آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
ما در این خانه جهان بی حفاظ مانده ایم
این عنوان مقاله امروز من در روزنامه صبح بوده که در ارتباط با بررسی حادثه مضروب شدن دانشجوی ایرانی دانشگاه UCLA و درس هایی از رویدادهای پیرامون آن می باشد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
« در ساعت 11 بعداز ظهر روز دوشنبه 14 نوامبر، یکی از مامورین مستقر در کتابخانه دانشگاه UCLA اقدام به بررسی کارت دانشجویی افراد وارد شده به کتاب خانه نمود. یکی از دانشجویان به نام مصطفی طباطبایی نژاد در حالی که کارت خود را به همراه نداشت، از خروج از سالن امتناع ورزید و لاجرم مامور مربوطه از پلیس تقاضای برخورد با وی را کرد. پلیس لس آنجلس با حاضر شدن در محل از فرد مزبور خواست که سالن را ترک کند. وی در برابر این خواست مقاومت کرده و دانشجویان حاضر در محل نیز از او حمایت می کردند و علیه پلیس اعتراض می نمودند. طبق قوانین ایالتی با توجه به امتناع وی از دستور پلیس، دو نفر از نیروها وی را محاصره کرده و به خارج از سالن هدایت می کردند که بار دیگر با مقاومت او و شدت یافتن اعتراض دیگر دانشجویان مواجه شدند، در این حالت بود که پلیس مجبور به استفاده از شوک الکتریکی (باتوم برقی قوی) برای از کار انداختن توانایی حرکتی وی شد. »
متن فوق نقل قول دقیق گزارش پلیس لس آنجلس از حادثه درگیری و ضرب و شتم یک دانشجو در دانشگاه معروف UCLA می باشد. این گزارش را می توانید از سایت http://www.ucpd.ucla.edu/ucpd/zippdf/2006/Taser%2011-15-06.pdf که مربوط به انتظامات دانشگاه مربوطه است، دانلود کنید.
این حادثه با اعتراض شدید دانشجویان دانشگاه مواجه شد، به گونه ای که مطابق گزارش خبرگزاری های بین المللی و سایت خبری Iranian.com وابسته به ایرانیان خارج از کشور، هزاران دانشجو با تظاهرات خویش این عمل پلیس را تقبیح نمودند. در میان شعارهای تظاهرات کنندگان دو شعار بسیار بر جسته بود:
«من دانشجو هستم، به من شوک الکتریکی وارد نکنید»؛
«جنگ با ترور= جنگ با سیاه پوستان، جنگ با مهاجران و جنگ با کارگران».
اگر که شعار اول شعاری صنفی و وظیفه نخستین هر جنبش دانشجویی بوده اما شعار دوم در قلب ایالات متحده آمریکا، در بهشت جهان، کالیفرنیا و در همسایگی هالیوود یعنی لس آنجلس، اعتراضی به سیاست های امپریالیستی آمریکا به نام جنگ با ترور می باشد. امری که در تمامی جنبش های دانشجویی جهان دیده می شود.
دانشگاه UCLA برای هیچ دانشجویی در جهان ناشناخته نیست. دوگانه دانشگاه معروف برکلی از چندگانه دانشگاه های زیر مجموعه دانشگاه کالیفرنیا. تحصیل در این دانشگاه یکی از آرزوهای هر دانشجویی در جهان بوده و هست. چنین دانشگاهی هم از اساتید فرهیخته و دانشمند بهره می گیرد و هم دانشجویانی بسیار با استعداد دارد. گلچینی از نوابغ جهان. هر ساله تعدادی از دانشجویان ایرانی که از سطح تحصیلاتی بالایی برخوردارند و دارای چندین مقاله بین المللی هستند این دانشگاه را برای ادامه تحصیل انتخاب می کنند. همین سطح بالا باعث شده تا وزارت دفاع و صنایع نظامی وابسته روی این دانشگاه حساسیت های خاصی داشته باشند. چرا که اصولا هر چه دانشگاهی در ایالات متحده از سطح بالاتری برخوردار بوده ارتباط بیش تری نیز با صنایع نظامی آن پیدا می کند. این ارتباط به خصوص در میان پنتاگون با دانشگاه هایی چون MIT، استانفورد، برکلی، UCLA، پرینستون، ایلی نوی، شیکاگو، کلمبیا و... دیده می شود. لذا ترتیبات امنیتی پیچیده ای در این دانشگاه ها بر قرار است، که البته به نام حفاظت از جان نوابغ حاضر در این دانشگاه ها خوانده می شود و نه پروژه های نظامی در دست اجرا در آزمایشگاه ها یا انستیتوهای تحقیقاتی این دانشگاه ها. به هر روی، مطابق گفته های استفن کینزر در کتاب جدید خود به نام «سرنگونی (Overthrow)» از انتشارت معروف تایمز در سال 2006، این دانشگاه ها عمدتا در زمان جنگ جهانی دوم و در ارتباط به پروژه های هم چون ساخت بمب اتمی به این مرتبه رسیدند.
