این روزها همه از جو سنگین افسردگی در ایران می نالند. از این که همه چیز سکون شده است و سکوت و انفعال. اما واقعا ریشه در چیست؟ در طول 150 سال اخیر که مبارزه برای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر در ایران آغاز شده است آن چه صورت گرفته سراسر اعمالی واکنشی بوده. یعنی همیشه ما یا در تضاد با دیگری وارد عمل شده ایم و یا در صدد استفاده از تضادهای درونی دیگران. کدام کنش، کدام زایش و کدام عمل مستقل از افراد و وضعیت دیده شده است؟ جز تک ستاره هایی چون هدایت در نویسندگی واقعا هیچ جریان دیگری نداشته ایم که بر اساس تبیین وضعیت تاریخی، به زایشی در اندیشه و کنشی متناظر رسیده باشد. در حال حاضر هم به استثنای بخشی از جنبش زنان دیگران همه و همه از اصلاح طلب گرفته تا گنجی تا دفتر تحکیم وحدت مشغول واکنش هستند. اصلاح طلبان که تنها در پی استفاده از تضادهای درونی جناح راست بوده و اگر شورای نگهبان حالش خوب باشد صد البته مرد میدانند و پیشگام حرکت. گنجی هم اگر آن چه می گوید ناگهان بر مبنای یک حادثه از بین رفت حرفی برای گفتن ندارد. دفتر تحکیم هم که به سلامتی اگر اصلاح طلبان از صحنه بروند دیگر کسی را ندارد تا واکنش انجام دهد. باید بدانیم که آزادی انسان در کنش ورزی او ظاهر گردیده و بنابراین تنها زایش در اندیشه و حرکات کنشی و نه واکنشی توانایی پیشبرد اهداف عالی ایرانیان را دارد. به تدریج در پست های آینده به ریشه اعمال انفعالی و واکنشی با خصیصه ضد رادیکال در ایران خواهم پرداخت. اما آنچه مهم است این نکته بوده که زمان آن فرا رسیده که به جای فکر به تضادها و ... به فکر تعریف عملی مستقل از شرایط باشیم که آمدن یکی و رفتن دیگری آن چنان تاثیری بر آن نداشته باشد.