آوای رهایی
پراکنده های سینا مالکی
عراق در سه راهی سرنوشت
این مطلب در شماره 224 روزنامه صبح دانشگاه تهران منتشر شد
--------------------------------------------------------


انتخابات پارلمانی در حالی در عراق به پایان رسید که نشان از تغییرات مهمی در بطن این جامعه گونه گون داشت. شاید بتوان مهم ترین نکات این انتخابات را در چند بند خلاصه کرد. مهمترین تغییر در این انتخابات که حتی از نتیجه آن هم تاثیرگذارتر است، شرکت گسترده سنی های عراق در انتخابات بود. بسیاری از ساکنین مناطق سنی شین که به طور سنتی طرفدار صدام حسین بودند، در اعتراض به اشغال کشورشان و همکاری گروه های شیعی با اشغال گران ترجیح داده بودند تا در انتخابات پیشین شرکت نکنند. اما این عدم شرکت تنها به نیروهای شیعی نزدیک به دولت ایران و در عین حال ایالات متحده، امکان داد تا پیروزی راحتی بر گروه ها اقلیت سنی و ملی گرای عراق داشته باشند. همین امر سبب شد تا گروه های سنی شرکت گسترده ای در دور جدید انتخابات داشته باشند و ائتلاف بزرگی را با ایاد علاوی تشکیل دهند. این تحول، تغییری بسیار مثبت است از این سو که اکثریت قاطع سنی های عراق، قانون و حاکمیت جدید را در عراق به رسمیت شناخته اند و همین امر کمک بسیاری در کاهش تروریسم و کمرنگ شدن عملیات مسلحانه در عراق خواهد کرد. عملیات هایی که در طول سال گذشته و با پیگیری سیاست هوشمندانه ای توسط تیم سیاست خارجی باراک اوباما و واگذاری تامین امنیت عراق به نیروهای بومی، کاهش بسیاری یافته بود.
تحول دیگر شکست هرچند نزدیک ائتلاف نیروهای شیعی حامی دخالت دین در دولت در نتیجه انتخابات بود. علی رغم اعتراض نوری المالکی به نتیجه پایانی انتخابات، اما به گواهی همه ناظران بی طرف انتخابات در سلامت برگزار شده بود و می توان نتیجه برآمده از این انتخاب را خرد جمعی فعلی حاکم بر مردم عراق دانست. حقیقت این است که نوری المالکی و نیروهای همراه او در طول سال های نخست وزیرش، به جای آن جمع کردن نیروهای مختلف عراقی و تکیه به نیروی ملی عراق، بیش تر به دول خارجی از جمله ایران و ایالات متحده تکیه می کردند. همین مساله در برهه ای حتی سبب جدایی نیروهای ملی شیعی نظیر مقتدی صدر از دولت او شد. نتیجه آرای عراق ورای پیروزی سکولاریسم بر اسلام گرایی، آن طور که بعضی از تحلیل گران تاکید کردند، به عقیده نگارنده این مطلب، بیشتر پیروزی ملی گرایی عراقی بر اتکا به نیروی خارجی بود. اگرچه ایاد علاوی لزوما چهره ای ملی گرا در عراق به شمار نمی آید و در سوابق او نزدیکی به دولت های خارجی خصوصا بریتانیا دیده می شود، اما در دوران پس از نخست ویزی دولت موقت عراق، علاوی هرچه بیش تر سعی کرد تا گروه های مختلف عراق را با خود همراه کند و از دولت های خارجی دور شد تا بتواند اعتباری برای خود دست و پا کند.
تغییر مهم دیگر که در این روزها دیده می شود، نقش مهمی است که گروه مقتدی صدر در ایجاد هماهنگی بین نیروهای عراقی بازی می کند. مقتدی صدر که در روزهای پس از سقوط صدام حسین، به عنوان یک رهبر تندروی شیعی مذهبی توسط رسانه ها مطرح می شد، با رفتارهایی که در طول سالیان بعد از جمله ترک عملیات مسلحانه و نزدیکی به گروه های سنی از خود نشان داد، توانست خود را در قامت یک گروه ملی گرای مخالف اشغال گری آمریکا و دخالت های ایران نشان دهد. امروز هم پس از اعلام نتایج انتخابات در عراق، به وضوح اعلام کردند که در ائتلافی بدون حضور ایادعلاوی شرکت نخواهند داشت. حرکتی که از سوی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نیز پیگری شد و ائتلاف نیروهای حامی نوری المالکی را در شرایط بغرنجی قرار داده است. اکنون این 44 کرسی ائتلاف کردها در پارلمان عراق است که می تواند تعیین کننده دولت آینده عراق باشد. تصمیمی که اگر بخواهد تنها با نگاه به گذشته گرفته شود، به سود ایاد علاوی نخواهد بود، اما اگر بر مبنای مصلحت عراق باشد، می تواند به تشکیل دولت توسط علاوی کمک شایانی کند.