اما هوشمندی دانشجویان فرهیخته این دانشگاه آمریکایی محدود به اعتراض صنفی آنان نمی ماند. مصطفی طباطبایی نژاد ایرانی است. او از کشوری آمده که از جانب رئیس جمهور ایالات متحده به عنوان محور تروریسم نامیده می شود. برخورد این چنینی با او برای دانشجوی فهیم این دانشگاه معتبر بین المللی یاد آور مسائل دیگری نیز هست که در شعار دوم آنان متجلی می گردد. در همین زمان که نگارنده این سطور را می نویسد خبری در خبرگزاری CNN جلب توجه می کند: «بمب گذار انتحاری در بغداد 17 کارگر را کشت و 49 را نفر را مجروح ساخت. مکان اطراف این بمب گذاری سرشار از باقیمانده قطعات بدن جان باختگان است.» چند روز پیش ایالات متحده برای کاهش خشونت های عراق دستور بازداشت رهبر سنی مذهبان عراق را صادر می کند. خشونت ها در عراق که در سال گذشته به طور متوسط روزی 50 کشته را دربرداشته در طول یک ماه گذشته به متوسط روزی 70 کشته رسیده است. رئیس جمهور آمریکا رسما پذیرفته که عراق یادآور باتلاق ویتنام است. کمی به شعار دانشجویان بیندیشیم و به معنای جنگ با ترور برای دولت مردان ایالات متحده.
جنگ با سیاه پوستان یکی از اضلاع مثلث جنگ با ترور است. سیاه پوست (Blacks) در اندیشه آنگلوساکسون تنها یک رنگ پوست نیست. بلکه به معنای انسان هایی است که نژادی غیر اروپایی دارند، اعم از شرقی، آفریقایی یا حتی آمریکای لاتین. این شعار اشاره دارد به خشونت های امروزعراق و افغانستان. سه سال پس از جنگ عراق و 5 سال پس از جنگ افغانستان، عراق صحنه فجیع ترین جنایات انسانی است و در افغانستان هر روز طالبان بخش های دیگری را به سیطره خود در می آورند.
ضلع دوم جنگ با ترور جنگ با مهاجران است. ایالات متحده همواره مدعی است که اصولا این کشور، سرزمینی است متشکل از مهاجران و درست هم می گوید. اما این مهاجران در قاره جدید برابر نیستند. هنوز سیاه پوستان آفریقایی با وجود لغو برده داری از حقوق عملی برابر برخوردار نیستند. یک مهاجر تازه وارد در آمریکا امنیت شغلی و مالی و... ندارد. در این حال، قوانین مهاجرت نیز بر خلاف اعلامیه حقوق بشر روز به روز سخت تر شده و تفتیش عقاید مهاجرین نیز شدیدتر می گردد. دانشجویان ایرانی در آمریکا مرتبا برای بازجویی به FBI فراخوانده می شوند، تماس های آن ها شنود می شود و در نهایت نیز نداشتن کارت دانشجویی با شوک الکتریکی پاسخ گفته می شود.
