آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
به خرداد و تیر سلامی دوباره کنیم
خرداد ماه و تیر ماه هر سال برای ما ایرانیان ماه هایی پر از حادثه هستند. گویی گرمای تابستان ایران که بخش عمده ای از آن در کویر آتش می سوزد، آتش درون انسان های این گوشه زمین را نیز شعله ور می سازد. سال های بسیاری گذشته از آن روزهایی که زنان و مردان ایرانی برای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر بپا خاستند و نغمه مشروطه سر دادند.آن مبارزات هم در همین ماه ها بود، اگر چه جشن پیروزی در امرداد ماه بر پا شد. همین طور 54 سال از آن تیرماه زیبا و خاطره انگیز برای آزادی خواهان می گذرد. آن ها که با خون گرمشان بر سنگ فرش خیابان ها نوشتند: "یا مرگ یا مصدق". 11 سال بعد از آن حادثه قیام 15 خرداد روی داد. خردادها و تیرهای گرم تا 57 ادامه پیدا کردند و این بار جشن پیروزی در سرمای زمستان 57 بر پا شد. پس از حرکت دانشجویان در 18 تیر 78 دوران خردادها و تیرهای پر شور پس از خرداد 60 نیز آغاز شد. شاید خرداد و تیر 83 در طول این 7 سال تنها ماه های آرام بوده اند.
اما این ماه ها خاطرات تلخی نیز در خود دارد. خرداد 60 بود، دو ارگان خشونت در ایران یعنی سازمان مجاهدین خلق و فالانژها به نقطه برخورد بزرگ نزدیک و نزدیک تر می شدند. این دو ارگان همان ها بودند که از فردای انقلاب دوشادوش یکدیگر و البته دیگرانی که بعدها پی به اشتباه خویش بردند بر طبل اعدام و انتقام و کشتار می کوبیدند. انقلابی که با نافرمانی مدنی و تظاهرات های بدون سلاح شروع شد در نقطه پیروزی در روزهای 21 و 22 بهمن به خون آغشته شد و از همان زمان تا امروز این دور خشونت بسته مانده است. اما هیچ زمانی در طول آن سال ها به اندازه خرداد و تیر 60 پر حادثه نبود. نابخردی بزرگان از هر دوسو زمینه را برای آن فراهم کرد تا بالاخره در 7 تیر 60 با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی دور بزرگ تر و وحشتناک تری از خشونت در ایران آغاز شود. جنگ داخلی که در پس آن جنگ خارجی آمد و...
خرداد و تیر هر سال اما جوانان بسیاری را نیز از ما گرفته است. چه آنان که خون پاکشان به راه مشروطه جاری شد، چه آنانی که پیکرهایشان امروز در آرامگاه شهدای 30 تیر خفته است، و تا آخرین جانباخته خردادمان عزت ابراهیم نژاد.
امسال 100 سال از آن روزهای گرم 1285 خورشیدی می گذرد، کتاب های تاریخ در هر برهه ای رنگی از امید و نا امیدی به خود گرفته اند. روزهایی خوش و اما فقط چند روزی خوش در میان ده ها هزار روز تلخ که به قول ریاضیدانان قابل صرف نظر کردن است. این روزها با خود فکر می کنم کجای کار خطا بوده است؟ چرا باید یک ملت برای آزادی ده هزار قربانی کند و به آن نرسد؟ آیا همواره سخت ترین راه را انتخاب نکرده ایم؟ آیا ایدیولوژی ها و عقاید و آیین هایمان آن قدر ارزش دارند که دستمان به خون و روح آسیب دیده دیگران آلوده شود؟
من هم چونان هر انسانی آزادی می خواهم و فردیت خود را، پاسخ بسیاری از سئوالات را همه می دانند، اما پاسخ یکی را بسیار دوست دارم و به آن ایمان دارم، آن که آزادی قربانی نمی خواهد، آزادی به میان آزادگان می رود و هم آنان که از درون آزادی را درک می کنند. آنانی که دوست دارن تا خردادها و تیرهایشان نوای آرامش و صلح باشد و دوستی و صد البته مطالبه حقی در فضایی آرام و منطقی و نه ترور و وحشت و گلوله و انتقام.