با توجه به شرایط موجود سه سناریو در انتظار آینده عراق است. نخستین سناریو تشکیل دولتی با ائتلاف حداکثری نیروهای مهم عراق با نخست وزیری علاوی است که می تواند به محو پدیده ترور در عراق و گسترش امنیت و قانون گرایی کمک شایانی کند و مسیر حرکت عراق را بار دیگر در جهت مثبت قرار دهد. سناریو دوم تشکیل دولتی با ائتلاف اکثریتی به نخست وزیری علاوی و عدم حضور نورالمالکی در دولت است. این سناریو اگرچه می تواند در آرام کردن سنی ها نقش بارزی داشته باشد، اما لزوما به امنیت عراق کمکی نمی کند، چراکه جا را برای دخالت های خارجی در عراق همچنان باز می گذارد. و اما آخرین سناریو تشکیل دولت اکثریتی توسط نوری المالکی بدون حضور علاوی و نیروهای صدر است، به بیان دیگر ادامه دولت کنونی در عراق. این سناریو نه تنها کمکی به آینده عراق نخواهد کرد، بلکه در صورت ایجاد جو یاس در سنی های عراق می تواند سرنوشت بدتری از گذشته را در چشم انداز این کشور قرار دهد. به نظر می رسد مردم عراق در این انتخابات رای خود را اعلام کرده اند و اینک این سیاست مداران عراق هستند که باید به صدای مردم عراق گوش فرا دهند.
ببارد دیدگانم دامن اشک، در ماتم پدر منتظری

مصاحبه میر حسین موسوی

در دشت های مقاومت
با همکاری دوستان عزیزمان در کمیته همبستگی ایران، برنامه هایی را تهیه خواهیم کرد به نام در دشت های مقاومت. این برنامه ها به صورت نوشتاری و صوتی خواهد بود. دلیل اصلی که دنبال این حرکت رفتیم این بود که احساس کردیم فقر تحلیلی در جنبش سبز ایران وجود دارد و تلاشی است برای کمک به جنبش داخلی.

به نخستین برنامه این مجموعه گوش کنید در سایت با کلیک بر روی دکمه پلی.
-------------------------------------------------------------------------

در دشت های مقاومت 1

چهار سال پیش در چنین روزهایی پس از پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری، فضایی یاس آلود، نیروهای سیاسی و بسیاری از مردم ایران را فرا گرفته بود. شوکی عظیم بر پیکره تحول خواهان نشسته و با هر که سخن می گفتی جز تنین نا امیدی و افسردگی، چیز بیشتری به گوش نمی رسید. دولتی که امروز دستان سیاه کودتائیش را برای تک تک مردم ایران و جهان رو کرده است، در آن روزها با پیگیری سیاستی کثیف و در نتیجه اشتباهات هولناک استراتژیک و تاکتیکی اصلاح طلبان بیرون و درون حاکمیت، بر مسند قدرت نشست. دولتی که پس از چهار سال حکومت، نتیجه رفتارهایش، از هم پاشیدگی اقتصاد کشور، تورم گسترده، افزایش فقر و شکاف طبقاتی، فروپاشی امنیت داخلی و نابودی بهترین فرصت های تاریخی برای توسعه ایران بود. به هر روی، در آن فضای خفقان که آخرین کورسوهای امید، در چشمان بسیاری ناپدید شد، بودند انسان هایی که با تحلیلی عمیق و انتقادی وارد دورانی جدید شدند. آن ها به جای آن که به کورسوهای امید نگاه کنند، اشعه های خورشید را از درز درها و پنجره ها و از گسست های کوچک دیوار دیدند و امیدشان به روشنی فردا صد چندان شد. این گروه های کوچک و گمنام، وارد فاز نوینی از زندگی خود شدند که با نام زیبای «مقاومت» پیوند خورد. در کنار این گروه ها، نیروهای سیاسی نیز کمابیش دست به کار بودند و پس از چند ماهی، روحیه شکسته خویش را باز یافتند.