اما ضلع سوم این شعار، معنایی عمیق در خود دارد. جنگ با ترور جنگ با کارگران است. این اعتراضی است به یک نظام عمیق و ریشه دار سرمایه سالارانه. اقتصادی که به گفته استیگلیتز (برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 و عضو موسسه مشاوران اقتصادی در زمان دولت کلینتون) روز به روز بر شکاف اقتصادی در جامعه آمریکا و جهان می افزاید. از یک طرف شرکت های چند ملیتی و کارتل های نفتی و کارخانه های تولید سیگار روز به روز قدرتمند تر می شوند، و از سوی دیگر کارگران روز به روز احساس نابرابری بیش تری می کنند. آمار بیکاری در ایالات متحده در زمان بوش پسر طبق آخرین اعلام بانک جهانی افزایش می یابد، دستمزدها نزول می کند و میزان تعدیل نیرو نیز روز به روز افزایش می یابد. استیگلیتز نه یک اقتصاد دان چپ بلکه استاد اقتصاد مبتنی بر سیاست های بازار آزاد آدام اسمیتی است و در دهه 90 رئیس بانک جهانی نیز بوده است. در سال های جنگ با ترور، شرکت های چند ملیتی به دنبال منافع خود روانه بازار خاورمیانه شده اند، دفاتری را در ایالات متحده تعطیل کرده و دفاتر بزرگ تری در خاورمیانه می گشایند، چرا که سود بیش تر آن جاست و نیروی کار ارزان تر. اما این انتقال به نفع کشورهای مقصد نیز نه تنها تمام نشده، بلکه روز به روز بر آمار انسان های زیر خط فقر در آفریقا، آسیای شرقی و... افزوده می شود. دولت تحت سیطره جمهوری خواهان اتکای طبقاتی خود را از قشر متوسط به قشر اشراف و سرمایه دار منتقل کرده است. سیاست های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی که روسای آن با وتوی ایالات متحده تعیین می شوند، منجر به افزایش فقر و نابرابری در جهان شده، به گونه ای که دیگر کشورهای در حال توسعه علاقه ای به همکاری با این دو نهاد ندارند (به نقل از کتاب جدید «جهانی سازی و کارآمد سازی آن (Make Globalization Working)» نوشته جوزف استیگلیتز).
دانشجوی آمریکایی در یکی از بهترین دانشگاه های جهان نه به دام حرفه ای گری و تخصص پرستی محض افتاده و نه انفعال. او می بیند، می خواند، با مردم صحبت می کند، تجزیه و تحلیل می کند و به بهترین شکل اعتراض خود را بیان می کند. چرخش های اخبار در سه روز گذشته حول این حادثه از محکومیت فرد ایرانی در وهله اول تا پذیرفتن اشتباه در روز گذشته، نشان از آن دارد که یک جنبش دانشجویی اصیل، ریشه دار و قوی می تواند چه تاثیری حتی در اوج سیطره رسانه ای داشته باشد.
چندی پیش یکی از اعضای تحریریه روزنامه صبح و عضو شورای سردبیری نشریه سپید در صحن دانشگاه هدف ضرب و جرح قرار گرفت. صبح شنبه منصور اسانلو و ابراهیم مددی دو فعال کارگری عضو سندیکای شرکت واحد با وضعی رقت بار توسط نیروهای لباس شخصی در همین نزدیکی ما (تقاطع رشید و فرجام) بازداشت می شوند. مهاجرین افغانی وادار به خروج از کشور می شوند یا این که زنان ایرانی شان حق حفظ تابعیت ایرانی خود را ندارند . کارگران زحمت کش ما در دانشگاه حتی حق ناهار خوردن ندارند. دانشجویان مشروطی با تبعیض مواجه اند و....
دانشجوی ایرانی در یکی از معتبرترین دانشگاه های ایران با هزار ادعای زیاد، از آشنایی با هویت ایرانی گرفته تا تحلیل جامعه مدنی و نقد قدرت، تا درست بودن فلان نوع عقلانیت و... درس می خواند، اما دم بر نمی آورد.مصداق عمل دانشجوی ایرانی شده است، مصداق گفتار دوتوکویل از پیشروان دموکراسی در جهان، او که پس از انتقادات داغ از وضعیت درونی و بیرونی ایالات متحده آن گاه که نوبت به کشور خویش رسید، یا در برابر سیاست های استعماری فرانسه سکوت پیشه ساخت و یا این که حتی گفت: «آفریقایی شایسته آزادی نیست.» گفته ای که در سخنان ریمون آرون از دموکراسی خواهان معاصر و از اندیشمندان مورد علاقه جامعه شناسان کشور ما نیز منعکس شده است.