با همکاری دوستان عزیزمان در
کمیته همبستگی ایران، برنامه هایی را تهیه خواهیم کرد به نام در دشت های مقاومت. این برنامه ها به صورت نوشتاری و صوتی خواهد بود. دلیل اصلی که دنبال این حرکت رفتیم این بود که احساس کردیم فقر تحلیلی در جنبش سبز ایران وجود دارد و تلاشی است برای کمک به جنبش داخلی.
به نخستین برنامه این مجموعه گوش کنید در سایت با کلیک بر روی دکمه پلی.
-------------------------------------------------------------------------
در دشت های مقاومت 1
چهار سال پیش در چنین روزهایی پس از پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری، فضایی یاس آلود، نیروهای سیاسی و بسیاری از مردم ایران را فرا گرفته بود. شوکی عظیم بر پیکره تحول خواهان نشسته و با هر که سخن می گفتی جز تنین نا امیدی و افسردگی، چیز بیشتری به گوش نمی رسید. دولتی که امروز دستان سیاه کودتائیش را برای تک تک مردم ایران و جهان رو کرده است، در آن روزها با پیگیری سیاستی کثیف و در نتیجه اشتباهات هولناک استراتژیک و تاکتیکی اصلاح طلبان بیرون و درون حاکمیت، بر مسند قدرت نشست. دولتی که پس از چهار سال حکومت، نتیجه رفتارهایش، از هم پاشیدگی اقتصاد کشور، تورم گسترده، افزایش فقر و شکاف طبقاتی، فروپاشی امنیت داخلی و نابودی بهترین فرصت های تاریخی برای توسعه ایران بود. به هر روی، در آن فضای خفقان که آخرین کورسوهای امید، در چشمان بسیاری ناپدید شد، بودند انسان هایی که با تحلیلی عمیق و انتقادی وارد دورانی جدید شدند. آن ها به جای آن که به کورسوهای امید نگاه کنند، اشعه های خورشید را از درز درها و پنجره ها و از گسست های کوچک دیوار دیدند و امیدشان به روشنی فردا صد چندان شد. این گروه های کوچک و گمنام، وارد فاز نوینی از زندگی خود شدند که با نام زیبای «مقاومت» پیوند خورد. در کنار این گروه ها، نیروهای سیاسی نیز کمابیش دست به کار بودند و پس از چند ماهی، روحیه شکسته خویش را باز یافتند.
در نخستین سال همین دولت بود که گروه هایی از زنان ایرانی برای بزرگ داشت 8 مارس، خواهان تجمعی در پارک دانشجو شدند. آن تجمع چند صد نفره در نخستین دقایق، وحشیانه سرکوب شد، اما یکی از نخستین جرقه های مقاومت در برابر ساختار دولت شبه نظامی جدید را به نمایش گذاشت. همین زنان، زمانی بعد در 22 خرداد 85، در میدان هفت تیر جمع شدند که این بار با حمایت جنبش دانشجویی نیز همراه شد. این تجمع مسالمت آمیز نیز از سوی همین نیروهایی که امروز در خیابان ها می بینیم، سرکوب شد. بسیاری دستگیر شدند و احکام تغزیری و تعلیقی پرونده آزادی خواهیشان را مزین کرد. اما نتیجه تمامی این سرکوب ها بلوغ بیشتر و تعمیق خواسته های زنان در جامعه بود. نتیجه این جنبش کمپین یک میلیون امضا بود. همان کمپینی که به دورترین نقاط ایران رفت، در پای سفره بسیاری از زنان از طبقات و قشرهای مختلف ، از خانه دار تا روشنفکر، با هرگونه باور سیاسی و مذهبی حاضر شد و عمق یافتن آن، تن دولت امنیتی را لرزاند.
از طرف دیگر، معلمان و کارگران ایرانی نیز از پای ننشستند. تجمعات پیاپی معلمان و پس از آن بازنشستگان در برابر مجلس، اعتصابات کارگری از سندیکای شرکت واحد اتبوسرانی تا کارگران هفت تپه اهواز تا ده ها کارگاه و کارخانه کوچک و بزرگ، بر صخره سنگین اختناق آقایان شکاف انداخت. از همه این ها بالاتر، مقاومت تحسین برانگیز و با شکوه زنان و دختران و پس از آن پسران ایرانی در برابر طرح ارشاد سیاه جامگان بود. آن جا که مینی بوس ها را پشت سر هم از دختران ایرانی پر می کردند و از آن ها تعهد می گرفتند که مطابق سلیقه خود لباس نپوشند، اما آن ها همین طور که بیرون می آمدند، مقاومت می کردند و کار خود را تکرار می کردند. کودتاچیان امروز از همان زمان سرکوب و ابزارهای کثیقشان را بر تن و جان زنان، دختران و پسران سرزمین سبز ما آزمایش می کردند.