در نخستین سال همین دولت بود که گروه هایی از زنان ایرانی برای بزرگ داشت 8 مارس، خواهان تجمعی در پارک دانشجو شدند. آن تجمع چند صد نفره در نخستین دقایق، وحشیانه سرکوب شد، اما یکی از نخستین جرقه های مقاومت در برابر ساختار دولت شبه نظامی جدید را به نمایش گذاشت. همین زنان، زمانی بعد در 22 خرداد 85، در میدان هفت تیر جمع شدند که این بار با حمایت جنبش دانشجویی نیز همراه شد. این تجمع مسالمت آمیز نیز از سوی همین نیروهایی که امروز در خیابان ها می بینیم، سرکوب شد. بسیاری دستگیر شدند و احکام تغزیری و تعلیقی پرونده آزادی خواهیشان را مزین کرد. اما نتیجه تمامی این سرکوب ها بلوغ بیشتر و تعمیق خواسته های زنان در جامعه بود. نتیجه این جنبش کمپین یک میلیون امضا بود. همان کمپینی که به دورترین نقاط ایران رفت، در پای سفره بسیاری از زنان از طبقات و قشرهای مختلف ، از خانه دار تا روشنفکر، با هرگونه باور سیاسی و مذهبی حاضر شد و عمق یافتن آن، تن دولت امنیتی را لرزاند.
از طرف دیگر، معلمان و کارگران ایرانی نیز از پای ننشستند. تجمعات پیاپی معلمان و پس از آن بازنشستگان در برابر مجلس، اعتصابات کارگری از سندیکای شرکت واحد اتبوسرانی تا کارگران هفت تپه اهواز تا ده ها کارگاه و کارخانه کوچک و بزرگ، بر صخره سنگین اختناق آقایان شکاف انداخت. از همه این ها بالاتر، مقاومت تحسین برانگیز و با شکوه زنان و دختران و پس از آن پسران ایرانی در برابر طرح ارشاد سیاه جامگان بود. آن جا که مینی بوس ها را پشت سر هم از دختران ایرانی پر می کردند و از آن ها تعهد می گرفتند که مطابق سلیقه خود لباس نپوشند، اما آن ها همین طور که بیرون می آمدند، مقاومت می کردند و کار خود را تکرار می کردند. کودتاچیان امروز از همان زمان سرکوب و ابزارهای کثیقشان را بر تن و جان زنان، دختران و پسران سرزمین سبز ما آزمایش می کردند.
با این وجود این تنها، طبقه متوسط و فقیر جامعه نبودند که فریاد مقاومت را بر تن ننگین باند سیاه نعره زدند، آن روز که در هنگامه طرح مالیاتی جدید، بازار تهران پس از سال ها به اعتصاب فرو رفت، طبقه تجاری ملی نیز به جنبش پیوست.

آری همه آمدند، از پیر و جوان، زن و مرد، فقیر و غنی. همه یک تن شدند و یک تنه در برابر شر زمان، احمدی نژاد قرار گرفتند. آن صحنه های شور و حضور در روزهای منتهی به حماسه 22 خرداد، آن خروش خیابان، نقطه عطف مقاومت بود. چنین بود که سیاه جامگان، همان ها که تاریخی طولانی از تباهی و نابود کردن دستاوردهای بزرگ مردم در طول این 150 سال مبارزه داشتند، خصوصا در طول این 30 سال، بزرگ ترین انقلاب نیمه دوم قرن بیستم که شراره های رهایی را در خون جهان به خروش آورد، به یغما بردند، چاره ای برایشان نماند تا دستان چدنیشان را از آستین مخملین بیرون آورند و در برابر ما و شما و همه مردم ایران بایستند.
آن جا که آن نماینده دروغ، ریا و تزویر در مناظره های انتخاباتی چنان به بن بست رسیده بود که مانند دیو در حال مرگ دست به نابودی هر آن چه در نزدیکش بود می زد، آن جا که در برابر همه مردم ایران و نه فقط چند گروه و شخصیت سیاسی نشست و دروغ گفت، دیو پلید بی اخلاقی در حال جان دادند بود. همان جا بود که ما مردم خروشمان و امیدمان صد چندان شد. آن روزهای بزرگ زیستن و زنده بودن که در خاطر همه زندگان مانده است.
