید توضیح داده شود منظور از حضور اسلام در عرصه عمومی و سیاست چیست و آیا این امر در تناقض با سخن پیشین نیست؟ امروز نیروهای سکولار در ایران بخش قابل توجهی را به خود اختصاص داده اند و بی گمان دموکراسی و حقوق بشر بدون آن ها متصور نخواهد بود. در نهایت تشکیل دهندگان این جبهه باید روشن سازند که آیا از تاریخ درس خواهند گرفت و هیچ نیروی دور از خشونتی را درون خود بپذیرند. همین طور نیروهای حضور نیافته در این جمع نیز باید بگویند با کدام بخش ها مشکل دارند و آیا سر این امر حاضر به گفتگو با نویسندگان منشور جبهه دموکراسی خواهی شده اند؟
پ.ن. مطلب بسیار جالبی ازمژگان کاهن به نام از هراس میل جنسی تا لذت بودن. همین طور این مطلب محبوب راجع به عوام فریبی های جدید دولت با استفاده از زنان