با این وجود این تنها، طبقه متوسط و فقیر جامعه نبودند که فریاد مقاومت را بر تن ننگین باند سیاه نعره زدند، آن روز که در هنگامه طرح مالیاتی جدید، بازار تهران پس از سال ها به اعتصاب فرو رفت، طبقه تجاری ملی نیز به جنبش پیوست.
آری همه آمدند، از پیر و جوان، زن و مرد، فقیر و غنی. همه یک تن شدند و یک تنه در برابر شر زمان، احمدی نژاد قرار گرفتند. آن صحنه های شور و حضور در روزهای منتهی به حماسه 22 خرداد، آن خروش خیابان، نقطه عطف مقاومت بود. چنین بود که سیاه جامگان، همان ها که تاریخی طولانی از تباهی و نابود کردن دستاوردهای بزرگ مردم در طول این 150 سال مبارزه داشتند، خصوصا در طول این 30 سال، بزرگ ترین انقلاب نیمه دوم قرن بیستم که شراره های رهایی را در خون جهان به خروش آورد، به یغما بردند، چاره ای برایشان نماند تا دستان چدنیشان را از آستین مخملین بیرون آورند و در برابر ما و شما و همه مردم ایران بایستند.
آن جا که آن نماینده دروغ، ریا و تزویر در مناظره های انتخاباتی چنان به بن بست رسیده بود که مانند دیو در حال مرگ دست به نابودی هر آن چه در نزدیکش بود می زد، آن جا که در برابر همه مردم ایران و نه فقط چند گروه و شخصیت سیاسی نشست و دروغ گفت، دیو پلید بی اخلاقی در حال جان دادند بود. همان جا بود که ما مردم خروشمان و امیدمان صد چندان شد. آن روزهای بزرگ زیستن و زنده بودن که در خاطر همه زندگان مانده است.
موج بر موج افزودیم، همه به یاد می آوریم که ایران، سبز و سرخ و سپید شد. سبز را بیشتر پسندیدیم که رنگ همه چیز ما بود و هیچ چیز آن ها نبود. آری ما سبز را بیشتر برگزیدیم، چرا که ما نماد راستی، صداقت، شور و شعور هستیم و آن ها دستگاه سیاه دروغ و ریا و تزویرند. ما رنگ سبز صلح، رنگ سپید رهایی و رنگ سرخ مقاومت هستیم و آن ها سیاه ترین جماعت دوران هستند. ما 22 خرداد، ما 25 خرداد در خیابان آزادی، ما 26 خرداد کریمخان، ما 28 خرداد توپخانه را آفریدیم. ما 30 خرداد 88، آن روز زیبا که تمام دستگاه کودتا یک تنه در برابر مردم ایستاد را آفریدیم. و همین ما در 18 تیر پیام زنده بودن مان را به گوش مردگان زمان رساندیم.
این چنین بود که دشت های ایران زمین، جنگل های سبزش، کوهستان های شکست ناپذیرش و دریاهای وسیعش یک سر مقاومت شدند. این است که ما نیز به پاس مردم ایران و در همبستگی با این جنبش بزرگ رهایی بخش، نامی بهتر از «در دشت های مقاومت» برای سری برنامه های تحلیلی- خبری خود نیافتیم. این برنامه ها هدیه بسیار کوچک ما همراهان مردم ایران در آن سوی مرزهای سرزمین بزرگمان به شما دلیرانی است که امید، اتحاد، اخلاق و آزادی خواهی را به همه بازگرداندید. باشد که در سپیده دم رهایی، دستان سبز و سپید و سرخمان، خورشیدی را که تنها کوردلان به انکارش نشسته اند، از پس کوهساران ایران زمین بالا آورد تا با تابش جاوید آن بر آسمان این فلات، همه سیاهی ها و هر آن چه که رنگ دروغ و ریا و تزویر دارد بسوزد و دیگر نشانی از این همه نماند.