موج بر موج افزودیم، همه به یاد می آوریم که ایران، سبز و سرخ و سپید شد. سبز را بیشتر پسندیدیم که رنگ همه چیز ما بود و هیچ چیز آن ها نبود. آری ما سبز را بیشتر برگزیدیم، چرا که ما نماد راستی، صداقت، شور و شعور هستیم و آن ها دستگاه سیاه دروغ و ریا و تزویرند. ما رنگ سبز صلح، رنگ سپید رهایی و رنگ سرخ مقاومت هستیم و آن ها سیاه ترین جماعت دوران هستند. ما 22 خرداد، ما 25 خرداد در خیابان آزادی، ما 26 خرداد کریمخان، ما 28 خرداد توپخانه را آفریدیم. ما 30 خرداد 88، آن روز زیبا که تمام دستگاه کودتا یک تنه در برابر مردم ایستاد را آفریدیم. و همین ما در 18 تیر پیام زنده بودن مان را به گوش مردگان زمان رساندیم.
این چنین بود که دشت های ایران زمین، جنگل های سبزش، کوهستان های شکست ناپذیرش و دریاهای وسیعش یک سر مقاومت شدند. این است که ما نیز به پاس مردم ایران و در همبستگی با این جنبش بزرگ رهایی بخش، نامی بهتر از «در دشت های مقاومت» برای سری برنامه های تحلیلی- خبری خود نیافتیم. این برنامه ها هدیه بسیار کوچک ما همراهان مردم ایران در آن سوی مرزهای سرزمین بزرگمان به شما دلیرانی است که امید، اتحاد، اخلاق و آزادی خواهی را به همه بازگرداندید. باشد که در سپیده دم رهایی، دستان سبز و سپید و سرخمان، خورشیدی را که تنها کوردلان به انکارش نشسته اند، از پس کوهساران ایران زمین بالا آورد تا با تابش جاوید آن بر آسمان این فلات، همه سیاهی ها و هر آن چه که رنگ دروغ و ریا و تزویر دارد بسوزد و دیگر نشانی از این همه نماند.
دامنه های بحران
در هفته گذشته، آماری منتشر شد که جامعه اقتصادی ایالات متحده را تکان داد. نرخ بیکاری در پیشرفته ترین کشور جهان به رقم 8.1 % رسید . چنین رقمی در طول 25 سال اخیر بی سابقه بود. تنها در طول یک ماه فوریه، بیش از ششصد هزار نفر شغل خود را از دست دادند. در حالی که کارشناسان معتقد بودند بحران در سه ماه سوم سال جاری به پایان خواهد رسید، اما شواهد دال بر آن دارد که در حال حاضر تنها بر سرعت و دامنه این بحران افزوده می شود. در حالی که اقتصاد دانان راست گرا همچنان بر طبل عبور از بحران در آینده ای نزدیک می کوبند، اما منتقدین عمق بحران را گسترده تر از این ها می دانند. بحرانی که تمام شواهد از عمق گسترده تر آن نسبت به بحران 1929 دارد، چگونه می تواند در مدت کوتاهی احیا شود، در حالی که بحران 1929، نزدیک به پنج سال ادامه داشت.
بحران 1929، ایالات متحده را به اروپا نزدیک کرد. چرچیل و روزولت همکاری مشترکی برای حل بحران داشتند. با این وجود شعله ور شدن آتش جنگ جهانی دوم و سپس ورود ایالات متحده به جنگ، جایگاه ویژه ای به این کشور بخشید که سقوط اقتصادی آن را به مدت بیش از 60 سال به تاخیر انداخت. مساله این است که اقتصاد جهان چنان در دوران پس از جنگ در هم تنیده شده که این بار کاری از دست اقتصاد در حال رکود اروپا برای نجات بحران اقتصادی جهان غرب بر نمی آید. اقتصاد ژاپن خیلی پیش تر از این ها دچار رکود شده بود و اقتصاد مبتنی بر صادرات چین نیز دچار آنفلوآنزا شده است. دکتر مرتضی محیط اقتصاد دان چپ و نظریه پرداز مارکسیست، معتقد است دامنه این بحران سبب تغییرات عمیق سیاسی و اجتماعی در ساختار ایالات متحده خواهد شد. مساله این است که این بار جنگ نیز به یاری آمریکا نمی تواند بیاید، چرا که اصولا یکی از دلایل عمق این بحران هزینه چندین هزار میلیارد دلاری ایالات متحده در جنگ افروزی در گوشه گوشه جهان بوده است.
