آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
چه کسی بیشتر به دام افتاده؟ اکبر یا ...؟
محمد جواد عزیز مطلبی نوشته انتقادی و مانند همیشه دلسوزانه در باب این که اکبر با آن چه که در خارج از ایران بیان کرده، به صورت عنصری سوخته برای جنبش دموکراسی خواهی ایران محسوب می گردد. محمد جواد استناد می کند به این نکته که گنجی با سخن گفتن از براندازی جمهوری اسلامی جایگاه خویش را در میان اصلاح طلبان و دموکراسی خواهان داخلی از دست داده و میدان را برای عربده کشان ورشکسته خارج نشین وسیع تر نموده است. به هر روی، نکته این جاست که اگر این سخن اکبر سبب ایجاد چنین میدانی شده است، آیا این سخن، حرف جدیدی از جانب گنجی بوده؟ گنجی به صراحت در مانیفست دوم نیز همین سخنان را بر زبان رانده بود، آیا چنین نبود؟ پس صحبت های اکبر امر جدیدی نیست. آن چه شاید سبب شده تا تحلیل گران ما دچار نوعی تعجب شوند این بوده که گنجی در روزهای پس از آزادی کمتر چنین سخن به صراحت رانده بود و مشخص نیست به یک باره چه اتفاقی رخ داد که وی مجددا بر اسب تندروی سوار شد و یکه تاز عرصه ای شد که پیش از این در دست کلیک کلیک بنگ بنگ ها بود. اما به نظر می رسد منتقدین گنجی به خصوص محمد جواد عزیز که همواره جانب انصاف را رعایت می کند این بار دچار کمی عجله در تحلیل شده اند. آیا ملاقات های گنجی در خارج از ایران محدود به دیدار با اپوزیسیون بوده است؟ آیا دیدار با برترین نخبگان جهان سیاست و فلسفه سیاسی همچون هابرماس، گیدنز و... و جلب حمایت جهانی برای جنبش دموکراسی خواهی ایران امری بدیع در سال های پس از انقلاب نبوده است؟ سال ها پیش بسیاری از ایرانیان که آن زمان به زعم رژیم شاهنشاهی ورشکسته بودند در خارج از کشور چنین دیدارهایی با نخبگان جهان سیاست و ادبیات برگزار می کردند و مسلما حمایت این اندیشمندان از مبارزه مردم ایران تاثیر به سزایی در اقبال جهانی به انقلاب ایران در روزهای نخستین داشت. فیلسوفانی چون سارتر و فوکو و اندیشمندانی چون اریک فروم از این دسته بودند. نکته دیگر در باب سفر گنجی، سخنان او در شبکه های تلویزیونی، رادیویی و یا تریبون های مختلف است. سخن از براندازی جمهوری اسلامی آن هم به شکلی که گنجی می خواهد و صد البته غیر ممکن است (براندازی اصولا خود نوعی خشونت است و در نتیجه با بی خشونتی به دست نمی آید)، تنها گوشه ای از صحبت های وی بوده است. سخن اصلی گنجی در این سفر جلب توجه جهانیان به مساله حقوق بشر در ایران به جای مساله هسته ای و دیگری انتشار سخن ایرانیان مسلمانی است که به دموکراسی معتقدند اما زیر چرخ های بنیادگرایی له می شوند. آیا این امر خود سزاوار ارزشی بسیار نیست؟ آیا چنین چهره ای از ایران و مردمان درون آن به نفع سلطنت طلب ها و یا حزب کمونیست کارگری است؟ این نوشته یک نگارش وبلاگی است و جا برای بازکردن بحث بسیار محدود و به ذکر دو نکته فوق اکتفا می کنم. به نظر من محمد جواد روح که همواره با آرامش به تحلیل می پردازد این بار دچار نوعی عجله شده و باید گفت که شاید گنجی به دام عنصر سوزی حاکمیت افتاده باشد، اما دوستانی که تمامی آن چه گنجی در این سفر انجام داده و منافع بسیاری برای هم ایران و هم مردمان تحول خواه ایران فراهم آورده را نادیده می گیرند و تمام تمرکز خویش را بر سخن بیهوده و تکراری گنجی در این سال ها قرار می دهند، بسیار بیش از اکبر به دام دستگاه کیهانیان افتاده اند و سبب حذف بخش دیگری از نبروهای تحول خواه از صحنه سیاست داخلی ایران می شوند.