به هر روی، دامنه بحران شاید تنها محدود به کشورهای غربی نباشد. از هم پاشیدگی اقتصاد کشورهای جبهه مقابل غرب نظیر ایران، ساختارهای سیاسی و اجتماعی این کشورها را نیز هدف قرار خواهد داد. بحران اقتصادی جهانی، نرخ بالای تورم در ایران را افسار گسیخته خواهد کرد و همین امر سبب گسترش اعتراضاتی خواهد شد که هم اکنون به صورت پراکنده در بخش هایی از کشور جریان دارد. سیاست های غلط اقتصادی در دوران بیست ساله پس از جنگ ایران و عراق به استثنای دوره محدودی از سال های اصلاحات، اقتصاد ایران را چنان آسیب پذیر ساخته که کوچک ترین بحرانی در اقتصاد می تواند به از هم پاشیدگی ساختار اجتماعی کشور بینجامد.
چنین بحرانی گریبان کوبا را نیز گرفته است. کوبا پنجاهمین سال پیروزی انقلابی را جشن می گیرد که برای سال ها نشان امید و آرمان اردوگاه چپ بود. انقلابی که حیاط خلوت ایالات متحده در آمریکای جنوبی را کوچک و کوچک تر کرد. انقلابی که برای مردم کوبا بالاترین نرخ سواد و بهداشت جهانی را به ارمغان آورد. انقلابی که بهترین شیوه کشاورزی غیر شیمیایی را به جهان هدیه داد. از طرف دیگری انقلابی که ده ها نفر را به چوبه دار آویخت و آزادی سیاسی را از بین برد و کوبا را به یکی از مراکز توریسم جنسی جهان تبدیل کرد. این روزها در نتیجه بحران اقتصادی، درآمد کوبا از توریسم کاهش شدیدی یافته است و کشور هنوز از آثار طوفان سال گذشته نیز رنج می برد.
همان طور که در بالا گفته شد، احتمالا بحران اقتصادی فعلی در جهان، سبب تغییرات عمیقی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی بسیاری از کشورهای جهان شود. با این حال، به نظر نگارنده این بحران بیشترین تاثیر خود را بر روابط سیاسی جهانی گذاشته و تغییرات ژئوپلیتیکی را موجب خواهد شد. رفتارهای غرب در نزدیک شدن به تهران، در عین حال وحشت شدید اعراب از این نزدیکی یکی از مهمترین این تغییرات است. بر خلاف آن چه برخی از اصلاح طلب ها در ایران بیان می کنند، غرب با خاتمی یا بدون خاتمی ناچار به نزدیکی به ایران است. آن ها خیلی دوست داشتند که ایران را به کره شمالی دیگری تبدیل کنند. با این حال، موقعیت بی نظیر جغرافیایی ایران و مرکزیت ناگریز آن در منطقه استراتژیک انرژی جهانی، غرب را ناگزیر به پذیرش نقش ایران کرده است. همکاری ایران با غرب در برقراری آرامش در عراق نخستین نشان از چنین معامله نانوشته داشت.
با این وجود، حاکمان جمهوری اسلامی نباید از یاد ببرند که بحران های داخلی ایران عمیق تر از آن است که نزدیکی آن ها به غرب چاره ساز مشکلات شود. آن ها نباید از یاد ببرند که شوروی در حالی از هم پاشید که در دوران بهترین روابط سیاسی با غرب به سر می برد. آن چه ایران را از بحران های اقتصادی و سیاسی نجات می دهد صرفا روابط سیاسی با غرب و همکاری با آن ها در اشغالگری نیست. راه چاره ایران، برقراری آزادی و به مشارکت جستن تمام نیروهای داخل و خارج از کشور برای ساختن الگویی نوین در سطح جهانی است.
تصمیمات اوباما
در هفته های گذشته، اوباما رئیس جمهور جدید ایالات متحده دو تصمیم مهم سیاسی درباره خاورمیانه اتخاذ کرد که می تواند سرنوشت دولت او در چهار سال آینده را تعیین کند. نخستین تصمیم اعزام نیروهای بیشتر نظامی به افغانستان برای مقابله با طالبان و القاعده و بالاخره دومین تصمیم، خروج بخش عمده نظامی های ایالات متحده از عراق تا اواسط سال 2010. در حقیقت، هردوی این تصمیم ها توسط او بارها در دوران تبلیغات ریاست جمهوری اعلام شده بود. به هر روی، تصمیم دوم اوباما از پشتیبانی وسیع جهانی در داخل و خارج آمریکا محسوب می شود و بسیاری از عراقی ها نیز این تصمیم را ستایش کرده اند. در عین حال، با توجه به گسترش نسبی امنیت در عراق، ایالات متحده احساس می کند با پیروزی نسبی پس از شش سال جنگ، عراق را ترک می کند. اگر چه مشخص نیست با خروج نیروهای آمریکایی از عراق، وضعیت امنیت این کشور به چه صورت درآید، اما می توان حدس زد که این فرصت را به عراقی ها می دهد تا مستقلانه تر درباره کشورشان تصمیم گیری کنند و گروه های وابسته به کشورها خارجی را از قدرت خارج کنند.
با وجود درستی تصمیم اوباما برای خروج از عراق، اعزام نیروهای نظامی بیشتر به افغانستان، می تواند نتایج فاجعه باری داشته باشد که ایالات متحده را با مشکلاتی بزرگ تر از بحران اقتصادی فعلی مواجه خواهد کرد. تصمیم ایالات متحده درباره افغانستان نشان می دهد که آن ها در طول نه سال گذشته، هم چنان از شناخت منطقه خاورمیانه و خصوصا افغانستان بازمانده اند. همین عدم شناخت بود که ایالات متحده در روزهای اول حمله به افغانستان دچار مشکل اساسی شد و در صورتی ایران وارد جنگ نمی شد، چه بسا جنگ افغانستان با تلفات بزرگی که برای نیروهای ائتلاف به ارمغان می آورد، مردم ایالات متحده را به مقابله می کشاند و منطقه درگیر جنگ فرسایشی طولانی مدت فعلی نمی شد. خاتمی، رئیس جمهور وقت ایران در برنامه مستند بی بی سی، «ایران و غرب» بیان می کند که ایران در آن زمان احساس کرد در افغانستان با ایالات متحده منافع مشترکی دارد و در نتیجه برای سرنگونی طالبان در پشت پرده وارد جنگ شد. مذاکره کننده آمریکایی در امور افغانستان در آن زمان نیز تاکید می کند، ایالات متحده پس از یک ماه با بمباران هوایی یک کشور قبلا ویران شده، به هدفی دست پیدا نکرد. یک روز مقامات ایرانی با آن ها تماس می گیرند و خواهان همکاری با نیروهای ائتلاف می شوند. یک مقام امنیتی ایران وارد اتاق شده و نقشه ای را جلوی آمریکایی ها باز می کند و به آن ها می گوید این ها اهدافی هستند که شما باید بزنید.
به هر روی، آقای اوباما می داند که دارد نیروهایش را به سرزمینی ارسال می کند که نیروهای مسلح آن سابقه 30 سال جنگ های نامنظم داشته اند. او می داند که تنها سه سال پس از اشغال افغانستان بود که نیروهای طالبان مجددا بخش های از کشور را اشغال کردند و قوانین سرسخت اسلامی را در آن بخش ها برقرار کردند. حقیقت این است که افغان ها همواره برای استقلال خود اهمیت زیادی قائل بوده اند و این تنها به نیروهای مخالف ایالات متحده محدود نمی شود. ایران کشوری که برای قرن ها، افغانستان را بخشی از خاک خود می دانست، هیچ گاه تسلط کاملی بر آن منطقه نداشت و افغان ها منطقه خود را به صورت خودگردان اداره می کردند. سران نظامی سابق ارتش شوروی نیز با بیانه ای به ایالات متحده هشدار دادند که این افزایش نیروها، سرنوشتی مشابه آن چه شوروی در افغانستان با آن مواجه شد را برای آمریکا به ارمغان خواهد آورد.
در حقیقت تصمیم اوباما برای اعزام نیروهای بیشتر به افغانستان از یک طرف و موافقت او برای ابقای قانون عدم شمول زندانی ها متهم به تروریسم در چارچوب حقوق زندانیان، اگر چه شاید برای ساکت کردن جناح های افراطی در ایالات متحده گرفته شده باشد، اما می تواند سرنوشت دردناکی برای اوباما داشته باشد. سرنوشتی که او را در کنار بوش قرار خواهد داد و بر تصمیمات درستی چون خروج از عراق و تلاش برای صلح خاورمیانه سایه سنگینی خواهد انداخت.
انتخابات در اسرائیل
پس از جنگ غزه که بالاخره با کشتار بیش از هزار و چهارصد فلسطینی و سیزده اسرائیلی به پایان رسید، این سرزمین ها در آرامشی نسبی به سر بردند تا انتخابات اسرائیل برگزار شود. یکی از دلایل عمده حمله به غزه برای توقف موشک اندازی گروه های فلسطینی مخالف صلح، نگرانی احزاب میانه روتری نظیر کادیما و کارگر از شکست سنگین در انتخابات بود. آن ها با برانگیختن این جنگ می خواستند به شهروندان اسرائیلی نشان دهند که جایی که پای امنیت اسرائیل در میان باشد، آن ها حتی از نتانیاهو و حزب لیکود هم سخت گیرتر هستند. علی رغم آن که محبوبیت کادیما پس از جنگ بهبود نسبی یافت، اما نتایج انتخابات اسرائیل حکایت از گردش عمیق آرای اسرائیلیان به راست افراطی داشت. حزب کارگر که زمانی تنها حزب قدرتمند اسرائیل بود، در این انتخابات با دستیابی به 13 کرسی حتی در برابر حزب کوچکی نظیر اسرائیل بیتنو که 15 کرسی پارلمان را به دست آورده است، شکست خورد. در این میان، نباید از یاد برد که حزب کادیما نیز توسط آریل شارون تاسیس شد، فردی که افراطی ترین نخست وزیر تاریخ اسرائیل بوده است و به نظر نگارنده کادیما را در بهترین حالت در راست میانه می توان طبقه بندی کرد.
بدین ترتیب، نتایج انتخابات اسرائیل حاکی از شکست سنگین هواداران صلح است. همان طور که در اساسنامه حماس از نابودی اسرائیل و حمله به یهودیان سخن رفته است، در اساسنامه برخی از احزاب راستی که پیروز انتخابات اسرائیل بودند، عقاید نژادپرستانه ای علیه اعراب دیده می شود. به هر حال، احزاب راست گرای اسرائیل به رهبری لیکود توانستند ائتلاف 61 نفری در پارلمان را به دست آوردند و در نتیجه بنیامین نتانیاهو به نخست وزیری اسرائیل برگزیده شد. دولتی که در آن علاوه بر خود نتانیاهو، آویگدر لیبرمن، رهبر حزب اسرائیل بیتنو نفر دوم محسوب می شود. از یاد نبریم که لیبرمن از هواداران سرسخت حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران بوده و دیپلماسی را ابزاری ناکارا در برخورد با تهران می داند. لیبرمن که طبق اسناد تازه منتشر شده زمانی در سازمان های افراطی مسلح صهیونیستی عضویت داشته، از مخالفان سرسخت مذاکرات صلح با اعراب نیز محسوب می شود.
بنیامین نتانیاهو پیش از برگزیده شدن به نخست وزیری، به شدت از آغاز مذاکرات صلح فلسطین و اسرائیل انتقاد کرده بود. او از مخالفین تشکیل کشور مستقل فلسطینی هم محسوب شده و خواهان سرعت بخشیدن به گسترش شهرک های یهودی نشین در کرانه باختری رود اردن است. همین مساله سبب نگرانی جهانی از روی کار آمدن لیکود شده است. در صورتی که جهان بخواهد برخورد منصفانه ای داشته باشد، ضرورت دارد تا دولت لیکود با محدودیت های دیپلماتیکی نظیر آن چه حماس با آن مواجه است، مواجه شود. این امر پیش از این در زمان نخست وزیری اسحاق شامیر در سال های 1986 تا 1992 نیز رخ داد. اسحاق شامیر نیز از مخالفین سرسخت صلح با اعراب بود. اما دولت بوش پدر به دلیل شرایط منطقه ای و جهانی آن زمان، تلاش بسیاری می کرد تا سازمان آزادی بخش فلسطین را به پای مذاکره با اسرائیل بکشاند. در نتیجه فشارهای دیپلماتیک علیه شامیر شدت یافت تا اینکه وی مجبور شد در 1991 با کنفرانس صلح مادرید موافقت کند و این سرآغاز مذاکراتی شد که تا امروز بی نتیجه مانده است.
در مجموع جهان تا کنون واکنش مثبتی به ورود نتانیاهو نشان نداده است و به همین دلیل وی تلاش می کند تا کادیما را نیز به ائتلاف خود وارد کند، بلکه از فشارهای دیپلماتیک کاسته شود. به هر روی، تا آن جایی که به صلح مربوط می شود، هیچ کدام از احزاب اسرائیلی چندان پایبند محسوب نمی شوند. همه آن ها به خوبی می دانند که چاره صلح خروج کامل از مناطق اشغالی 1967 و موافقت با تشکیل کشور مستقل فلسطینی، برچیدن دیوار حائل و توقف گسترش شهرک های یهودی نشین است. هیچ کدام از این شرایط توسط هیچ دولتی در اسرائیل به طور جدی دنبال نشده است، در نتیجه تا آن جا که به صلح فلسطینیان و اعراب مربوط می شود، نتیجه انتخابات اسرائیل چیزی را تغییر نخواهد داد، چرا که اساسا سال هاست پس از ترور اسحاق رابین، چیزی به نام مذاکرات صلح معنای بیروی نداشته است. با این حال، می توان به این امیدوار بود که سیاست های افراطی دولت نتانیاهو سبب شدت یافتن فشارهای دیپلماتیک به اسرائیل شده و صلح را گامی به پیش برد. از یاد نبریم که پایدارترین پیمان صلح اعراب و اسرائیل در زمان حاکمیت مناخیم بگین از حزب لیکود، میان مصر و اسرائیل امضا شد. در هر حال، مواضع نتانیاهو در برابر ایران و برنامه هسته ای تهران بسیار جای نگرانی دارد. وی در نخستین سخنان خود پس از انتخاب به نخست وزیری، ایران را تهدید اصلی علیه موجودیت اسرائیل نامید. سخنی که چند روز پیش از آن نیز توسط ارزیابی وزارت دفاع اسرائیل بیان شده بود. شرایط چنان نشان می دهد 30 سال پس از انقلاب ایران که زنگ خطر را برای اسرائیل به صدا درآورد، امروز دو کشور می روند که به طور جدی در برابر یکدیگر قرار گیرند. برخوردی که دو راه بیشتر پیش رو ندارد، جنگ یا به رسمیت شناختن قدرت ایران در منطقه از سوی اسرائیل و قرار دادن مساله خاورمیانه و سرنوشت اسرائیل در «معامله بزرگ» ایران و ایالات متحده.
مصر گندش را در آورده است
من در این مدت بسیار از حماس و جمهوری اسلامی انتقاد کردم. اما نمی توانم نفرت خود را از مقامات مصری هم که این چنین بی رحمانه چشم بر کشتن برادران فلسطینی خود بسته اند، ببندم. واقعا شرم آور است اگر حقیقت داشته باشد که شما در حال دادن اطلاعات به اسرائیل هستید. بیچاره مردم خاورمیانه که اسیر شما دیکتاتورهای فاسد شده اند. مثلا برای آن که ایران را شکست دهید به جان فلسطینیان افتاده اید در کنار اسرائیل؟؟؟!!! واقعا شرم آور است. ایران و مصر و آمریکا فلسطین و جان مردم مظلوم را محل نبرد خود کرده اند.
حال که این جنگ اتفاق افتاده و اسرائیل حمله زمینی را شروع کرده، دیگر نمی توان نشست و به حماس انتقاد کرد، من امیدوارم مقاومت خانه به خانه مردم فلسطین، غزه را به استالینگراد اسرائیل تبدیل کند. بابا این ها انسان هستند که این طور دارید با سلاح های پیشرفته مسموم به اورانیوم می کشید.
Shadmehr Aghili - Taghdir

مردم قربانی سیاست مداران
خبر دار شدم که دستگاه های اطلاعاتی کشورهای عربی و همچنین بخشی از مردم غزه به ارتش اسرائیل در سرکوبی حماس کمک می کنند. می توان الان مانند برخی دوستان لب گشود و فحش داد. این افراد کاری جز این بلد نیستند و متهم کردن دیگران به الواتی و خوش گذرانی. اما قضیه این هست ببینید کار به کجا رسیده است که مردم فلسطین دارند حماس را لو می دهند. آقایان در آن جا چه کرده اید؟؟؟ یاد ایران می افتم که برخی مردم با حمله ایالات متحده به تهران موافق بودند. تاسف می خوردم از حماقتشان اما از خودم می پرسیدم، ببین جمهوری اسلامی با مردم چه کرده که چنین حرف هایی را می شنوی ازشان. این عاقبت تمام آن هایی هست که راه دیکتاتوری و حذف را انتخاب می کنند. کار جهان چنان می شود که نزدیک ترین هایتان همکار دشمن وحشی می شوند.
آری عزیزانی که ضد مقاومت حماس را لباس زیبای مقاومت می پوشانید، این حاصل حکومت 4 ساله حماس در غزه است. مردم جانشان به لب رسیده که اطلاعات حماس را به اسرائیل می دهد. نپذیرید، واقعیات را نپذیرید. حرف هایتان را هم در ملحفه زیبا نپیچید، نه آقایان حماس هیچ نسبتی با مقاومت توصیفی میشل بن سایق ندارد. حماس امروز با رهبری خالد مشعل، هیچ نسبتی با ابوعمار، ابوجهاد،ابوایاد و لیلا خالد ندارد. رهبران حماس باید به سزای دیکتاتوری و حذف مجازات شوند.